تاریخ انتشار: 
1402/12/27

سانسور، اعتراف اجباری و فیلترینگ در کوبا

امید احسانی

The Seattle Times

انقلاب کوبا که روز ۲۶ ژوئیه را به نیتش روز ملی نامیده‌اند مهم‌ترین انقلاب ضدامپریالیستیِ قرن بیستم در آمریکای لاتین است. انقلابی که در سال ۱۹۵۳ در پی شورش مخالفانِ سیاست‌های همدلانه‌ی حکومت باتیستا با رویکرد استعماریِ ایالات متحده آغاز شد و چند سال بعد به برقراریِ حکومت کمونیستیِ فیدل کاسترو انجامید. اما فیدل و همرزمانش پس از تکیه دادن به تخت حکمرانی، راویِ همان حکایت تکراریِ تاریخ شدند: «مبارزه برای مردم پیش از دستیابی به قدرت» و «مبارزه علیه مردم برای ریشه دواندن و باقی ماندن در قدرت»!

انقلاب‌ها معمولاً در اعتراض به ظلم و بی‌عدالتیِ نظام حاکم شکل می‌گیرند. بنابراین، عجیب نیست که در تمامیِ آن‌ها صفی از هنرمندان، که پیش از قرن بیست‌ویکم به‌نوعی بارِ روشنفکری را هم بر دوش می‌کشیدند، پیشتاز باشند. انقلاب کوبا که با مبارزات یکی از پرآوازه‌ترین انقلابیون عصر مدرن به ثمر نشست از این قاعده مستثنی نبود و ردپای شعر در برخی از بلند‌ترین قله‌های آن دیده می‌شود. کوبا شاعران زیادی دارد و سنت‌های انقلابیِ آن شعر و شاعران را مقدس می‌شمارند. خوزه مارتی، قهرمان شهید خیزشی که مدت‌ها قبل برای استقلال این کشور با اسپانیایی‌ها جنگیده بود، شاعر بود و نگرش کاسترو به او نمونه‌ای است از رویکرد متفاوت انقلابیون به هنر و هنرمند پیش و پس از دستیابی به قدرت. کاسترو پیش از پیروزی اشعار مارتی را می‌ستود، اما پس از برقراریِ نظام کمونیستی‌اش، اشعار این شاعر را ممنوع اعلام کرد.

بر کسی پوشیده نیست که کاسترو یکی از محبوب‌ترین و موجه‌ترین چهره‌های انقلابیِ قرن بیستم نزد روشنفکران و هنرمندان بود، اما حکومتش نتوانست آرمان‌های مطلوب فرهیختگان را تحقق بخشد. در مورد اینکه کاسترو از چه تاریخی به آرمان‌های آزادی‌خواهانه‌ پشت کرد، روایت‌های تاریخی‌ـسیاسیِ متفاوتی وجود دارد. شاید بتوان گفت یکی از دلایل این امر آن است که همدلی با این انقلاب جنبه‌ای شخصی نیز داشت که سبب می‌شد افراد گوناگون در زمان‌های متفاوتی از آن بگسلند. برای مثال، ماریو بارگاس یوسا در گفت‌وگو با روزنامه‌ی اسپانیاییِ «ال پائیس» می‌گوید که پس از تشکیل UMAP[1] در نامه‌ای خصوصی به کاسترو ابراز ناخرسندی کرده و به‌ویژه به اعزام «کرم‌ها»[2] و همجنس‌گرایان به اردوگاه‌های کار اجباری اعتراض کرده است. پس از آن، کاسترو با دعوت از او و تعداد دیگری از روشنفکران ۱۲ ساعت برای آن‌ها سخنرانی می‌کند. حرف‌های او هرچند تأثیرگذار بود اما قانع‌کننده نبود. پس از این ماجرا یوسا دچار تردید می‌شود اما گسست قطعیِ او به گفته‌ی خودش در پی اعتراف پادیا[3] رقم می‌خورد، زمانی‌ که هبرتو پادیا، که در سال ۱۹۷۱ به زندان افتاده بود، وادار شد که خود را در ملأ عام محکوم کند. یوسا این اتفاق را نقطه‌ی پایانی بر ارتباط مثبت میان روشنفکرانِ مهم و رژیم کوبا می‌داند.

 

ماجرای پادیا، گسست روشنفکران از انقلاب

هبرتو پادیا، شاعر و نویسنده‌ی کوبایی، به علت «قضیه‌ی پادیا»[4] در سطح بین‌المللی به چهره‌ای پرآوازه تبدیل شد. او در ابتدا از انقلاب کوبا به رهبریِ فیدل کاسترو حمایت می‌کرد و به لطف سرودن اشعاری در ستایش عدالت اجتماعی و انقلاب شهرت یافت. بااین‌حال، رابطه‌ی او با دولت کوبا به علت انتقاد از محدودیت‌های حکومتی علیه آزادی بیان و نقض حقوق بشر به‌تدریج تیره شد. در سال ۱۹۷۱، پادیا مجموعه‌ای از اشعارش را با عنوان خارج از بازی[5] منتشر کرد که حاوی انتقاداتی ضمنی از دولت کوبا و سیاست‌های آن بود.

انتشار این دفتر شعر باعث شد تا دولت کوبا پادیا را ضدانقلاب و دشمن دولت بخواند. پادیا را به جلسه‌ی روشنفکران احضار و به‌طور علنی محاکمه‌ کردند و به اعتراف اجباری واداشتند.

این امر به جنجالی بین‌المللی انجامید و محکومیت گسترده‌ی دولت کوبا را در پی داشت. بسیاری از نویسندگان و روشنفکرانِ نامدار، در داخل و خارج از کوبا، با پادیا ابراز همبستگی کردند و خواهان آزادی‌اش شدند. از آن پس هرچند پادیا به نوشتن ادامه داد، اما آثارش به شدت سانسور می‌شد و تحت نظارت شدید دولت بود. سرانجام او کوبا را ترک کرد و تا پایان عمر، سال ۲۰۰۰، در ایالات متحده باقی ماند. قضیه‌ی پادیا یکی از فصول مهم تاریخ ادبیات کوبا به شمار می‌رود و یادآور مشکلات و موانعی است که هنرمندان و روشنفکران در کشورهای غیردموکراتیک با آن مواجه‌اند.

در مجموع، سرکوب و سانسور شدید سیاسی و فرهنگی، اتخاذ سیاست‌های خصمانه علیه آمریکا‌ و تحریم‌های شدید و مشکلات اقتصادیِ متعاقبِ آن، نزدیک شدن به شوروی و توسل به سیاست ریاضت اقتصادی، به‌ویژه پس از فروپاشی شوروی و قطع شدن کمک‌های مالیِ این کشور به کوبا، همگی عواملی بود که به‌تدریج بخشی از هنرمندان، فرهیختگان، روشنفکران و فعالان راه آزادی را از دولت کوبا دور کرد و به مبارزه با این حکومت دیکتاتوری سوق داد. دشمنیِ کاسترو با آمریکا صرفاً به تفاوت دیدگاه‌ها و نظام اقتصادیِ حاکم خلاصه نمی‌شد بلکه اختلافی همه‌جانبه و حتی ایدئولوژیک بود. کاسترو می‌خواست هرگونه تأثیرگذاریِ فرهنگیِ آمریکا بر کوبا را ناممکن سازد و برای دستیابی به این هدف تا جایی پیش رفت که حتی با برخی از عناصر فرهنگیِ از‌ـ‌قبل‌ـ‌بومی‌شده‌ در کوبا، مثل موسیقی جاز، هم مخالفت کرد. کاسترو موسیقی جاز را هنرِ منحط آمریکایی قلمداد می‌کرد و در پی محدودیت شدیدِ آن برآمد. و این در حالی بود که کوبا و دیگر کشورهای آمریکای لاتین پیشینه‌ای مهم در موسیقی جاز داشتند. ظهور جاز را معمولاً به دهه‌ی اول قرن بیستم در نیو اورلئان نسبت می‌دهند؛ یکی دو دهه‌ی بعد، در کوبا هم گروه‌های جاز کاملی تشکیل شد. در دهه‌ی پنجاه میلادی، موسیقی جازِ کوبا با استفاده از مولفه‌های موسیقیِ خودش، سنتی مستقل از موسیقیِ جاز آمریکایی را شکل داده بود. ریشه‌های موسیقیِ جاز اساساً به دوران رنج و فرودستیِ رنگین‌پوستانِ مهاجر در آمریکا می‌رسد و اکثر موسیقی‌شناسان در دهه‌های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ جاز را با این پیش‌فرض که ترکیبی از ریتم‌های آفریقایی و هارمونی‌های موسیقیِ کلاسیک (اروپایی) است، تعریف کرده‌اند. به عبارت دیگر، موسیقی جاز در اصل موسیقیِ قاره‌ی آفریقا و بعد از آن موسیقیِ کارگران و بردگانی بود که خود قربانیِ سرمایه‌داریِ آمریکایی بودند، اما برای کاسترو و رفقایش این‌ واقعیت‌ها ننگِ نام آمریکا را از تنِ این موسیقی نمی‌زدود. آنچه باعث می‌شد که جاز را هنر منحطِ آمریکایی بشمارند صرفاً تعصب‌ و تنفر از جغرافیایی بود که این موسیقی در آن ریشه داشت.

 

سانسور فضای فرهنگی در سال‌های پس از فیدل کاسترو

به‌هرحال، حکومت کوبا در سراسر دورانی که کاسترو و برادرش رائول در قدرت بودند به سیاست‌های سرکوب و سانسورِ علنی ادامه داد و تا سال ۲۰۱۴ که روابط دیپلماتیک کوبا با آمریکا به‌طور رسمی احیا شد، این کشور در انزوایی کامل به سر برد.

احیای روابط دیپلماتیک با ایالات متحده بر مبادلات فرهنگی و آزادی بیانِ هنری در کوبا تأثیر گذاشت. برخی تعاملات فرهنگی مانند جشنواره‌های موسیقی، نمایشگاه‌های هنری و مبادلات دانشگاهی آغاز شد و کاهش محدودیت‌های مسافرتی و حذف بعضی تحریم‌های اقتصادی، سفر آمریکایی‌ها به کوبا و هنرمندان کوبایی به خارج از کشور را تسهیل کرد. به‌رغم این تحولات مثبت، سانسور و محدودیت در بیان هنری همچنان در کوبا وجود دارد و دولت به‌شدت بر رسانه‌ها و مؤسسات فرهنگی نظارت می‌کند.

سازمان «دیده‌بان حقوق بشر» در گزارش سال ۲۰۱۶ خود به گوشه‌هایی از سانسور و سرکوب آزادی بیان اشاره کرده است ــ برای مثال، دستگیری و حبس بدون‌ محاکمه‌ی ال سکتو، هنرمند دیوارنویسِ کوبایی، به علت نوشتن نام فیدل و برادرش رائول روی بدن دو خوک، ممنوعیت مالکیت خصوصیِ رسانه‌های جمعی، جلوگیری از فعالیت خبرنگاران مستقل، عدم امکان فعالیت آزاد کنشگران و نهادهای حقوق ‌بشری و ممانعت از دسترسیِ آزاد و ارزان به اینترنت که یکی از بارزترین مصادیق سانسور در دنیای مدرن به شمار می‌رود.

با توجه به اهمیت اینترنت شاید بد نباشد که بار دیگر به عقب برگردیم و نگاهی اختصاصی به سرگذشت این پدیده در کوبا بیندازیم. اینترنت برای اولین بار در اواسط دهه‌ی ۱۹۹۰ در دسترس دولت و مؤسسات دانشگاهی قرار گرفت. در چند سال اول دهه‌ی ۲۰۰۰ کافی‌نت‌هایی در شهرهای بزرگ پدید آمد که امکان دسترسی به اینترنت را فراهم می‌آورد. البته افراد (با دستمزد رایج 30 دلار در ماه) باید بهای زیادی، حدود ۱ دلار برای هر ساعت، می‌پرداختند و در صف‌های بسیار طولانی منتظر می‌ماندند. افزون بر این، هر فرد فقط می‌توانست یک ساعت از اینترنت استفاده کند و در صورت لزوم باید دوباره به انتهای صف می‌رفت و منتظر می‌ماند. در سال ۲۰۱۳، کوبا از طریق کابل فیبر نوری به اینترنتِ جهانی متصل شد. در سال ۲۰۱۵ دولت در برخی اماکن عمومی نقاط اتصال به وای‌فای را ایجاد کرد. در سال ۲۰۱۷، اینترنت خانگی با قیمتی بسیار زیاد در کوبا متداول شد و تازه در سال ۲۰۱۸ بود که حکومت خدمات اینترنت تلفن همراه را برای عموم مردم راه‌اندازی کرد. این نقطه‌ی عطفِ مهمی بود، زیرا امکان دسترسیِ کوبایی‌ها به اینترنت از طریق تلفن‌های هوشمند را فراهم کرد. نباید از یاد برد که پیش از آن، کوبایی‌ها از اینترنت ملی استفاده می‌کردند. البته در کنار تمام این محدودیت‌ها سایه‌ی فیلترینگ همواره بر سرِ کوبایی‌ها برقرار بوده است. این وضعیت همچنان ادامه دارد، چنانچه «خانه‌ی آزادی» در گزارش خود از وضعیت آزادیِ اینترنت در سال ۲۰۲۴، کوبا را در کنار ایران و چین در قعر جدول قرار داده است.

اما در سوی دیگر، مقاومت، و در سال‌های اخیر مبارزه‌ی علنی‌ مردم کوبا، هم در جریان بوده است. برای مثال، می‌توان به رویدادی اشاره کرد که در سال ۲۰۲۰ فصل تازه‌ای را در کوبا رقم زد و به‌گفته‌ی فعالان در ۶۰ سال گذشته‌ بی‌سابقه بود. این اتفاق اعتراضی بود در پی صدور حکم ۸ ماه حبس برای یک رپر کوبایی که در نهایت به تن دادن دولت به برگزاریِ جلساتی برای حل اختلاف انجامید. سیصد نفر از هنرمندان و فرهنگیانِ این کشور که به سانسور و سرکوب‌ها معترض بودند در مقابل وزارت فرهنگ تجمعی برگزار کردند و در نهایت دولت را به پذیرش ملاقات با نمایندگانِ خود واداشتند. در این جلسه‌ی طولانی دولت پذیرفت که برای حل اختلاف میان حکومت و فرهنگیان جلساتی را برگزار کند. هرچند بعضی از معترضان از این نتیجه به‌اندازه‌ی کافی راضی نبودند اما موافقان عقیده داشتند که این اتفاق قبح گفت‌وگو در انظار عمومی را در این کشورِ تک‌حزبی از بین می‌برد و می‌تواند منادیِ گشایش‌هایی در مبارزه با سرکوب و سانسور باشد.

به روایت ریموند والراونز،[6] بنیان‌گذار Go Cuba[7]، قوانین سانسور در این کشور کاملاً واضح نیست. سانسور توسط مسئولان اعمال می‌شود و آن‌ها می‌کوشند آنچه را که مایه‌ی خرسندیِ مقاماتِ مافوق است پیش‌بینی کنند. والراونز یکی از مصادیق این بلاتکلیفی را جشنوارهی فیلم هاوانا می‌داند که گاهی همان فیلم‌هایی را که قبلاً توسط هیئت سانسور پذیرفته شده‌‌اند حذف می‌کند یا به سالن‌های نمایش بسیار کوچکی انتقال می‌دهد.

به نظر او، از آنجا که حکومت به خطر نارضایتیِ شدید جمعیت جوانِ تحصیل‌کرده‌ی این کشور واقف است قوانین سانسور را ثابت نگه نمی‌دارد. این قوانین همگی مشمول تفسیر و مذاکره‌اند، امری که به تنشی دائمی در فضای فرهنگی و روند تولیدات هنری می‌انجامد. طبق تجربه و مشاهداتِ او، سیاست کلیِ حکومت شل و سفت کردن افسار سانسور است. گاهی مسئولان خواسته‌های مردم را در نظر می‌گیرند و از کنترل می‌کاهند، اما هر لحظه ممکن است که اقدامات سخت‌گیرانه‌تری را از سر گیرند. این نوسان به احساس ناسازگاری می‌انجامد. ممکن است آزادی در دوره‌های کوتاهی افزایش یابد اما همواره خطر بازگشت محدودیت‌های شدید وجود دارد. برای مثال، وقتی که دسترسی به اینترنت قانونی شد، بی‌درنگ موتورهای جست‌وجو محدود شدند و دسترسی را تقریباً بی‌فایده کردند. در نتیجه، طبق ارزیابی کلیِ او دولت هرقدر هم که ژست‌هایی مبنی بر حرکت به سوی آزادی بگیرد، همچنان متعهد به حفظ قدرت و وضعیتی است که در آن هرگونه کاهش کنترلی اغلب با افزایش بعدیِ کنترل متوازن می‌شود.

والراونز به این نکته اشاره می‌کند که این تغییرات معمولاً نزدیک به زمان رویدادهای سیاسیِ مهم رخ می‌دهند. او می‌گوید: «بنابراین، زمانی که رئیس‌جمهور فعلی روی کار آمد، قانون اساسیِ جدیدی اعلام شد که در آن هنرمندان به‌عنوان افراد شاغل در حرفه‌ا‌ی پذیرفته‌شده اجازه‌ی کسب درآمد داشتند. بااین‌حال، در همان زمان، همان قانون اساسی مجموعه‌ای از مجوزها و رویّه‌های اجباری را برای صدور اجازه‌ی تولید یا نمایش آثار هنری وضع کرد. هنرمندان و دولت در بازی‌ای به دام افتاده‌اند که در آن هنرمندان دائماً می‌کوشند تا قوانین را بازتر کنند و روزنه‌هایی را بیابند. از طرف دیگر، دولت چشمِ خود را به روی بسیاری از مسائل می‌بندد تا در برهه‌ای دیگر ناگهان از این چشم‌پوشی دست بکشد.»

به عقیده‌ی والراونز، نمی‌توان آینده‌ی این وضعیت را پیش‌بینی کرد: «سه گام به جلوی امروز ممکن است با چهار قدم به عقب در ماه آینده دنبال شود. هیچ راهی برای پیش‌بینیِ آن وجود ندارد.» اما اهالی فرهنگ و ‌هنرِ کوبا هم در پیِ به عقب راندنِ مرزهای محدودیت و یافتن روزنه‌هایی برای نفس‌کشیدن هستند، بی‌آنکه به برچیده شدن دائمیِ این محدودیت‌ها امیدوار باشند.

فیدل کاسترو به‌رغم علاقه به ادبیات ــ که بیشباهت به شیفتگیِ بیمارگونه‌ی استالین به هنر و ادبیات نیست ــ نتوانست حتی در مقابل روشنفکرانی که روزگاری از مهم‌ترین عوامل مقبولیت جنبش اعتراضیاش بودند، خویشتن‌دار بماند و به انتقادات گوش کند و در مسیر اصلاح گام بردارد. مقابله‌ی کاسترو با هنرمندان نشان می‌دهد که او یکی از همان رهبرانِ خودکامه‌ای بود که در برابر کسانی میایستند که پیشتر در دستیابی به اهدافشان به آن‌ها یاری رسانده‌اند.


[1] اردوگاه‌های کار اجباریِ کشاورزی در استان کاماگویی که از نوامبر ۱۹۶۵ تا ژوئیه‌ی ۱۹۶۸ توسط دولت کوبا اداره می‌شد.

[2] برچسب تحقیرآمیزی که توسط حامیان انقلاب کوبا برای تحقیر و مشروعیت‌زدایی از ضدانقلابیون یا دشمنان دولت به کار می‌رفت.

[3] Heberto Padilla

[4] The Padilla affair

[5] Fuera del juego

[6] گزارش گفت‌وگو با والراونز در سال ۲۰۲۱ در وب‌سایت سازمان فرهنگیِ داچ‌کالچر منتشر شده است.

[7] طرح حمایت از فیلم‌سازانِ جوان و مستقل کوبایی، یکی از طرح‌های شرکت مستقلِ World Cinema Amsterdam است که بر هنر و سینمای جهان تمرکز می‌کند.