تاریخ انتشار: 
1403/01/05

تسخیر توئیتر فارسی به دست حساب‌های ناامن

الهه رضوی

Global Business Outlook

از مدت‌ها قبل فضای حاکم بر شبکه‌های اجتماعیِ آنلاین طوری بوده است که اگر کاربری بگوید یا نشان دهد که هلیم را با نمک می‌خورد نه با شکر، آماج سنگین‌ترین حملات و رکیک‌ترین ناسزاها قرار می‌گیرد. از این مثال ساده می‌توان فهمید که فضای شبکه‌های اجتماعی به‌شدت دوقطبی شده‌ و میزان تحمل کوچک‌ترین تفاوت و «گریز از مرکز» به صفر رسیده است. یک شهروند معمولی ممکن است فکر کند که این مسئله معلول آزادی بیان و گردش آزاد اطلاعات و عقاید یا ماهیت پلتفرم‌های آنلاین یا بی‌پرواییِ کاربران است، در حالی‌ که در پس این فضای دوقطبی، برنامه‌ریزی‌ها و سیاست‌های کلان وجود دارد.

در سال‌های اخیر تحقیقات گسترده‌ای درباره‌ی تأثیر شبکه‌های اجتماعیِ آنلاین بر آزادی، دموکراسی و تحقق خواسته‌های فردی و اجتماعی جوامع انجام شده است. پلتفرمی مثل توئیتر بر شکل‌گیریِ انقلاب‌های عربی تأثیر گذاشت، به جنبش «من هم» پر و بال داد و رکورددار تعداد روایت با ۱۹ میلیون هشتگ درین‌باره شد. توئیتر در ایران نیز به اطلاع‌رسانی درباره‌ی زندانیان سیاسی، راه‌اندازی کارزارهای «نه به اعدام» و «من هم» ایرانی و شکل‌گیری تجمعات اعتراضی از جمله اعتراض به سرنگونیِ هواپیمای اوکراینی به دست سپاه پاسداران کمک کرد، اما در عین حال به فضایی برای حمله به کاربرانی با عقاید و سبک‌های زندگیِ متفاوت، نفرت‌پراکنی علیه فعالان حوزه‌های مختلف و به حاشیه راندن و بی‌ثمر کردن کارزارهای اجتماعی تبدیل شد.

این مسئله منحصر به ایران نیست و بنا بر مطالعات منتشرشده، فعالیت ترول‌ها و اوباش آنلاین به‌طور کلی افزایش یافته است. بر اساس تحقیقی که دو سال قبل انجام شد، توئیتر در صدر فهرست سمی‌ترین اپلیکیشن‌ها قرار گرفت. حدود ۳۸.۱ درصد از پاسخ‌دهندگان در این تحقیق گفته ‌بودند که ترول‌ها در هیچ‌جایی به اندازه‌ی توئیتر فعال‌ نیستند. در این نظرسنجی، از هر ۱۰ نفر شش نفر اعلام کردند که به علت نگرانی از واکنش‌های منفی می‌ترسند که در توئیتر درباره‌ی موضوعات خاصی اظهار نظر کنند.

چرا چنین شد؟ چرا فضایی که به کمک مردمانِ بی‌قدرت آمده بود علیه همین بی‌قدرتان شورید؟ یکی از علل این آن ماهیت شبکه‌های اجتماعیِ آنلاین، و به‌ویژه توئیتر، است. علت دیگر تلاش گسترده‌ی حکومت‌ها برای جلوگیری از تأثیرگذاریِ این شبکه‌ها است.

در شبکه‌هایی مثل توئیتر و اینستاگرام (این دو را مثال می‌زنم و نه فیس‌بوک را، چون ایرانی‌ها با آنها سر و کار بیشتری دارند)، می‌توان ناشناس بود و حساب‌های کاربریِ گوناگونی ایجاد کرد. ناشناس بودن به کاربران اجازه می‌دهد که با زبانی بی‌پرواتر حرف بزنند. این ویژگی محیطی خصمانه ایجاد کرده است که بسیاری از کاربران را از مشارکت در گفت‌وگوهای عمومی باز می‌دارد. افزون بر این، در چنین فضایی می‌توان بدون نگرانی از هرگونه پیامد حقوقی یا اجتماعی، پشت حساب‌های ناشناس به آزار و اذیت دیگران پرداخت.

علت دیگر، سرعت زیاد گردش محتوا در توئیتر است. طراحیِ این پلتفرم به شکلی است که حتی کاربرانِ تازه‌کار و کم‌طرفدار هم می‌توانند صدای خود را به گوش دیگران برسانند. لازم نیست سال‌ها حساب کاربری داشته باشید یا عده زیادی شما را دنبال کنند.توئیت شما می‌تواند به سرعت از طریق ریتوئیت توسط هزاران کاربر دیگر دیده و همرسان شود. هرچند این خصوصیت توئیتر در بسیاری موارد به سود جنبش‌های اجتماعی و سیاسی بوده اما به لشگرکشی‌های آنلاین و افزایش تعداد ترول‌ها و ربات‌هایی انجامیده است که با اهداف مشخصی ساخته می‌شوند.

نه فقط توئیتر بلکه بیشتر شبکه‌های اجتماعی آنلاین به «قبیله‌گرایی» دامن می‌زنند. کاربران فقط افرادی را دنبال و تأیید می‌کنند که نظرات مشترکی با آن‌ها دارند و به کاربرانی که نظری مغایر با آن‌ها دارند، دسته‌جمعی می‌تازند. کاربرانی با هویت واقعی همواره با این حملات همراهی می‌کنند و به آن اعتبار می‌بخشند.

چنین فضایی از یک سو به انزوای کاربرانی با ایده‌های مستقل و متفاوت و کنش‌گران اجتماعی و حقوق بشری انجامیده و از سوی دیگر به قطبی‌سازی دامن زده است. در سال‌های اخیر بسیاری از کنشگرانِ شناخته‌شده و چهره‌های موجه و موثر از حضور در شبکه‌های اجتماعی آنلاین، به‌ویژه توئیتر، دست کشیده‌اند و عطای آن را به لقایش بخشیده‌اند. شاید در جوامع آزاد با حکومت‌های دموکراتیک وجود این فضا تنها به اثرات مخرب اجتماعی و شخصی منجر شده باشد، اما در جوامعی که حکومت‌های مستبد بر سر کارند، چنین فضایی در خدمت حکومت‌هاست و به بقای آنها و بی‌ثمر کردن مبارزات و اعتراضات مدنی کمک می‌کند.

بر اساس یکی از جدیدترین مطالعات «مجمع جهانی اقتصاد»، قطبی‌شدن جوامع نه تنها یکی از ۱۰ نگرانیِ عمده‌ی کنونی بلکه یکی از تهدیدهای بلندمدت در دهه‌ی آینده است. تشدید دودستگی در شبکه‌های اجتماعی، از واکنش صحیح به همه‌گیریِ کرونا در کشورهای مختلف جلوگیری کرد، و دستیابی به اجماع بر سر مسائل مهم جهانی، از جمله تغییرات آب و هوایی، را به تأخیر انداخت. همچنان که به تاب‌آوری جوامع در برابر چالش‌های مختلف و به تنوع فرهنگی در جهان صدمه زده است. قطبی‌شدن احتمال خشونت را افزایش می‌دهد و خشونت و حمله‌های آنلاین نیز قطبی‌شدن را تشدید می‌کند. در چنین فضایی افراد جز با نگاه صفر و یک به دنیا نمی‌نگرند ــ در نتیجه حتی هلیمی که با نمک خورده ‌شود به دودستگی می‌انجامد.

بر اساس همین مطالعه، حکومت‌های مستبد در فضای آنلاین به دو روش به قطبی‌شدن جامعه دامن می‌زنند. 1) از طریق ایجاد ارتش سایبری برای به راه انداختن کارزارهای نفرت‌پراکنی که طیف وسیعی از کاربران عادی هم در آن مشارکت می‌کنند و تشخیص سره از ناسره ناممکن می‌شود؛ و 2) از طریق انتشار اطلاعات نادرست که به سرخوردگی، بی‌اعتمادی و انفعال اجتماعی می‌انجامد. حکومت‌ها از اطلاعات گمراه‌کننده و روایت‌های جعلی برای پنهان کردن اطلاعات واقعی و همچنین از بین بردن همبستگیِ اجتماعی استفاده می‌کنند. این کار به آن‌ها اجازه می‌دهد تا انحصار اطلاعات را حفظ کنند، جامعه و کنشگران را به اشتباه بیندازند و از تواناییِ جامعه برای مسئول نگه داشتن حکومت بکاهند. در مورد ایران دیده‌ایم که انتشار این نوع اطلاعات همیشه سیاسی و آمارسازی نیست و روایت‌های جعلی را در هر موقعیتی که ممکن است باعث اتحاد مردم شود، تزریق می‌کنند.

نفرت‌پراکنی محیطی آکنده از از تعصب و نارواداری ایجاد می‌کند، به ترویج اعمال خشونت‌آمیز می‌انجامد، کاربران را از آزادی‌ عقیده و بیان محروم می‌سازد، به کلیشه‌سازی از گروه‌های اجتماعی دامن می‌زند و به بقای حکومت‌های غیردموکراتیکی مثل جمهوری اسلامی ایران کمک می‌کند. به ایران اشاره کردم چون در ادامه می‌خواهم از فضای توئیتر فارسی حرف بزنم.

از اینستاگرام به دلایلی همچون وفور کسب‌وکارهای خانگی و شخصی، وجود بلاگرهای مُد و غذا، طنز و سبک زندگی و همچنین عدم امکان تجمیع سریع نظرات، که این پلتفرم را از حالتی صرفاً سیاسی خارج کرده‌اند، صرف‌نظر می‌کنم. اما این خصوصیات به معنای فقدان حملات دسته‌جمعی در اینستاگرام نیست. کافی است که به مطالب افراد مشهوری مثل گلشیفته فراهانی نگاهی بیندازید تا از میزان نفرت‌پراکنی در پای این مطالب دریابید که جز منزوی و مأیوس کردن این افراد از فعالیت در شبکه‌های اجتماعی هدف دیگری در میان نیست. اما در اینستاگرام بنا به ماهیتِ آن نمی‌توان به‌سرعت مثل توئیتر لشگرکشی‌ راه انداخت.

پس از فیلتر شدن فیسبوک در ایران، فعالیت کاربرانِ ایرانی در توئیتر افزایش یافت و به‌تدریج این پلتفرم به شبکه‌ای محبوب تبدیل شد. فیلتر شدن اینستاگرام نیز تعداد زیادی از کاربران جدیدی را که حالا به فیلترشکن دسترسی پیدا کرده بودند روانه‌ی توئیتر کرد. در چند سال اول، از فضای دوقطبی، حملات دسته‌جمعی و اطلاعات نادرست خبری نبود. گویا هنوز ارتش سایبریِ حکومت ایجاد نشده بود. به‌تدریج قابلیت‌های دیگری به توئیتر اضافه شد. اگر قبلاً فقط می‌شد توئیتی را ریتوییت کرد و هشتگ زد، حالا می‌توانستید توئیتی را لایک کنید، جمله‌ای بالای آن بنویسید و آن را به اشتراک بگذارید. سرعت زیاد همرسانی و زنجیره‌ی حاصل از همرسانی‌ها و هشتگ‌ها، سبب می‌شد که کاربرانِ هم‌نظر بلافاصله یکدیگر را پیدا کنند. چنین سرعتی در همبستگیٍ موضوعی، و نه لزوماً محتوایی، در مواردی مثل جنبش «من هم»، کارزار مخالفت با اعدام، کارزار ورود زنان به استادیوم‌ها و حضور در تجمعات خیابانی در اعتراض به سرنگونیِ هواپیمای اوکراینی موثر واقع شد. اما همین قابلیت، و همچنین امکان ایجاد تعداد زیادی از حساب‌های ناشناس، دست به دست هم دادند و حملات آنلاین را رقم زدند. در نتیجه، توئیتر فارسی که بیشتر فضایی سیاسی بود تا شخصی یا تفریحی، بیش از پیش از کنشگران، فعالان و صاحب‌نظران خالی شد. بسیار شنیده‌ام از کنشگران زندان‌کشیده‌ای که می‌گویند سرکوب حکومت و فشار در زندان آنقدر به عمق روان‌شان نفوذ نکرد و اراده‌شان را به چالش نکشید، که حملات بی‌امانِ آنلاین از سوی کاربران شبکه‌های اجتماعی.

فعالیت سایبریِ حکومت در توئیتر شکل‌های مشخصی پیدا کرده بود: شروع کننده یا تقویت‌کننده‌ی حمله به کاربرانِ معتبر یا فعالانِ شناختهشده، انتشار اخبار و روایت‌های جعلی در بزنگاه‌های اجتماعی و سیاسی، قطبی‌سازی، تضعیف رواداری و جلوگیری از ایجاد همبستگی میان مخالفان حکومت، فعالیت سایبری در کسوت کاربران مجهول‌الهویه‌ای که دیدگاهی به اصطلاح براندازانه داشتند، غیر مذهبی و اغلب تندزبان بودند و توانستند پشت حق ناشناس ماندن سنگر بگیرند.

البته این کار جز با همراهیِ تعداد زیادی از کاربران معمولی که احتمالاً از این برنامه‌ی گسترده خبر نداشتند، ممکن نبود. حکومت در ابتدا تلاش کرد که توئیتر را از کنشگران و فعالان سیاسی یا شهروندان مستقل و مصمم خالی کند، به دوقطبی‌ها دامن بزند، اطلاعات شخصیِ کاربران را به شیوه‌های مختلف جمع‌آوری کند، و سپس در پی غیرسیاسی کردن توئیتر فارسی برآمد. در این مرحله، نسل جدیدی از حساب‌های ناامن پدید آمدند که عکس‌هایی واقعی اما احتمالا به سرقت رفته از مردمان عادی داشتند، و مشخصه‌شان این بود که دنبال‌کنندگان زیادی داشتند و به همان اندازه تعداد زیادی کاربر را دنبال می‌کردند. این حساب‌ها درباره‌ی هر چیزی که به واکنش شدیدی می‌انجامید محتوا تولید می‌کردند. در کسوت زنی که از شوهرش کتک می‌خورد، در قالب مرد جوانی که با دوست‌دخترش قطع ارتباط کرده و تصاویر چت‌های خصوصی‌شان را منتشر می‌کند، در قامت کاربری که بدنِ دیگران را به سخره می‌گیرد، مردی که به سقط جنین همسرش معترض است یا کسی که جزئیات رابطه‌ی جنسی‌اش را با دیگران در میان می‌گذارد. حساب‌‌های ناامن با چنین محتوایی موجی از واکنش و همراهی ایجاد می کنند که گاهی مسائل مهم روز در میان آنها گم می‌شود. همه‌چیز طبق الگوریتم توئیتر پیش می‌رود. یعنی باید شدید باشید تا دیده شوید و واکنش بگیرید. حالا دیگر حجم محتواهای مربوط به روابط جنسی و مثلا عاطفی دارد از محتواهای سیاسی پیشی می‌گیرد و توییتر فارسی را که زمانی شبکه‌ی اجتماعی سیاسی محسوب می‌شد به شبکه‌ای برای «دیتینگ» و «گاسیپ» تبدیل کرده است. منظورم نه ارزش‌گذاریِ مطالب سیاسی یا جنسی بلکه تلاش ارتش سایبری برای تحت‌الشعاع قرار دادن مطالب سیاسی و اجتماعی با مطالب جنسی است. ارتش سایبری می‌کوشد تا از طریق این جنجال‌آفرینی‌ها کاربران دغدغه‌مند را بیش از پیش از این شبکه‌ی اجتماعی براند، مانع از اتحاد و همبستگیِ مخالفان شود، و خطر توییتر را از سر حکومت کم کند و تا دیگر توئیتر بستری برای فعالیت‌های اعتراضی و مدنی نباشد.

چه کار می‌توان کرد؟ در نظام‌های دیکتاتوری که امکان شکل‌گیری گروه‌های اجتماعی و سازمان‌های مدنیِ مستقل وجود ندارد، شبکه‌های اجتماعیِ آنلاینی مثل توئیتر برای شهروندان غنیمت است. شهروندانِ مسئول و هوشیار می‌توانند از مشارکت در حملات دسته‌جمعی به دیگر کاربران، و همراهی با امواج انتشار اطلاعات و تصاویرِ شخصی بپرهیزند و قبل از همرسان کردن هر مطلبی، به پروفایل و توئیت‌های تولیدکننده‌ی آن مطلب نگاهی بیندازند. کنشگران می‌توانند دیگران را از این فعالیت‌ها و خطراتِ آن آگاه کنند و کارزارهایی برای مقابله با حساب‌های ناامن به راه بیندازند. باید سکوت نکنیم و دوباره فضایی را که می‌تواند برای مبارزه با استبداد به ما کمک کند، پس بگیریم.