تاریخ انتشار: 
1399/01/28

ماهی ‌داشتن بهتر است یا ماهی‌گیری بلد بودن؟

جانی رابینسون

AEON

فرض کنید که زندگیتان غرق در ناز و نعمت است؛ یعنی از ثروت و سلامت و فراغت فراوان برخوردارید. و حالا، در پایان یک روز، یکی دو ساعت است که‌‌ بی‌خیال روی یک مبل لم‌ داده‌اید و در حالی که یک فنجان چای جلویتان گذاشته شده و گاهی هم با تلفن همراه‌تان ور می‌روید، با بی‌میلی، در صفحهی بزرگ تلویزیون مقابل، برنامه‌ای را درباره‌ی انرژی خورشیدی تماشا می‌کنید. ناگهان بر اساس آخرین آمار و ارقام مربوط به انتشار آلاینده‌‌ها، حقایقی در بارهی تغییرات آب و هوا به گوشتان می‌خورد. باز هم فرض کنید که در همان شب، یکی از دوستانتان که گرفتار مشکلات مالی خودش است، مجبور شده به سر کار دوّمش برود و بنابراین، از آن برنامه (و از آن استراحت) محروم بوده است. در آخر هفته، وقتی برای صرف چای، دوست خود را ملاقات می‌کنید، متوجه می‌شوید که هیچ اطلاعی از آن آمار و ارقام ندارد. حال سؤال این است: آیا واقعاً می‌توان نوعی برتری ذهنی یا اخلاقی را به شما نسبت داد؟

هدف از ارائه‌ی این مثال این بود که نشان دهم آگاهی از حقیقت، ممکن است هیچ ربطی به شخصیت یا تلاش ما نداشته باشد. بسیاری از مردم در فقر شدید به دنیا می‌آیند و از فرصت اندکی برای تعلیم و تربیت مناسب برخوردارند. بعضی دیگر، در نوعی از جوامع مذهبی یا شرایط اجتماعی بزرگ می‌شوند که آنان را از کاوش و پژوهش در بعضی زمینه‌‌ها باز می‌دارد. بسیاری دیگر نیز به دلیل زبان، مسافرت، پول، بیماری، فناوری، بدشانسی و غیره، در این زمینه با موانع بازدارنده مواجه می‌شوند. به دلایل مختلف، در چنین شرایط و اوقاتی، دسترسی به حقیقت بسیار مشکل‌‌‌‌‌تر است. برعکس، بعضی افراد، انگار که حقیقتِ یک موضوع در آستینشان است، راحت به آن دست می‌یابند و هر چند شادمانه از آن بهره می‌برند اما چیز چندان مهمی به حسابش‌‌‌ نمی‌آورند. غرور ناشی از دانستن حقیقت، این امر را نادیده می‌گیرد که بعضی‌‌ها آن را بدون تفکر و تلاش به دست می‌آورند و بعضی دیگر، با وجود سعی و کوشش سرسختانه، از آن محروم می‌مانند. عبارت «من حقیقت را می‌دانم [و شاید، شما‌‌‌ حقیقت را نمی‌دانید]»، که بدون هیچ‌ حجب و حیایی، همانند یک سلاح به کار برده می‌شود، مزایای فوقالعاده‌‌‌ای را که اغلب به فرایند کسب یا کشف حقیقت تعلق می‌گیرد نفی می‌کند و خطی تدافعی ترسیم می‌کند که بر اساس آن، تقریباً هر امر حائز اهمیت دیگری هم نادیده انگاشته می‌شود. نگرش صحیح به علم  مستلزم رعایت ویژگی‌‌های اخلاقی متنوعی است که روابط ما را با آن بهبود می‌بخشد. فیلسوفان و دانشمندان به این ویژگی‌‌ها «فضایل شناختی» می‌گویند. به جای ستودن کسانی که تا حدی از علم ‌و دانش بهره‌مندند، باید کسانی را تحسین کنیم که نگرش درستی نسبت به آن دارند. در این صورت، افرادی را هم که برای کشف حقیقت تلاش می‌کنند اما به دلایلی ــ که کاملاً از کنترل آن‌‌ها خارج است ــ موفق‌‌‌ نمی‌شوند، به حساب می‌آوریم. از میان این فضایل شناختی می‌توان به این موارد اشاره کرد: تواضع و فروتنی (تمایل به پذیرش خطا)، شهامت ذهنی (جستوجوی حقایقی که خوشایندمان نیست)، تعصب‌پرهیزی (مهارکردنِ پیش‌داوری‌ها و در نظر گرفتن تمام جوانب بحث)، و کنجکاوی (طلب و جستوجوی مداوم). بدیهی است شخصی که تمایل به اصلاح دیدگاه‌‌های خود دارد، و شجاعانه در پی کشف حقیقت است، و در گفتگوها از تعصب پرهیز می‌کند، و از کنجکاوی عمیقی برخوردار است، نسبت به شخص‌‌ بی‌تفاوتی که گهگاهی حقایق را در اختیارش می‌گذارند، رابطه‌ی بهتری با حقیقت دارد، حتی اگر به آن دست نیابد.

به جای ستودن کسانی که تا حدی از علم ‌و دانش بهره‌مندند، باید کسانی را تحسین کنیم که نگرش درستی نسبت به آن دارند. در این صورت، افرادی را هم که برای کشف حقیقت تلاش می‌کنند اما به دلایلی ــ که کاملاً از کنترل آن‌‌ها خارج است ــ موفق‌‌‌ نمی‌شوند، به حساب می‌آوریم.

از یک نظر، پاسخ دادن به پرسش دوبخشیِ «دانستن بهتر است یا جستوجوی دانستن»، مشکل به نظر می‌رسد زیرا اطلاعات کافی در آن موجود نیست. در مورد «دانستن» (بخش اوّل پرسش)، مایلایم بشنویم آن دانش چطور به دست آمده است؛ آیا در عین بی‌تفاوتی و راحت‌طلبی فراهم شده است یا نتیجه‌ی تلاش و جستوجوی ساعیانه بوده است؟ اگر پاسخ، شق دوم باشد، «دانستن» بهتر خواهد بود زیرا در این حالت، بخش اول سؤال، بخش دوم را هم در بر دارد. به عبارت دیگر، داشتن علم‌ و دانش و نگرش درست به شیوه‌ی کسب آن، لازم و ملزوم هم هستند. با مثالی دیگر می‌توان این موضوع را روشن‌‌‌‌‌تر کرد.

به نظر شما، ماهی‌ داشتن بهتر است یا ماهی‌گیری بلد بودن؟ در این‌جا نیز به اطلاعات دیگری نیاز داریم. اگر ماهی داشتن نتیجه‌ی آگاهی از فن ماهی‌گیری و استفاده از آن باشد، بار دیگر می‌بینیم که دو بخش پرسش ضرورتاً یکدیگر را نفی نمی‌کنند (ذاتاً همپوشانی دارند) و حالت آرمانی، پیوستگی آن‌‌ها با هم است. اما اگر ماهی داشتن ثمرهی این انتظار باشد که کسی آن را به شما تقدیم کند، شق بهتر، این است که خودتان ماهی‌گیری بلد باشید. در حالت اول، شما منتظر شانس یا صدقه هستید امّا در حالت دوم، ماهی‌گیری بلدید و بنابراین، می‌توانید هر روز صبح یا عصر به رودخانه بروید و پی‌درپی قلاب بیندازید تا این که بالاخره ماهی بگیرید و خوشنود شوید.

در مورد علم و دانش هم همین‌طور است. بله، بهتر است بدانیم اما فقط وقتی که این دانستن حاکی از نگرش و عملکردی صحیح باشد. بدون چنین نگرشی، کسب دانش مبتنی بر شانس و اقبال یا تبعیض و امتیاز خواهد بود (همان طور که اغلب چنین است) و موقعیت فرد به علت غروری گذرا، متزلزل و مخاطره‌آمیز خواهد شد (تازه اگر گرفتاری‌‌ها و پیچیدگی‌‌های ناشی از خودِ غرور را در نظر نگیریم). اگر قرار باشد یکی از این دو شق مجزا را برگزینیم، آن شق باید جستجوی دانش باشد زیرا مانند کسی که ماهی‌گیری بلد است، فرد جویای دانش هم می‌تواند در هر جای دنیا، البته گاهی با شکست و گاهی با موفقیت، به تلاش خود ادامه دهد تا عاقبت با خوشنودی و سرافرازی آن را به دست آورد. ماهی‌گیر دانا اگر یک روز موفق نشود، روز بعد باز به رودخانه می‌رود و به تلاش خود ادامه می‌دهد. به همین ترتیب، شخص جویای علم‌ و دانش نیز عاقبت بیرون می‌رود و از نظر منطقی، اخلاقی، اجتماعی و حتی جسمانی، با دنیا درگیر می‌شود؛ درگیری‌‌هایی که بعضاً چندان به چشم نمی‌آیند، و بعضاً هم فاجعه به بار می‌آورند. جستوجوی مستمر حقیقت بهترین دید و روشن‌ترین درک را به ما می‌بخشد و این همان چیزی است که باید تحسین کنیم و ارزشمند بشماریم.

 

برگردان: افشین احسانی


جانی رابینسون مدرس دپارتمان فلسفه در دانشگاه مکواری در سیدنی است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ی او با عنوان اصلیِ زیر است:

Jonny Robinson, ‘Would you rather have a fish or know how to fish?’, Aeon, 26 February 2020.