تاریخ انتشار: 
1401/10/12

چهار جوان پشت پیشخوان غذاخوری؛ آغاز یک انقلاب

مهدی شبانی

چگونه تحصن چهار دانشجوی سیاهپوست پشت پیشخوان غذاخوری در یک فروشگاه بزرگ در آمریکا به لحظه‌ای تاریخی در مبارزات مدنیِ سیاهان آمریکا تبدیل شد؟

***

در اواخر بعد از ظهر دوشنبه، اول فوریه‌ی سال ۱۹۶۰، چهار دانشجوی سال‌اولیِ سیاهپوست وارد فروشگاه «وولورت» شدند. آن‌ها مانند همیشه، محصولات فروشگاه را مرور کردند، پای صندوق رفتند، چیزهای روزمره‌ی مورد نیازشان را خریدند: خمیردندان، دفترچه‌ی یادداشت و برس مو. فروشگاه‌هایی مانند وولورث تقریباً همه چیز دارند و همه از آنجا خرید می‌کنند. پس این داستانی منحصربه‌فرد نیست. اما این چهار جوان هدفی در سر داشتند. آن‌ها رسیدهای خرید خود را در جیب ژاکت‌شان فرو کردند و با قلب‌‌هایی که تند می‌زد به سمت هدف اصلیِ خود رفتند.

هر چهار نفر می‌توانستند خط جداییِ نامرئی‌ِ موجود میان منطقه‌ی خرید و پیشخوان غذاخوری را احساس کنند. نشستن در پیشخوان غذاخوری برای سیاه‌پوستان ممنوع بود و همه‌ی سیاه‌پوستان جنوب می‌دانستند که عبور از آن خط ممکن است به دستگیری، ضرب‌وشتم یا حتی قتل آن‌ها بینجامد. این چهار نفر در زمان قتل امیت تیل هم‌سن‌وسال او بودند. پنج سال قبل، این پسر چهارده‌ساله ‌در می‌سی‌سی‌پی به اتهام پیشنهاد قرارگذاشتن با زنی سفیدپوست توسط کوکلس‌کلان‌ها به‌طرز وحشیانه‌ای شکنجه و کشته شده بود. این چهار نفر خشمگین اما مصمم و خونسرد بودند.

آن‌ها ابتدا به یکدیگر و سپس به پیشخوان نگاه کردند. ساعت چهار و نیم بود که هر چهار نفر در سکوت با هم جلو رفتند. نشستند. هر یک مؤدبانه یک فنجان قهوه همراه با یک دونات خامه‌ای سفارش دادند. چند لحظه طول کشید تا دیگران متوجه شوند. یک پیشخدمت سفیدپوست به آن‌ها گفت: «ما اینجا به سیاه‌پوستان خدمات ارائه نمی‌دهیم.» دانشجویان برگه‌های رسیدِ خریدشان را نشان دادند و گفتند: «ما همه‌ی این چیزها را از اینجا خریده‌ایم و فقط می‌خواهیم به ما سر پیشخوان غذاخوری هم خدمات ارائه شود.» پیشخدمت گفت: «سیاه‌ها آن طرف غذا می‌خورند.»

یک دختر آفریقایی-آمریکایی که پشت پیشخوان مشغول نظافت بود، آن‌ها را «احمق، نادان، آشوبگر و مزاحم» خطاب کرد. یک آمریکاییِ آفریقاییتبار دیگر به آن‌ها گفت: «شما با نشستن در آنجا فقط به روابط نژادی آسیب می‌زنید.» یک کارمند سیاه‌پوست مسن‌تر که احتمالاً نگران شغل یا شاید امنیت آن‌ها بود، از آشپزخانه بیرون آمد و به دانشجویان پیشنهاد کرد که قوانین را رعایت کنند.

دانشجویان از جایشان تکان نخوردند. سرانجام، یک افسر پلیس وارد فروشگاه شد و ابتدا آن‌ها را تهدید کرد. بعد پشت سر آن‌ها به جلو و عقب رفت و باتون خود را به دستش کوبید، اما هر چهار نفر ساکت نشستند. تهدید هیچ پاسخی نداشت. پلیس بدون حرف شروع به جلو و عقب رفتن کرد. او نمی‌دانست چه‌کار باید بکند و درنتیجه پس از مدتی آنجا را ترک کرد.

هیچ صدایی از سالن غذاخوری در نمی‌آمد. تنها صدای قاشق و چنگال‌ها شنیده می‌شد. به‌گفته‌ی یکی از متحصنین، «فضا بیشتر شبیه به یک مراسم کلیسایی بود تا یک فروشگاه ارزان‌قیمت.»

آخرین فردی که آن روز به جمع چهار نفره نزدیک شد، یک خانم سفیدپوست مسن بود که از روی صندلی خود در محوطه‌ی پیشخوان برخاست و کنار آن‌ها نشست. به آن‌ها نگاه کرد و گفت از آن‌ها ناامید شده است. یکی از چهار نفر پرسید: «خانم، چرا از ما که می‌خواهیم مانند دیگران با ما رفتار شود ناامید شده‌اید؟» مک‌کین، یکی از این چهار نفر، این صحنه را هنوز به یاد می‌آورد: زن به ما نگاه کرد، دستش را روی شانه‌ی جو مک‌نیل گذاشت و گفت: «خیلی به شما افتخار می‌کنم. تنها ناامید هستم که چرا این‌قدر طول کشید تا این کار انجام شود.»

آن‌ها بیشتر احتمال می‌دادند که دست‌بسته راهی زندان شوند، نه اینکه آزادانه از آنجا خارج شوند. اما مدیرِ سردرگم اعلام کرد که فروشگاه زودتر بسته می‌شود. وقتی که مردان جوان بلند شدند تا آنجا را ترک کنند، احساس پیروزی کردند: «مردم برای تجربه‌ی این احساس، به مذهب روی می‌آورند.»

مدیر فروشگاه با تلفن به مقام مافوق گزارش داد: «آن‌ها به‌زودی تسلیم می‌شوند. می‌روند و فراموش می‌شوند.»

چهار دانشجوی سال‌اولی هم به پردیس دانشگاه A&T[1] کارولینای شمالی بازگشتند.

جوزف مک‌نیل، فرانکلین مک‌کین، اِزل بلر جونیور و دیوید ریچموند، دانشجویان سیاه‌پوست سالِ اول دانشگاه فنیِ کشاورزی کارولینای شمالی در جنوب شرقی آمریکا بودند. این گروه چهارنفره که قبلاً با الهام‌ از جنبش حقوق مدنی، و به‌ویژه مارتین لوتر کینگ، درمورد شیوه‌ی مبارزه با تبعیض نژادی با یکدیگر گفت‌وگو کرده بودند به طرح ساده‌ای رسیدند: در فروشگاه محلیِ شرکت وولورث روی صندلی‌های میز پیشخوان می‌نشستند و درخواست خوراکی می‌کردند و اگر سرویس داده نمی‌شد، میز را ترک نمی‌کردند.

تجربه‌ی روز اول حمایت چند دانشجوی دیگر را هم جلب کرد. روز بعد بیش از بیست دانشجوی سیاه‌پوست، از جمله چهار زن، به تحصن پیوستند. این بار نه‌تنها به آن‌ها غذا داده نشد بلکه توسط مشتریان سفیدپوست تحقیر شدند. اما خبر تحصن روز دوم به رسانه‌های محلی راه یافت. همان شب در محوطه‌ی دانشگاه «کمیتهی اجراییِ دانشجویان حامیِ عدالت» را سازمان‌دهی کردند و برای پایان دادن به تبعیض نامه‌ای خطاب به رئیس شرکت وولورث نوشتند:

«جناب آقای رئیس؛

ما امضاکنندگان زیر دانشجویان کالج سیاه‌پوستان در گرینزبورو هستیم. بارها و بارها به فروشگاه‌های شما رفته‌ایم. ما هزاران کالا، از صدها پیشخوان فروشگاه‌های شما خریده‌ایم. پول ما بدون کینه یا تبعیض و با رعایت ادب نسبت به ما پذیرفته می‌شود اما در فاصله‌ی نیممتر و سرِ پیشخوان غذاخوری، دیگر پول ما بهعلت رنگِ پوست‌مان قابل‌قبول نیست... ما از شرکتِ شما می‌خواهیم تا گامی قاطع برای رفع تبعیض بردارد. ما اعتقاد راسخ داریم که خداوند به شما شجاعت و راهنماییِ لازم برای حل مشکل را عطا خواهد کرد.

با احترام،

کمیتهی اجراییِ دانشجویان»

روز بعد در حالی که تعداد متحصنین به ۳۰۰ نفر، از جمله چند دانشجوی سفیدپوست، رسیده بود، ورود ۵۰ مرد سفیدپوست که روبه‌روی متحصنین نشستند به تنش و فحاشیِ چند مشتریِ سفیدپوست به متحصنین انجامید.

در ۴ فوریه، صدها دانش‌آموز دبیرستانی، دانشجویان دانشگاه‌های مختلف و همچنین چند دانشجوی سفیدپوست از کالج زنان به این جنبش پیوستند. طی چند روز، پوشش مطبوعاتی گسترش یافت و تخیل دانشجویان را در سراسر کشور برانگیخت.

هرچند تعداد متحصنین روزبه‌روز افزایش می‌یافت، اما مذاکره با نمایندگان فروشگاه بی‌نتیجه ماند.

در ۶ فوریه بیش از ۱۴۰۰ دانشجو در محوطه‌ی دانشگاه گرد هم آمدند و به ادامه‌ی اعتراضات رأی دادند. آن‌ها به فروشگاه وولورث رفتند و فروشگاه را پر کردند. از سوی دیگر، صدها سفیدپوست نژادپرست، از جمله اعضای فرقه‌ی کوکلس‌کلان‌ هم برای مقابله با معترضان به فروشگاه رفتند. حوالی بعدازظهر بسته‌ای حاوی تهدید بمب‌گذاری به فروشگاه تحویل داده شد. معترضان به فروشگاه کرس رفتند که آن هم بلافاصله همراه با فروشگاه وولورث بسته شد. به‌گفته‌ی مرکز حقوق مدنی در گرینزبورو، تا اوت ۱۹۶۱، بیش از ۷۰هزار نفر در این تحصن‌ها شرکت کردند.

اقدام «چهار گرینزبورویی» شجاعانه بود، اما منحصربه‌فرد نبود. قبلاً هم فعالان حقوق مدنی تحصن‌های بسیاری برگزار کرده بودند. اما وجه تمایز گرینزبورو این بود که اقدامی شجاعانه به جنبشی انقلابی تبدیل شد. ترکیبی از عناصر خودجوش و سازمان‌یافته خط مشی جنبش حقوق مدنی و مردم را تغییر داد.

یکی از عناصر ضروری تبلیغات بود. روز اول در وولورث تنها یک عکس از فعالان گرفته شد، اما همین عکس برای جلب توجه مطبوعات کافی بود. «چهار گرینزبورویی» به این امید به پردیس دانشگاه برگشتند که حمایت لازم برای ادامه و گسترش تحصن را جلب کنند. این حمایت با انتشار اخبار روندی تصاعدی یافت. جوزف مک‌نیل می‌گوید: «ما شروع به رشد کردیم. روز اول، چهار نفر. روز دوم احتمالاً ۱۶ یا ۲۰ نفر شدیم. جنبش زنده بود و انگار جدا از ما خودش اختیار عمل داشت.»

 

جنبش تحصن به‌سرعت به دیگر شهرها گسترش یافت. تحصن‌ها به سایر اماکن عمومی، مانند وسایل حمل‌ونقل، استخرها، کتابخانه‌ها، گالری‌های هنری، پارک‌ها، سواحل و موزه‌ها گسترش یافت. تا ماه مارس، این فعالیت‌ها مانند آتش به ۵۵ شهر در ۱۳ ایالت گسترش یافت. این کمپین رشد کرد و به جنبشی عمومی تبدیل شد که عمدتاً توسط دانشجویان سازمان‌دهی و هدایت می‌شد. به‌‌رغم آزار و تحقیر پلیس و نژادپرستان و بازداشت شماری از فعالان، تبعیض در بسیاری از اماکن عمومی از بین رفت.

یکی از دلایل موفقیت جنبش تحصن در «مخالفت با پیشخوان غذاخوریِ مبتنی بر تفکیک نژادی» این بود که به معترضان احساس پیروزی می‌داد. برای بسیاری از افراد، شرکت در یک تحصن می‌تواند پیروزی باشد. فعالان این جنبش از احساس غرور و عزت‌نفسی که با حضور در این تحصن‌ها به دست می‌آوردند حرف می‌زدند. بزرگ‌ترین تأثیر این کمپین ایجاد تغییر در خود فعالان بود. سفیدپوستان ناچار بودند در مقابل اعتراضات واکنش نشان دهند و این به معترضان احساس قدرت می‌داد. وقتی مدیر وولورث در گرینزبورو پیشخوان غذاخوری خود را تعطیل کرد، دانشجویان در محوطه‌ی دانشگاه راهپیمایی کردند و شعار دادند: «همه‌چیز تمام شد! ما وولورث را تنبیه کردیم!»

نمی‌توان این واقعیت را نادیده گرفت که در برخی مواقع، تغییر مستلزم متقاعدکردن افرادی است که قبلاً در کنار شما نبوده‌اند. این تحصن‌ها همین کار را کردند. آن‌ها صدها نمایش عمومی از مقاومت جوانان ارائه کردند و به لطف پوشش خبریِ گسترده‌ی این مقاومت، آمریکایی‌های سفیدپوستِ بی‌اعتنا به تبعیض‌ هشیار شدند. دانشجویان سفیدپوست تظاهرات همدلی به راه انداختند و فروشگاه‌های زنجیرهای متکی بر تبعیض نژادی را تحریم کردند.

در پی تحریم گسترده، میزان فروش در فروشگاه‌های تحریم‌شده یک‌سوم کاهش یافت و صاحبان‌شان را به کنار گذاشتن سیاست‌های جداسازی سوق داد. پس از تحمل حدود ۲۰۰هزار دلار ضرر، در ۲۵ ژوئیه‌ی ۱۹۶۰، مدیر یکی از فروشگاه‌ها از چهار کارمند سیاه‌پوست درخواست کرد تا پیشبند خود را عوض کنند و در پیشخوان غذا سفارش دهند. آن‌ها، اولین سیاه‌پوستانی بودند که در پیشخوان غذاخوریِ وولورث غذا خوردند.

این مبارزه تا سال ۱۹۶۴ ادامه یافت؛ در آن سال، بر اساس قانون حقوق مدنی حذف تبعیض در اماکن عمومی الزامی شد.[2

 

[2] این مقاله از منابع زیر تهیه و بازنویسی شده است:

  • Christopher Wilson (2020) “The Moment When Four Students Sat Down to Take a Stand”, THE SMITHSONIAN 

  • Bo Emerson (2017) “Greensboro sit-in: A movement begins”, The Atlanta Journal-Constitution

  • Christopher W. Schmidt (2018) “What Trump-era protesters can learn from the lunch counter sit-ins of 1960”, USA TODAY

  • Edward Rothstein (2010) “Four Men, a Counter and Soon, Revolution”, The New York Times