تاریخ انتشار: 
1397/10/10

«بوسه کی گردد از آن لب‌های جان‌پرور جدا؟» 

فرناز سیفی

art-sheep.com

علم بوسیدن: لب‌های ما به ما چه می‌گویند، نوشتهی شریل کِرشن‌بام، انتشارات گراند سنترال، 2011

جاناتان سوئیفت، طنزنویس و یادداشت‌نویس معروف ایرلندی قرن هفدهم و هیجدهم میلادی در یکی از یادداشت‌های خود به طعنه نوشت: «کدام احمقی بود که اولین‌بار بوسه را اختراع کرد؟»

لوئی آرمسترانگ، موسیقی‌دان مشهور سبک «جاز»، گفته بود: «یک بوسه، فقط یک بوسه است، نه چیز دیگر.» آیا واقعاً این‌طور است؟ بوسه فقط بوسه است؟ اصلاً چه شد که آدمی‌زاد بوسه را کشف کرد؟ چطور بوسیدن به یکی از نزدیک‌ترین و عاطفی‌ترین تعامل‌های ما تبدیل شد؟ 

شریل کِرشنبام، متخصص بیولوژی است و محقق در دانشگاه آستین تگزاس. او هم‌زمان در نشریات، مقاله‌های علمی می‌نویسد، مقاله‌هایی با زبانی همه‌فهم تا موضوعات علمی را به شیوه‌ای ساده‌تر برای مخاطب توضیح دهد. کرشن‌بام، یک روز قبل از «روز ولنتاین» سال ۲۰۰۸، مقاله‌ای با تیتر «علم بوسیدن» در مجله‌ی «Discover» منتشر کرد. برخلاف انتظارش، مقاله به یکی از پربیننده‌ترین مقاله‌های تاریخ مجله تبدیل شد. صدها ایمیل دریافت کرد که مخاطبان از او می‌خواستند درباره‌ی علم بوسیدن و تاریخ بوسه بیشتر بنویسد و توضیح بدهد. یک سال بعد باز یک روز قبل از روز ولنتاین، از او دعوت شد تا در نشستی درباره‌ی تاریخ و علم بوسه توضیحاتی بدهد. وقتی نوبت سخنرانی او شد، در سالن جای سوزن انداختن نبود.

کِرشن‌بام تصمیم گرفت دنبال تحقیق و بررسی جدی‌تر تاریخ بوسه، دلایل آن و علم و روند تحولات بوسه در تاریخ بشری برود. در ابتدا فکر می‌کرد کار نباید خیلی دشوار باشد؛ اما وقتی سراغ کتاب‌خانه‌ها و منابع پژوهشی رفت، دید کار سخت‌تر از آن است که فکر می‌کرد. هیچ پژوهش دقیق و مشخصی دراین‌باره وجود ندارد، باید به سراغ صدها کتاب و مقاله برود و از دل هزاران متن، تکه‌های پازل را بیرون بکشد و کنار هم بچیند. دو سال تمام را به این کار اختصاص داد، حاصل این پژوهشِ دو ساله کتاب جالب و پرنکته‌ای شد با عنوان علم بوسیدن: لب‌های ما به ما چه می‌گویند. کتابی که تنها به بررسی تاریخی و تکاملی روند بوسه بسنده نمی‌کند، سراغ پژوهش‌های روان‌کاوی و فیزیولوژی هم رفته تا تصویر جامع‌تری از عملِ در ظاهر ساده اما پیچیده‌ی «بوسیدن» را ترسیم کند.

کتاب، در ۳ بخش کلی به بررسی «ریشه‌های بوسیدن»، «بیولوژی بوسه» و بررسی‌های علمی پیشین و آینده درباره‌ی بوسیدن می‌رود و سرشار از نکته‌ها و اطلاعات جالب علمی، تکاملی، تاریخی و روان‌شناسی است.

 

آدمی‌زاد چطور بوسه را کشف کرد؟

کِرشن‌بام در بخش نخست توضیح می‌دهد که ما هیچ داده‌ی دقیقی نداریم که آدمی‌زاد، نخستین‌بار چه زمانی بوسه را کشف کرد و اولین بوسه‌ی تاریخ کی و کجا رخ داد. اما دو فرضیه‌ی اصلی وجود دارد که یکی از آن‌ها شاید پاسخی برای این سؤال هم باشد که چرا رنگ قرمز، تا این اندازه با «عشق» یا «شهوت» و «سکسی بودن» گره خورده است.

فرضیه‌ی اول می‌گوید میلیون‌ها سال پیش اجداد ما به دنبال غذا باید میان علف‌ و جنگل‌زار و بوته‌ها جست‌وجو می‌کردند. بعضی از آن‌ها قدرت بینایی بهتری داشتند. آن‌ها می‌توانستند رنگ قرمز را میان سبزی فراوان زودتر و بهتر تشخیص بدهند. رنگ قرمز، به معنی وجود میوه و محصولی رسیده در میان جنگل و علف‌زار بود. این افراد می‌توانستند با این تشخیص، سریع‌تر و با دردسر کمتری به غذا برسند. در طول سالیان، رنگ قرمز برای اجداد ما به معنی «پاداش» شد. رنگ قرمز امروز هم رنگی است که توجه ما را به خود جلب می‌کند. روان‌شناسان می‌گویند رنگ قرمز، ضربان قلب ما را بالا می‌برد و ما را هیجان‌زده می‌کند. اما ارتباط این رنگ با بوسه کجاست؟

متخصصان علوم عصب‌شناسیِ دانشگاه کالیفرنیا در سن دیه‌گو توضیح می‌دهند که اجداد ما هرکجا رنگ قرمز می‌دیدند به دنبال منشأ قرمزی می‌رفتند، پس وقتی بر اندام زن هم قرمزی دیدند (لکه‌های خون به وقت عادت ماهیانه) به سراغ قرمزی بر اندام زن آمدند و این قرمزی را هم «پاداش» می‌دیدند. در روند تکامل، بشر روی دو پا ایستاد و محل دریافت و ارسال علائم جنسی در بدن انسان تغییر کرد. در این روند تکاملی، به‌تدریج آن رنگ اندکی متفاوت از رنگ پوست بدن که جلب توجه می‌کرد، لب‌های انسان شد و تبدیل به «قرمزی» شد که توجه انسان دیگر را جلب کرده و معنای «پاداش» داشت.

دزموند موریس، جانورشناس بریتانیایی در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که وقتی زن و مرد در روند تکامل، هیجان جنسی را تجربه کردند هم‌زمان حس هیجان را هم در اندام‌های جنسی خود و هم در لب‌های خود حس کردند. فرضیه‌ای که با اسم «Genital Echo» شناخته می‌شود. موریس در راستای این فرضیه‌ی خود به مردان داوطلب، عکس‌های لب‌های زنان با رنگ‌های متفاوت ماتیک را نشان داد و از آن‌ها خواست تا «جذاب‌ترین» لب را انتخاب کنند. مردان متعدد در گروه تحقیق بارها و بارها بالاترین امتیاز را به لب‌هایی ‌دادند که براق‌ترین و سرخ‌ترین رژلب‌ها را داشتند و قرمزی لب حسابی جلب توجه می‌کرد. 

در فرضیه‌ی دوم، باید به روند تکامل نطفه در رحم مادر توجه کنیم. در همان سه‌ ماهه‌ی نخست دوران بارداری، لب‌های نطفه شکل می‌گیرد و نوزاد قبل از تولد در همان رحم مادر انگشت خود را می‌مکد. نوزاد به محض تولد، لب‌های خود را به اصطلاح «غنچه» یا آماده‌ی مک زدن پستان مادر می‌‌کند. حرکتی که کاملاً با حرکت لب در بوسیدن مرتبط است. 

در روند تکامل و وقتی که اجداد انسان کم‌کم روی دو پا ایستادند، این فقط رنگ متفاوت لب انسان با پوست سایر نقاط بدن نبود که توجه آدمی‌زاد را جلب کرد. در این روند، توجه آدمی‌زاد به پستان‌های دیگری و به‌ویژه پستان زن و برجستگی آن هم متمرکز شد. شکل ظاهری پستان انسان با پستانداران دیگر متفاوت است و در حالت عادی، عیان‌تر و بیشتر در چشم است. وقتی نوزاد انسان متولد می‌شود، مادر، نوزاد را نزدیک پستان خود می‌گیرد. نوزاد لب‌ها را جمع کرده و شروع به مکیدن می‌کند. شیر نوشیدن، ارتباط عاطفی عمیقی را بین مادر و نوزاد سبب می‌شود؛ ارتباطی که عامل آن پیام‌رسان‌های عصبی بدن است و اولین تجربه‌ی حس «امنیت» انسان را رقم می‌زند. نماد فیزیکی این ارتباط، لب‌های غنچه‌شده و تماس آن با برجستگی پستان زن است. انسان در طول عمر به دنبال تجربه‌ی دوباره‌ی این حس عاطفی امنیت، به‌دنبال عمل فیزیکی مشابه می‌رود:‌ جمع کردن لب‌ها و لمس برجستگی و پوست دیگری.

 

تحولات «بوسه» در تاریخ

کِرشن‌بام توضیح می‌دهد که اولین بوسه‌، شبیه به نوع بوسیدن فعلی ما که در تاریخ ثبت شد، مربوط به ۱۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح بود و در یکی از متون سانسکریت آیین هندو ثبت شده است.

یکی از فرازهای جالب کتاب کرِشن‌بام توضیحات او درباره‌ی این نکته است که برخلاف تصور ما، بوسیدن در تمام فرهنگ‌ها رایج و عادی نبوده و هنوز هم نیست و شکل بوسه نیز همیشه به شیوه‌ی متداول کنونی نبوده است. کِرشن‌بام توضیح می‌دهد که اولین بوسه‌، شبیه به نوع بوسیدن فعلی ما که در تاریخ ثبت شد، مربوط به ۱۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح بود و در یکی از متون سانسکریت آیین هندو ثبت شده است. بوسه در آن دوران بیش از هرچیز «بو کشیدن لب دیگری» بود که هم‌زمان با لمس لب انجام می‌شد.

بنا به توضیحات کتاب، تاریخ یونان باستان نیز ارجاعات مختلفی به «بوسیدن» شبیه شیوه‌ی امروزی دارد. با این تفاوت که بوسه در یونان باستان، معنای عاطفی نداشته و بیش از هرچیز برای ادای احترام، خوشامدگویی و گاه حتی دفاع بوده است.

تاریخ هرودت، جزئیات بیشتری از انواع «بوسه» در آن دوران را در اختیار خواننده می‌گذارد. هرودت مدعی است که در ایران باستان، شکل بوسه با طبقه‌ی اجتماعی ارتباط تنگاتنگی داشته است. افرادی که از یک طبقه‌ی اجتماعی یکسان بودند، لب‌های یکدیگر را برای خوشامدگویی می‌بوسیدند، اگر اختلاف طبقاتی دو نفر اندک بود، گونه‌ی یکدیگر را می‌بوسیدند و اگر اختلاف طبقاتی بسیار چشمگیر بود، آن‌که از «طبقه‌‌‌‌ی پایین» بود باید به زمین افتاده و پای دیگری را می‌بوسید.

در قرون وسطی، چیزی به اسم «بوسه‌ی تجاری» رایج شد که مشابه امروزی آن دست دادن دو نفر بعد از توافق یا امضای قرارداد است. در آن دوران، بسیاری از مردان و زنان سواد خواندن و نوشتن نداشتند. بنابراین بعد از توافق، یک علامت ضربدر روی لب خود کشیده، ایستاده و لب دیگری را می‌بوسیدند و بدین ترتیب قرارداد یا توافق، رسمی می‌شد.

در قرون وسطی، کلیسا و کشیش‌های متعصب فعالانه دنبال این بودند که بجز «بوسه‌ی تجاری»، باقی اشکال بوسه را ممنوع کنند، به بوسه بار منفی دهند و بوسه را با گناه گره بزنند. در سال ۱۴۹۹، دسیدریوس اراسموس، فیلسوف و ادیب هلندی به انگلستان سفر کرد. او حیرت‌زده در نامه‌ای به یکی از دوستان خود نوشت که در انگلستان بسیار رایج و عادی است که برای خوشامدگویی تو را می‌بوسند (امری که در هلند آن دوران گناه محسوب می‌شد). او تأکید کرد که حتی وقتی منزل را ترک می‌کنی، میزبان بار دیگر هنگام خداحافظی تو را می‌بوسد و برای دوست خود نوشت: «اگر حتی یک بار این بوسه‌های صمیمانه و شیرین را تجربه کرده بودی، آرزو می‌کردی که مسافری در انگلیس باشی، نه فقط برای یک‌بار بلکه برای همه‌ی عمر.»

 

نقش بریتانیا در فراگیر شدن بوسه‌ی امروزین

کِرشن‌بام در کتاب خود توضیح می‌دهد که کشورگشایی‌ها و استعمار بریتانیا، نقش مهم و غیرقابل انکاری در فراگیر شدن بوسه در فرهنگ‌های مختلف جهان داشت.

در سال ۱۸۶۴ ویلیام وین‌وود، جهان‌گرد بریتانیایی، در کتاب خود به نام «آفریقای وحشی» نوشت که عاشق دختر یکی از پادشاهان آفریقایی شده بود. بعد از ماه‌ها مغازله با دختر، بالاخره در گوشه‌ای که تنها بودند دختر را بوسید. اما دختر که تا آن روز با هیچ بوسه‌ای از سوی هیچ‌کسی مواجه نشده بود، وحشت‌زده جیغ کشید و پا به فرار گذاشت. وین‌وود حیرت‌زده و متعجب نمی‌دانست چرا دختر این‌طور ترسید. بعدتر فهمید که دختر که تاکنون هرگز چنین چیزی را تجربه نکرده و ندیده بود، خیال کرد که این مرد خارجی قصد خوردن او را دارد.

برخلاف تصور عموم، بوسه به شکل امروزین تا قبل از کشورگشایی‌های بریتانیا در فرهنگ‌های مختلفی اصلاً وجود نداشت و وقتی پای جهان‌گردان و استعمارگران اروپایی و به‌ویژه بریتانیایی به دیگر کشورها باز شد، بوسه‌ به شکل امروزین هم در فرهنگ‌های دیگری معرفی شد. در این فرهنگ‌ها، شیوه‌های ابراز محبت جور دیگری بود. کٍرشن‌بام توضیح می‌دهد که بوسه‌ی امروزین در واقع با حرکت «کشتی‌های اروپایی» که به قصد کشورگشایی راه افتادند، جهانی شد.

این‌جا هم رفتار ارباب-رعیتی، نگاه از موضع بالا و تحقیرگر اروپایی‌ها در همه‌جا به چشم می‌خورد و در کار برچسب زدن به عادات و شیوه‌های رایج فرهنگی دیگران بود. گردشگران و کشورگشاها و استعمارگران بریتانیایی، در نوشته‌های خود مدل بوسیدن رایج خود را «متمدنانه» توصیف کرده و شیوه‌های ابراز محبت قبایل از جمله مالیدن بینی به بینی دیگری را «بدوی و وحشیانه» توصیف کردند.

اما ورای این قضاوت‌های استعمارگرایانه، جزئیات جالبی را از دل این متون می‌توان بیرون کشید. برای مثال در ماداگاسکار تا اواخر قرن هجدهم نیز اصلاً چیزی مشابه بوسیدن امروزی وجود نداشت. آلفرد کراولی، مردم‌شناس در سال ۱۹۲۹ درباره‌ی بعضی قبایل آفریقایی نوشت که بوسیدن لب، مطلقاً در فرهنگ آن‌ها نیست و اهالی این قبایل هرگز چنین شیوه‌ی لمس لب را تجربه نکرده‌اند. هرچند این قبایل شیوه‌های دیگری از لمس صورت و پوست تن دیگری را در فرهنگ خود داشتند؛ شیوه‌هایی همچون مالیدن نوک بینی به بینی یا لیسیدن صورت دیگری.

نکته‌ی جالب دیگر آنجاست که کتاب توضیح می‌دهد در ایالات متحده آمریکا، تا قبل از آغاز جنگ جهانی اول، بوسیدن لب به همراه لیسیدن زبان دیگری رایج و فراگیر نبود. و این نوع بوسه که به «بوسه‌ی فرانسوی» معروف شد، سوغات جنگ جهانی اول و مواجهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی جمعیت گسترده‌‌تری از آمریکایی‌ها با اروپایی‌ها بود.

یک بخش مفصل کتاب علم بوسیدن: لب‌های ما به ما چه می‌گویند درباره‌ی تمام اتفاق فیزیکی‌ای‌ است که با هر بوسه در بدن ما و سیستم عصبی تن رخ می‌دهد و توضیحات مفصل علمی برای آن وجود دارد که چگونه این اتفاق در بدن زن و مرد، به شکل‌های متفاوتی تجربه می‌شود. یکی از مهم‌ترین این تفاوت‌ها آن‌ است که زنان اغلب حس بویایی و چشایی قوی‌تری دارند که موجب می‌شود دی‌ان‌ای سازگار با تن خود را بهتر بو بکشند و تشخیص بدهند.

یکی از نکات جالب این بخش از کتاب شاید جایی‌ست که سطح سروتونین (نوعی انتقال‌دهنده‌ی عصبی اسید بیوژنیک تن) فردی که عاشق دیگری است و او را می‌بوسد، آن‌چنان بالا می‌رود که فقط با سطح سروتونین کسی قابل مقایسه است که از اختلال «وسواس فکری-عملی» رنج می‌برد.

اگر جاناتان سوئیفت زنده بود، جوابی برای سؤال طعنه‌آمیز خود در کتاب «علم بوسیدن» پیدا می‌‌کرد و شاید دیگر اجداد انسان را «احمق» نمی‌دانست. لوئی آرمسترانگ هم شاید متوجه می‌شد که «یک بوسه، فقط یک بوسه نیست» و چیزهای دیگری هم هست. احتمالاً جیمز بل‌شاو و سوفیا سورین گفتنی‌های بسیاری برای آرمسترانگ داشتند: آن دو طولانی‌ترین بوسه‌ی تاریخ بشر تا امروز را به نام خود ثبت کرده‌اند. در مرکز خریدی در لندن در سال ۲۰۰۵ برای مدت ۳۱ ساعت و ۳۰ دقیقه و ۳۰ ثانیه جلوی چشم ده‌ها تماشاگر لب‌های یکدیگر را بوسیدند، بدون خوابیدن و نشستن و حتی هنگام استفاده از دستشویی!

 

*عنوان مقاله مصرعی از یکی از اشعار نجات اصفهانی است.