دیوید گیلبرت بارتون، روزنامهنگار و رواندرمانگر برجستهی آمریکایی نخستین بار در اواسط دههی ۱۹۸۰ به چکسلواکی سفر کرد، «دلباختهی این کشور شد» و کمتر از یک سال پس از انقلاب مخملی در نخستین روزهای پرشور ریاست جمهوری واتسلاو هاول به پراگ نقل مکان کرد. کتاب جدید او با نام «هاول: انقلاب ناتمام» زندگینامهی هاول، آخرین رئیس جمهور چکسلواکی، است.
در بحرانیترین شرایط در ماههای اخیر پرسشی مدام تکرار میشد: چرا کاری از دستمان برنمیآید؟ وقتی این سؤال را میپرسیم دلمان میخواهد در مبارزهای صریح، و مهمتر از همه نتیجهبخش حاضر باشیم و از قید حکومتی که با تمام وجود میخواهد به بندمان بکشد رها شویم اما نمیتوانیم.
در ماههای اخیر در پی سلسله اتفاقاتی که با سرکوب اعتراضات سراسری آبانماه شروع شد و به شلیک به هواپیمای مسافربری اوکراینی ختم شد، موجی از خشم، غم، ناامیدی و استیصال بخش بزرگی از جامعهی ایران را فراگرفت. سؤالی که این روزها بسیار تکرار میشود این است که چطور میتوان با این تجربهی تلخ جمعی مواجه شد؟ آیا در تجارب قبلی که ما و دیگران از سرگذراندهایم، درسها و امیدهایی برای این روزها یافت میشود؟ چگونه میتوان مقهور این تلخی و ناامیدی نشد؟
«شیطان وجود ندارد» فیلمی چهار اپیزودی است و مضمون اصلی آن مسئولیت شخصی و پیامدهای آری یا نه گفتن به قدرت است. فیلم بدون پروانهی ساخت تهیه شده و با محدودیتهای بسیاری روبهرو بوده اما در ساختار فیلم اثری از این محدودیت دیده نمیشود و از این نظر با فیلمهای «تاکسی» و «پرده» از جعفر پناهی متفاوت است.
سال ۱۹۷۱. نظام کمونیستیِ حاکم بر بلغارستان نه تنها عضویت در نهادهای دینی و اجرای شعائر و مناسک مذهبی بلکه هر گونه موسیقی غیرایدئولوژیک، از جمله راک اند رول، را ممنوع کرده است. رادیو تهدیدی علیه امنیت ملی به شمار میرود و شنوندگان برنامههای دویچه وله، بیبیسی و رادیو اروپای آزاد مجازات میشوند.
در ۱۷ نوامبر ۱۹۸۹ خیابانهای پراگ مملو از دانشجویان معترض شد. هشت روز قبل، دیوار برلین فرو ریخته بود و به نظر میرسید که موج آزادی از برلین به پایتخت چکسلواکی رسیده است. پلیس کوشید تا تظاهرکنندگان را به عقب براند و آزادیخواهیِ آنان را سرکوب کند اما به نظر میرسید که مردم در برابر وحشیگری حکومت مصونیت یافتهاند؛ قدرتنمایی حکومت تنها مقاومت مردم را برمیانگیخت.