باب و جامعۀ بابی ایران

35 باب، خورشیدی در شبی بی سحر سیّدالشهداء [امام حسین] شدم. جوانی را دیدم که غرق در جذبۀ روحانی محیط با حالتی از تقدّس و در سکوت اشک از چشمانش جاری بود. اختیار به سوی او رفتم ولی چون میل نداشتم او را از آن حالت درآورم در ‌ بی شدم بیشتر ‌ ای نشستم تا زیارتش پایان یابد. هرچه بیشتر متوجّه او می ‌ گوشه دیدم که بیانش ‌ گشتم. چیزی از او می ‌ مجذوب حالت حجب و حیای وی می غیر ممکن بود. پس از خاتمۀ زیارت به صحن آمد. آن روز من موفّق به گفتگو با او نشدم ولی تصمیم گرفتم روز بعد در همان ساعت به زیارت روضۀ سیّدالشهداء بروم تا شاید بتوانم با ایشان صحبت کنم و آرامش خود را که امیدوار بودم او را در همان حالت یافتم و آنچه در قلبم ‌ باز یابم. چنان احساس کردم بسی بیشتر از دیروز بود. پس از مراسم زیارت، به سوی او رفتم و گفتم اگر اجازه دهید با شما صحبتی دارم. با سر امتناع کرد و به راه خود ادامه داد. چند قدمی که از ضریح دور شدیم به سوی من آمد و معذرت خواست که ضریح مکانی مقدّس و جای توجّه و دعاست و من از خود رویی این سخن را بیان داشت که مرا ‌ خود بودم. چنان با ملّاطفت و خوش ‌ بی 54˝ ... اختیار مجذوب و مفتون خود نمود ‌ بی در مورد سفر باب به کربلا و کیفیّت زیارت او از نقطةالکاف نویسندۀ فرما ‌ سال در آن حدود متبرّکه تشریف ‌ قریب یک ˝ : نویسد ‌ الشهداء می ‌ حرم سیّد حرم اجداد طاهرینش و کیفیّت ‌ بودند و آثار غریب و عجیب در هنگام ورود به جناب مشاهده گردیده بود که خلق کثیری متحیّر بودند. و ‌ زیارت و حضور آن جناب به درس مرحوم سیّد [کاظم رشتی] حاضر ‌ که معروف شده آن ‌ این جناب قریب به سه ماه ‌ شد به عنوان تلمّذ (تحصیل) صحّت ندارد ولی آن ‌ می در کربلا تشریف داشتند گاه گاهی به مجلس موعظۀ آن مرحوم تشریف اللّه مقامه، از نور باطن آن سرور مستمدّ ‌ آوردند و مرحوم سیّد، اعلی ‌ می حاج رسول 55˝. الامر لایشعرون ‌ مند) بودند، امّا آن قوم از سرّ هذه ‌ (بهره بازرگان شیخی قزوین در اقامه دلیل بر حقّانیت ادّعای باب به بستگانش اگر صاحب ندا همان سیّدی است که من در کربلا دیدم الحقّ ˝ : گوید ‌ می .۳۲۹-۳۹ ،۲۰۰۵ ، عصر جدید، دارمشتات آلمانپیک راستان رأفتی، وحید. ، و دیگر منابع. ۴۵-۴۶ عهد اعلیٰ افنان، 54 .۱۱۰ الکاف ‌ نقطة 55

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2