تاریخ انتشار: 
1397/04/17

مرضیه ابراهیمی، چهره‌ای حذف ناشدنی

غزل صدر

مهر ماه سال ۱۳۹۳، کسی که هویتش تا امروز آشکار نشده به صورت مرضیه ابراهیمی، مامای بیمارستان که با حجابی متعارف پی جای پارک می‌گشت و شیشه‌ی ماشینش را پایین کشیده بود، اسید سولفوریک پاشید. مرضیه ابراهیمی آن وقت فقط بیست و پنج سال داشت. بنا به گزارشهای رسمی، جز او سه زن دیگر هم در همان روزها مورد حمله‌ی اسیدپاشی قرار گرفتند.


شهروندان اصفهانی می‌گفتند قبل از اسیدپاشی‌های زنجیره‌ای به صورت زنان، دست کم به مدت دو هفته پیغامی با مضمون «روی صورت بدحجابان اسید پاشیده می‌شود» به موبایل‌هایشان ارسال می‌شده است. قبل از آن نیز، ترکیبی از مایعات شوینده و چیزی شبیه وایتکس به صورت چند زن پاشیده شده بود که اثراتی سطحی بر جا گذاشته بود. مرضیه می‌گوید: «وقتی که به من اسید پاشیدند، سر شب بود و قرار بود شب با همسرم رستوران برویم، چون محل کارم اصفهان نبود و هفته‌ای یک بار می‌آمدم اصفهان و همسرم را می‌دیدم. وقتی آن اتفاق افتاد، شوک شده بودم و به خودم می‌گفتم دیگر از بین رفتی، حذف شدی، تمام شدی؛ و دیگر کسی تو را به عنوان یک زن نخواهد پذیرفت، زیبایی‌ات و توانایی مادر شدنت را دیگر کسی باور نخواهد کرد. حس می‌کردم قربانی شده‌ام. بزرگ‌ترین حسی که داشتم حس تنهایی بود، این که دیگر شبیه آدم‌های اطرافم نیستم و حتی ممکن است همسرم ترکم کند.»

نگار مسعودی، عکاس و کنشگر، که مدتها پی‌گیر اخبار اسیدپاشی در اصفهان بود، تصمیم گرفت به دیدن قربانیان این فاجعه برود. او می‌گوید: «من فکر می‌کردم ممکن است تعداد بیشتری قربانی‌ حادثه شده باشند، چون در این موارد آمار دقیقی داده نمی‌شود. حرف زدن از حوادث اسیدپاشی سیاه‌نمایی تلقی می‌شود. از چهار نفری که طبق آمار دادهشده در همان وقت‌ها در اصفهان مورد حمله‌ی اسیدپاشی قرار گرفته بودند، دو نفر حاضر به حرف زدن شدند: سهیلا جورکش، که بینایی دو چشمش را از دست داد و حالا برای درمان در آمریکا است، و مرضیه ابراهیمی. برای پیدا کردن مرضیه ابراهیمی بسیار تلاش کردم، و روزی مصاحبه‌ی برادر او با یک روزنامه‌ی محلی در اصفهان را پیدا کردم. بی‌درنگ به اصفهان رفتم و پس از چندین بار رفتوآمد، شماره‌ای از او یافتم.»

مرضیه از فرو رفتن در نقش قربانی گریزان بود. او می‌گوید: «زمان زیادی برد تا به جامعه برگردم. شش هفت ماهی طول کشید، و این برای من که همیشه فعال بودم مدتی طولانی بود. نمی‌خواستم قربانی باشم، نمی‌خواستم آدمی باشم که به خاطر دفرمه بودن صورتش، به خاطر نابینا بودن یک چشمش، حذف می‌شود و ندیده گرفته می‌شود. من هرروز آدم‌ها را می‌دیدم و برخوردشان و نگاهشان و سؤال‌های شخصی‌شان آزارم می‌داد. یک بار عروسیِ یکی از نزدیکان دعوت بودم، و وقتی کسی می‌پرسید "مرضیه می‌آیی؟"، از خودم می‌پرسیدم "چرا نباید بروم؟" وقتی عروسی رفتم، نصف سرم مو نداشت و نصف صورتم از بین رفته بود، اما با قدرت رفتم. مهمانان با دیدن من گریه می‌کردند، نه چون من صورتی نصفه داشتم، بیشتر از دیدن قدرتی که داشتم برای بازگشت به جامعه تحت تأثیر قرار گرفته بودند. عروسی را گذراندم و به خودم گفتم: مرضیه، حذفشدنی نیستی، این چیزی است که خودت می‌خواهی. این جمله را مدام و مدام تکرار می‌کردم.»

نگار و مرضیه تصمیم گرفتند در کنار هم برای تصویب قانون محدودیت و ممنوعیت فروش اسید کار کنند. ایران از جمله کشورهایی است که اسیدپاشی در آنها به دفعات رخ میدهد. جز ایران، چند کشور دیگر که درگیر توسعهنیافتگی، فقر فرهنگی، شکاف جنسیتی و خشونت علیه زنان هستند در فهرست کشورهایی دیده می‌شوند که با فاجعه‌ی اسیدپاشی مواجه‌اند: افغانستان، بنگلادش، کامبوج، ویتنام و اتیوپی. خرید و فروش اسید در ایران ممنوعیت و محدودیتی ندارد، و در راستهی اسیدفروشی ناصرخسرو، اسید سولفوریک 98 درصد به قیمت لیتری پنج هزار تومان فروخته میشود. امکان خرید اینترنتیِ اسید هم موجود است و خریدار میتواند اسید را در منزلش تحویل بگیرد. در کشورهایی که قانون محدودیت و ممنوعیت فروش اسید تصویب شده، از میزان اسیدپاشی به نحو قابل توجهی کاسته شده است. از سوی دیگر، مجازات اسیدپاش در ایران حبس بین دو تا ده سال است، که میتواند شامل تخفیف هم بشود؛ و البته قانونِ جزا قصاصِ اسیدپاش را هم به عنوان یکی از مجازات‌ها در نظر گرفته، که این به نظر نگار مسعودی، بازتولید خشونت است و کسی را که مورد حملهی اسیدپاشی قرار گرفته به یک اسیدپاش تبدیل میکند.

نگار و مرضیه برای تهیه‌ی «پیش‌نویس قانون محدودیت و ممنوعیت فروش اسید» به نسرین ستوده مراجعه کردند، اما پیشنویسی که او نوشته بود مورد موافقت فراکسیون زنان مجلس شورای اسلامی قرار نگرفت. جواب فراکسیون این بود که تیمی از وکلای مجلس پیشنویس را خواهند نوشت. نگار می‌گوید: «مرضیه در تمام این مدت از اصفهان به تهران میآمد و با وجود مشکلاتی که این آمدورفت‌ها در روند درمانش پیش میآورد، اصرار داشت که باید کاری برای زنان دیگری کرد که دیر یا زود قربانی خواهند شد. او بارها وقت دکتر و بیمارستانش را به تعویق انداخت تا برای پیگیری پیش‌نویس و ارائه‌اش به فراکسیون زنان مجلس حضور داشته باشد.»

نگار در این مدت از زندگی مرضیه عکاسی هم کرد. عکس‌های او در نهایت در نمایشگاهی با عنوان «سرنوشت تو را بتی رقم زد که دیگران می‌پرستیدند» هشتم تیرماه 97 در «خانه‌ی هنرمندان» تهران به نمایش در آمد. استقبال از نمایشگاه بسیار قابل توجه بود. نگار مسعودی با همکاری مرضیه ابراهیمی توانسته بود بار دیگر توجه افکار عمومی را به قربانیان فراموششده‌ی اسیدپاشی جلب کند. او می‌گوید: «اتفاق مهمی بود که موضوع عکاسی خودش در نمایشگاه حضور داشت. نمایشگاه دیگر صرفاً یک نمایشگاه عکس نبود، پرفورمنسی بود که با حضور مرضیه، که حالا به جامعه بازگشته، شکل گرفته بود. مرضیه در عکس‌ها داشت تعریفی از زیبایی ارائه می‌داد که بدیع بود. زیباییِ متعارف نبود. آدم‌ها به مرضیه می‌گویند هنوز هم زیبا هستی، در حالی که مرضیه با نوع مواجهه‌ای که با صورتش داشت، تعریفی خودساخته از مفهوم زیبایی ارائه داده است.»

مرضیه می‌گوید: «اوایل هرکس مرا می‌دید، می‌گفت: مرضیه تو هنوز خوشگلی، هنوز هم. این مربوط به یک سال اول این اتفاق بود. فکر میکردم: اینها چرا فکر میکنند من در آینه نگاه نمیکنم و خودم را نمیبینم؟ حس میکردم به من ترحم میکنند. اما کم کم یاد گرفتم بپذیرم که باید نگاهم را به خودم عوض کنم، بله نصف صورتم از بین رفته بود، اما به خودم میگفتم مرضیه تو خودت زیبایی. حالا فکر میکنم جذابیت صورت من بعد از اسید هزاران برابر شد. نگاه مردم عوض شد. گاهی در کامنتها میخوانم که کسی مینویسد چقدر صورتش چندش است، اما این نگاه سطحی آن آدم است. من حالا صورتی نصفه دارم. مراقب نصفهی مخدوش صورتم هستم، و از نصفهی دیگر صورتم که سالم است هم لذت میبرم. من توانستم نگاه مردم را تغییر دهم. آنها قبول کردند که هرکسی ممکن است بر اثر حادثهای دچار نقص شود، اما این نقص هرگز نباید باعث حذف از جامعه و زندگی شود.»

مرضیه حالا به کارش بازگشته است. او هرگز حذف نشد. حالا نگار مسعودی در حال ساختن فیلمی مستند از زندگی مرضیه ابراهیمی است: زنی که قربانی خشونت آشکاری شد اما نپذیرفت که در نقش قربانی باقی بماند، و کنشگر فعالی شد که تا تصویب «قانون منع فروش اسید» پیش خواهد رفت، زنی که تعریفی از زیبایی ارائه کرد که درک آن در جامعهی ایران هنوز هم آسان نیست.

 

* غزل صدر هنرمند و عکاسِ مقیم اتریش و دانش‌آموخته‌ی کارشناسی ارشد عکاسی از دانشگاه هنر تهران است.