تاریخ انتشار: 
1395/01/19

ماجراهای عجیب زندگی خصوصی (۲)

زیگمُنت باومَن

 ​درآمد: رازداری نه تنها یکی از اجزای ناگسستنیِ زندگی خصوصی بلکه رابطه‌ای اجتماعی و ابزاری مفید برای ایجاد و تحکیم پیوندهای میان‌انسانی است. بحران کنونیِ زندگی خصوصی را می‌توان معلول میل وسواس‌گونه به افشای راز دانست.[1]


پیتر سِلِرز، بازیگر هوشمند، شوخ‌طبع و درخشان بریتانیایی، که نقش‌های متنوّع و نامتعارفی را در فیلم‌های فراوانی بر عهده داشت، چنین اعتراف کرد: «اگر از من بخواهید که خودم را بازی کنم، نمی‌دانم که چه کنم. نمی‌دانم که چه کسی یا چه چیزی هستم.» او با حالتی اندیشمند افزود، «زمانی منی پشت این نقاب وجود داشت اما با جراحی آن را برداشتم.» ویلیام شکسپیر، که به شیوه‌ای پیشگویانه و خردمندانه در ابراز این شک و تردید بر سلرز تقدم دارد، گامی ‌فراتر نهاد و از زبان شاه لیر پرسید: «کیست که بتواند بگوید من کیستم؟»

به غیر از به اصطلاحِ «سؤالات اقناعی» که از جواب جلوگیری می‌کنند و/یا به طور ضمنی می‌گویند که پاسخ از قبل معلوم است، پرسیدن معمولاً حاکی از آن است که این مسئله قابل بحث است. در واقع، همان طور که هر یک از ما آموخته‌ایم (هر چند شاید به طریقی نه به اندازه‌ی‌ شاه لیر دردناک و اسفناک)، فقط من نیستم که باید بگویم کیستم یا چیستم. در پاسخ به این پرسش که «کیستم یا چیستم»، همواره با اطرافیانم اختلاف نظر دارم و در این میانه صداهای زیادی- اغلب به شدت ناموزون- به گوش می‌رسد. به هیچ وجه معلوم نیست که در این کشمکش فعلاً چه کسی بر مسند قضاوت می‌نشیند و قدرت تعیین و تحمیل نتیجه را دارد. بعید است که سرانجام، یک بار برای همیشه معلوم شود که دیگران چه قدر به من در ترسیم تصویرم برای، به تعبیری، «مصرف عمومی»، آزادیِ عمل خواهند داد (تصویری که به نظرم واقعاً به من شبیه باشد و دیگران هم، هر چند با اکراه، این نظر را بپذیرند). هیچ توافقی نهایی نخواهد بود. به احتمال زیاد، هر توافقی تا ابد در معرض ارزیابی و مذاکره‌ی‌ مجدد خواهد بود ... .

به طور سنّتی، سکس فعالیتی بسیار خصوصی و مرموز بوده است. شاید قدرت مؤثر آن برای متحد ساختن افراد در قالب پیوندی محکم ناشی از همین باشد. هر چه از مرموز بودن سکس بکاهیم، از قدرت آن برای به هم پیوستن زنان و مردان کم می‌کنیم.

درباره‌ی‌ رازداری (که به طور غیر مستقیم درباره‌ی زندگی خصوصی، فردیت، استقلال، تعریف خویشتن، و ابراز وجود [نیز صادق است]، به این دلیل ساده که حق رازداری، ویژگی جدایی‌ناپذیر، حیاتی، و تعیین کننده‌ی‌ همه‌ی‌ آنها است)، گئورگ زیمِل، بی‌تردید خردمندترین فرد در میان بنیان‌گذاران جامعه‌شناسی، می‌گوید که حق حفظ اسرار تنها در صورتی دوام می‌آورد که دیگران آن را به رسمیت شناسند. به نظر زیمل، رازداری، هر چند جزء ذاتیِ زندگی خصوصی است اما در عین حال نوعی  رابطه‌ی‌ اجتماعی است: او تأکید می‌کند که باید این قاعده را رعایت کرد که «آنچه عامدانه یا غیرعامدانه مخفی است، عامدانه یا غیرعامدانه محترم به شمار می‌رود» (حروف ایتالیک افزوده‌ی‌ من است). اما رابطه‌ی‌ میان این دو شرط، یعنی زندگی خصوصی و تصدیق/ تحمل/ حفاظت از استقلال فردی، بی‌ثبات و پُرتنش است- و به همین دلیل، «قصد پنهان کردن» «وقتی با قصد افشا کردن در تعارض قرار گیرد، بسیار شدیدتر می‌شود.» اگر این قصد «شدیدتر» نشود یا در برابر مزاحمین و فضول‌هایی که اسرار فردی را محترم نمی‌شمارند، میل به دفاع سرسختانه از رازداری وجود نداشته باشد، یا اگر فرد به اندازه‌ی‌ کافی هشیار نباشد، در این صورت زندگی خصوصی به خطر می‌‌‌‌افتد.  

طبق تعریف، راز جزئی از معلومات یک نفر است که نمی‌خواهد آن را با دیگران در میان گذارد. رازداری، یا همان جلوگیری از افشای بی‌اجازه‌ی‌ اطلاعات، مرزهای زندگی خصوصی را ترسیم و تقویت می‌کند؛ زندگی خصوصی قرار است که قلمرو فرمانروایی شخص باشد، سرزمینی تحت حاکمیت بلامنازع و انحصاری او، که در آن می‌تواند با قدرت کامل تعیین کند که «چیستم و کیستم»، و از آن می‌تواند به دفعات لشگرکشی کند تا تصمیمات او را چنان‌که باید و شاید به رسمیت شناسند و محترم شمارند. در نامه‌ی‌ پیشین نوشتم که «دفاع از قلمرو خصوصی در برابر مداخله‌ی‌ بی‌جای اولیای امور»، تنها کاری بود که اکثر آبا و اجداد ما را برمی‌انگیخت که دست به اسلحه برند- اما بلافاصله افزودم: تا همین اواخر ...

عادت‌های ما در مقایسه با اجدادمان به طور حیرت‌انگیزی تغییر کرده، و به طریقی بخش عمده‌ای از دل و جرأت، تاب و توان، و اراده‌ی‌ پایداری در دفاع از آن «قلمرو خصوصی» را از دست داده‌ایم. امروز بیش از آن که از احتمال خیانت و تجاوز به زندگی خصوصی بترسیم، از نقیضش هراسانیم: از بسته شدن راه‌های خروج از دنیای خصوصی، تبدیل قلمرو خصوصی به محل حبس، سلول انفرادی، یا حتی سیاه‌چالی که در گذشته مغضوبینِ حکمران را در آن می‌انداختند تا در میان بی‌توجهی و فراموشی عمومی از یاد بروند- صاحب آن «فضای خصوصی» محکوم بود که تا ابد پدرش دربیاید. شاید هولناک‌ترین کابوسی که معاصرانِ ما را زجر می‌دهد، فقدان مستمعین مشتاقی باشد که از پشت استحکامات زندگی خصوصی، رازهایمان را به زور بیرون بکشند، به اجبار بگیرند، بدزدند، در معرض دیدِ عموم و در دسترس همگان قرار دهند، و همه را به انتشار آنها ترغیب کنند. امروز «آدم مشهوری بودن» (یعنی همواره در معرض دید عمومی بودن، و حق یا نیازی به رازداری نداشتن) محبوب‌ترین الگوی زندگی موفق است که به زننده‌ترین شکل رواج یافته است.

بحران کنونی زندگی خصوصی، ارتباطی ناگسستنی با تضعیف، فروپاشی، و زوال همه‌ی‌ پیوندهای میان‌انسانی دارد.

شمار روزافزونی از همنوعان ما (حتی اگر به صراحت نگویند) عقیده دارند که راز داشتن، لذت‌‌‌بخش نیست- غیر از رازهایی که به دردِ این می‌خورند که با شادمانی فاش شوند تا در اینترنت، تلویزیون، صفحه‌ی‌ اول روزنامه‌های جنجالی و روی جلد مجلات پُر زرق و برق نمایش داده شوند. در نتیجه، حالا این سپهر عمومی است که بر اثر هجوم سربازان زندگی خصوصی از پا در آمده و شکست خورده است. اما آیا این سربازان مهاجم در صدد تصرف پست‌های دیده‌بانی جدید و تکثیر پادگان‌های تازه‌اند یا از حصارهایی می‌گریزند که در آن احساس خفگی می‌کنند؛ آیا با یأس و هراس از پناهگاه‌های پیشین که دیگر قابل سکونت نیست، فرار می‌کنند؟ آیا حملات آنها نشانه‌ی‌ روح جدید اکتشاف و کشورگشایی است- یا از اجرای دستور سلب مالکیت، آزار و اذیت و خلع ید خبر می‌دهد؟ آیا وظیفه‌‌ای که به آنها محوّل شده- وظیفه‌ی‌ یافتن یا تعیین این که «چیستم یا کیستم»- شاق‌تر از آن است که در محدوده‌ی‌ زمین کوچکِ زندگی خصوصی با جدیّت انجام شود؟ اما آیا این وظیفه را (برخلاف نظر پیتر سلرز) می‌توان در عرصه‌ی‌ عمومی، با روش‌هایی که به طور عمومی توصیه و ارائه می‌شود، انجام داد: روش‌هایی مثل آزمون و خطای رهیافت‌های آزمایشی گوناگون، یا پوشیدن و درآوردن تعداد زیادی لباس متفاوت؟ یا این که برعکس است: هر چه با شور و حرارت بیشتری این روش‌ها را به کار بریم،  احتمال دستیابی به  نتیجه‌ی‌ مطلوب کاهش می‌یابد- همان قطعیتی که به دنبالش هستیم و امیدواریم آن را به دست آوریم؟

اینها فقط بعضی از پرسش‌هایی است که پاسخ‌های بدیهی، سرراست، قطعی، چه رسد به انکار ناپذیر، ندارد. اما مجموعه‌ی‌ دیگری از سؤالات حیاتی هم وجود دارد که تاکنون جواب قانع‌کننده‌ای به آنها داده نشده است. با این همه، رازداری فقط وسیله‌ای برای حفظ حریم خصوصی، ایجاد فضایی کاملاً شخصی، و جدا نگه داشتن خود از مزاحمین و معاشرینِ ناخوشایند و ناخوانده نیست؛ وسیله‌ای مؤثر برای اتحاد و ایجاد محکم‌ترین پیوندهای میان‌انسانیِ ممکن و شناخته شده هم به شمار می‌رود. با در میان گذاشتنِ رازهای خود با عده‌ای برگزیده، اندک و «بسیار خاص»، و جلوگیری از دستیابی دیگران به آنها، شبکه‌های دوستی به وجود می‌آید، «بهترین دوستانِ» شخص، منصوب و ابقاء می‌شوند، تعهدات بی‌قید و شرط و دائمی ایجاد و حفظ می‌شود، و حاصل جمعِ سردستی افراد به صورتی معجزه‌آسا به گروه‌های منسجم و یکپارچه تبدیل می‌شود. به اختصار می‌توان گفت، قلمروهای محصوری در جهان به وجود می‌آید که در آن تضادِ مشکل‌آفرین و آزارنده میان تعلق و استقلال، استثنائاً، پایان می‌یابد؛ در این قلمروهای محصور، انتخاب میان نفع شخصی و بهروزی دیگران، میان دیگرخواهی و خودخواهی، حُبّ نفس و اهمیت دادن به دیگری، دیگر آزارنده و مایه‌ی‌ ایجاد و تشدید عذاب وجدان نیست.

اما، همان طور که توماس ساس در سال 1973 (در گناه ثانویه) گفت، «به طور سنّتی، سکس فعالیتی بسیار خصوصی و مرموز بوده است. شاید قدرت مؤثر آن برای متحد ساختن افراد در قالب پیوندی محکم ناشی از همین باشد. هر چه از مرموز بودن سکس بکاهیم، از قدرت آن برای به هم پیوستن زنان و مردان کم می‌کنیم». ساس به موشکافی سکس پرداخت زیرا تا همین اواخر، فعالیت‌های جنسی عمده‌ترین نمونه، در واقع مظهر نابِ، رازی شخصی بود که با نهایت احتیاط تنها با عده‌ی‌ اندکی که با کمال دقت و زحمت انتخاب شده بودند، در میان گذاشته می‌شد؛ به عبارت دیگر، سکس محکم‌ترین، ناگسستنی‌ترین و مطمئن‌ترین نوعِ پیوند  میان‌انسانی بود. آنچه درباره‌ی‌ امری صادق است که تا همین اواخر مهم‌ترین چیز و حیّ و حاضرترین پاسدارِ زندگی خصوصی بود، در مورد همتایان کم‌اهمیت‌تر، جایگزین‌های نازل‌تر، و بدل‌های ضعیف‌ترش بیشتر مصداق دارد. به عبارت دیگر، به نظر می‌رسد که بحران کنونی زندگی خصوصی، ارتباطی ناگسستنی با تضعیف، فروپاشی، و زوال همه‌ی‌ پیوندهای میان‌انسانی دارد. در این روند، گرایشی مرغ و گرایش دیگری تخم مرغ است، و مثل همه‌ی‌ دیگر موارد مشابه، مجادله بر سر تقدّم و تأخّر پیدایش آنها چیزی جز اتلاف وقت نیست ...

(ادامه دارد) 


[1]  این مقاله برگردان اثر زیر است:

Zygmunt Bauman (2010) ‘Strange Adventures of Privacy (2)’ in 44 Letters from the Liquid Modern World, Polity, pp.30-33.

زیگمُنت باومن، استاد بازنشسته‌ی دانشگاه لیدز در بریتانیا و نظریه‌پرداز «مدرنیته‌ی سیّال» است. از میان آثار او، عشق سیّال و اشارت‌های پست مدرنیته به فارسی ترجمه شده است.

برگردان:
عرفان ثابتی