تاریخ انتشار: 
1398/05/18

«ایرانِ» من؛ بین نوستالژی و اوتوپیا

رضا علیجانی

ایران برای شما چه معنایی دارد؟

من اینک یک مهاجر تبعیدیام. شاید «تبعید»ی خودخواسته و درستتر، تبعیدیِ تحمیل شده. از این زاویه، «ایران» برای من همه‌ی خاطراتم است. زیست‌گاه همه‌ی آشنایانم و مدفن همه پیشینیانم.

فراتر از آن اما، «ایران» تاریخ و تبار و هویت من است. ایران همه‌ی حافظه‌ی من و همه‌ی غم‌ها و شادی‌های من است.

عجب؛ این همه نگاه به گذشته بود و شاید نوستالژی و نگاه به گذشته خود یکی از پیامدهای روانشناختی مهاجرت و تبعید باشد... .

از خودِ تبعیدی‌ام فاصله بگیرم؛ «ایران» برای من جدا از آب و خاک و سرزمین؛ یعنی مردمان ایران. «مردم»؛ همان کلمه‌ی شورانگیزی که از نوجوانی تا کنون به تصور آزادی و بهروزی و سعادت و سربلندی آنان زندگی کرده‌ام و زندگی‌ام را داده‌ام.

پس «ایران» یعنی سرزمین ایران که در طول تاریخ مرتب کوچک و کوچک‌تر شده. اما برای من ایران یعنی همین ایران کنونی. نسبت به بقیه‌اش احساس فوق‌العاده‌ای ندارم.

و «ایران» یعنی مردمان ایران. مردمانی که در رنج و فشار زندگی می‌کنند. این مردمان بارها برای آزادی و بهروزی‌شان تلاش کرده‌اند و هر بار بدان‌چه می‌خواسته‌اند نرسیده‌اند. اما گویی هر بار گامی به پیش آمده‌اند و اگر به مقصد نرسیده‌اند اما به آن نزدیک‌تر شده‌اند.

ایران یعنی سرزمین زادگاهم و مردمانی که بدانان عشق می‌ورزم.

 

چشم‌انداز مطلوب شما برای آینده ایران چیست؟‌ ایرانی که آرزوی شماست چه خصوصیاتی دارد؟

«آرزو» و «آرمان» کلمات طلایی نسل ماست. ما همیشه رؤیایی داشته‌ایم. اما وقتی به گذشته و سیری که آمده‌ام می‌نگرم فکر می‌کنم شاید در طول این چهل و چند سال علی‌رغم آن که فکر می‌کنم همواره آرمان‌گرا بوده‌ام اما خود این آرمان و آرمان‌ها مرتب پوست انداخته‌اند. رشد کرده‌اند و تغییر نموده‌اند. شاید بالیده‌اند و تکامل یافته‌اند. شاید هم از آسمان به زمین آمده‌اند و دوباره به آسمان رفته‌اند. آرمان و آرزو و رؤیا همیشه وجهی آسمانی و «نه اینجا»یی داشته است و خواهد داشت. هر چند امروزه شاید بسیار حداقل‌خواه شده باشم! (و شده باشیم!).

به هر روی؛ آنچه امروز به‌دنبالش هستم اندکی نان، اندکی فرهنگ، اندکی آزادی، اندکی ایمان (معنا و اخلاق) و اندکی دوست داشتن (عشق) برای همه‌ی مردمان سرزمینم است. «عدالت» را هم برآیند همه‌ی این آرزوهایم می‌دانم.

دوست دارم در ایرانِ آینده کسی گرسنه و فقیر نباشد. همگان فرصت‌ها و بهره‌مندی‌های برابر داشته باشند. انسان‌ها آزاد باشند که بیاندیشند و تصمیم بگیرند و در مدیریت زندگی و کشورشان مشارکت داشته باشند. کشوری مستقل داشته باشند. همگان هم به حق و هم به مسئولیت‌شان بیندیشند و عمل کنند.

این میسر نمی‌شود مگر با عدالت و برابری. نخستین گام برای تحقق عدالت نیز رفع تبعیض است. تبعیض طبقاتی و جنسیتی و مذهبی و قومی و زبانی و ... . بدین ترتیب هیچ‌کس به خاطر خاستگاه طبقاتی‌اش و جنسیت و قومیت و زبان و مذهبش نباید محرومیتی را متحمل شود. به زبان دیگر هیچ‌کس نباید به خاطر عقیده و ژن و طبقه و مرام و مسلکش از امتیاز ویژه‌ای برخوردار باشد.

همچنین؛ تجربه‌ی چهل ساله نشان داده است که «حکومت دینی» یکی از مهم‌ترین منابع ایجاد و تقویت بسیاری از این تبعیض‌هاست. از سوی دیگر این تجربه بار دیگر نشان داد که هر گونه تمرکز قدرت از یک‌سو و تلفیق قدرت با دین و هر ایدئولوژی دیگر چقدر می‌تواند علیه آزادی و عدالت و رفاه و رشد و تعالی انسان‌ها باشد. بنابراین یکی از مهم‌ترین ایدئال‌ها و اهدافِ من، و فکر می‌کنم اکثرِ ملتِ ایران جداییِ دین و دولت و پایان دادن به هر نوع مقام مادام‌العمر (تحت هر عنوان و توجیه) باشد.

می‌دانم که این رؤیاها با توجه به تنوع انسان‌های موجود و منافع متعارض آنها به سادگی محقق نخواهد شد. در ایران رؤیاییِ من اختلافات باید از طریق گفتگو و رقابت در یک بستر آزاد و با تصمیم‌گیریِ جمعیِ دموکراتیک و در صورت لزوم با داوری عادلانه و منصفانه حل و فصل شود.

 

برای رسیدن به این آینده‌ی مطلوب از چه مسیری باید رفت؟ چه توان و تجربه‌ای در ایران داریم که می‌تواند برای رسیدن به این آینده کمک کند؟

اگر مستقیم سر اصل مطلب بروم باید بگویم که ما در یک کشور نفتی زندگی می‌کنیم که یک اقلیت با تمهیداتی چون اصل ولایت فقیه و نظارت استصوابی به زور بر اکثریت حکومت می‌کند.

برای عبور از این مانعِ مهم و جدی بعضی خواهان اصلاح تدریجی آن از طریق صندوق رأی و انتخابات هستند. بعضی معتقدند راه دستیابی به هر خواسته‌ای فقط از طریق سرنگونی قدرت مستقر می‌گذرد. این عمل از طریق اعتراضات مدنی و قدرت مردمی و از نظر برخی علاوه بر آن بیشتر با کمک نیروهای خارجی (تحریم اقتصادی و جنگ و ...) میسر است. اما جریان سومی هم هست که معتقد به تحول‌خواهی است و به دموکراسی درون‌گرا فکر می‌کند و از اتکاء به نیروهای خارجی که دنبال منافع خودشان هستند و به خصوص با ابزارهایی که به زندگی عامه‌ی مردم و یا به زیرساخت‌های اقتصادی کشور لطمه و ضربه می‌زند مخالف‌اند. این دسته معتقدند می‌توان طبق تحلیل مشخص از شرایط مشخص از صندوق رأی، مطالبه‌محوریِ صنفی و سندیکایی، تجمع و اعتراض خیابانی و بالاخره اعتصاب شغلی و نافرمانی مدنی برای رسیدن به اهداف ملی خویش بهره گرفت. من به دسته‌ی اخیر تعلقِ خاطر دارم.