تاریخ انتشار: 
1398/11/01

تصویر من از آرمان‌شهر پس از جمهوری اسلامی

مهدی بختیار

برای همهی تبعیدشدگان، برای آن همه‌ای که ناگزیر به گریز از دامان آشنای وطن تن داده‌اند، ایران هم‌چون کوله‌‌بار سنگینی از خاطرات درهمتنیده است؛ از لحظه‌های دور و نزدیکی که انگار حتی پیش از تو، در تو جریان داشته است و هر دَم گوشه‌ای نوتر از برداشت پیشین‌ات را بر تو می‌گشاید.

امروز، اما، پس از سال‌ها دوری از سرزمین مادری، آموخته‌ای که آشیانه‌ی تازه‌ات را دوست بداری. سرت را که می‌چرخانی بیگانگی‌ در انتهای خاطرت، نگاهی آشنا دارد. غربت، این کوچ اجباری ناتمام، گویی داشته‌های نهان دیروز را به سرمایه‌های پیدای امروز بدل کرده و«تویی» سخت‌تر و صبورتر ساخته است. تویی که دیگر «منطقه‌ی امن» باورهای قطعی پیشین را برای همیشه ترک کرده‌ای و هر روز نو شدن جزئی از آداب معمول‌ات شده است.

وقتی به فردای ایران می‌اندیشم، بی‌درنگ، بایست‌هایی که «ما» باید انجام می‌داده‌ایم و نداده‌ایم از ذهنم می‌گذرند... و چون آواری بر رؤیاهایم، خراب می‌شوند. آواری که در پرسه‌های شبانه‌‌ام در میان لایک‌ها و تصاویر بی‌مایهی اینستاگرام، به سان آسمان‌خراشی کبود، قد می‌کشد.

بگذار برای چند ثانیهی کوتاه هم که شده، آرزوهایم را بر قامتش سوزن بزنم...

جمهوری اسلامی رفته است...همه‌ی کسانی که در نقض حقوق هم‌میهنان‌شان دست داشته‌اند در دادگاه‌هایی عادلانه محاکمه می‌شوند. همه‌ی نخبگان از داخل و خارج کشور گردهم آمده‌اند تا قانون اساسی جدید را بر اساس اصول و معیارهای حقوق بشری تدوین کنند. سازمان‌های مردمنهاد بسیاری ایجاد شده‌اند تا شهروندان را در راستای مطالبه مستمر و بی‌وقفهی حقوق‌ خود یاری دهند.

و این‌چنین، ایران سرزمینی شده است که اغلب شهروندان منافع شخصی خود را بر منفعت جمعی، برتری نمی‌دهند. مردم تنها به دانش و خرد باور دارند و دیگر حتی یک خشت از آرمان‌شهری را که با هم ساخته‌اند با هزاران کاخ در پردیس نادیده عوض نمی‌کنند. چرا که دیگر به مرگ نمی‌اندیشند؛ چرا که اینجا، دل‌ها سرشار از شور زندگی است...

 

مهدی بختیار فعال حقوق بشر است.