تاریخ انتشار: 
1398/11/17

چرا «ختنه‌ی زنان» نشانیِ غلط می‌دهد؟

فرناز سیفی

[در نوشته‌ی زیر از پژوهش کامیل احمدی در باره‌ی مثله‌سازی اندام جنسی زنان در ایران استفاده شده است. بعد از انتشار این مطلب اتهاماتی به آقای احمدی در مورد «آزار جنسی به زنانی که با او همکاری داشته‌اند یا در پژوهش میدانی شرکت کرده‌اند» وارد شد که تحت بررسی و پیگرد است. آسو، بدون هیچ‌گونه داوری در صحت یا سقم  این اتهامات، لازم دانست به این موضوع، که در نهادهای قضائی ایران تحت پیگرد است، در اینجا اشاره کند.]


در سال ۱۹۸۱، گایاتری چاکراورتی اسپیواک، فیلسوف، نظریه‌پرداز ادبی، متخصص نقد ادبی فمینیستی و فلسفه در دانشگاه «کلمبیا» و از چهره‌های شاخص مکتب پساساختارگرایی و پسا استعماری، مقالهی معروف خود ــ «فمینیسم فرانسوی در چارچوب بین‌المللی» ــ را با ذکر یک اتفاق شروع کرد. اسپیواک نوشت: «زن جوان سودانی که در دانشکده‌ی جامعه‌شناسی در یک دانشگاه در عربستان سعودی تدریس می‌کرد، در کمال تعجب، به من گفت: "من پایان‌نامه‌ای از منظر کارکردگرایی ساختاری درباره‌ی ختنه‌ی زنان در سودان نوشتم." یاد گرفته بودیم از واژه‌ی "بریدن کلیتوریس" برای این عمل استفاده کنیم، چرا که دیگرانی حواس‌شان از ما جمع‌تر بود، اشتباهِ ما را گوشزد کرده بودند. اما کارکردگرایی ساختاری؟ جایی که "یکپارچگی" یک "کنترل اجتماعی است که همبستگی را تعریف و تحمیل می‌کند؟"» اسپیواک چندین خط بعد نوشت: «حاضر بودم این اصطلاح جنسیت‌زده و تبعیض‌‌آمیز و تقلیل‌گرای "ختنه‌ی زنان" را ببخشم، اما با "کارکردگرایی ساختاری" چه کنیم؟!»

این مقاله‌ی مهم اسپیواک یکی از اولین و مهم‌ترین منابع فمینیستی شد که به جنگ واژه‌ی «ختنه‌ی زنان» رفت که غلط، تقلیل‌گرا و در راستای «عادی سازی» فاجعه‌ای است که بر اندام جنسی زنان اعمال می‌شود. اعتراضی که فمینیست‌ها از چندسال پیش از این تاریخ شروع کرده‌ بودند. در سال ۱۹۷۵ میلادی، رز اولدفیلد هایس، مردم‌شناس و استاد دانشگاه دولتی نیویورک در بوفالو، اولین مقاله‌ی دانشگاهی درباره‌ی مثله کردن اندام جنسی زنان را نوشت و در همان مقاله تأکید کرد که استفاده از واژه‌ی «ختنه» درباره‌ی اتفاقی که بر زنان می‌رود، کاملاً غلط است. چهار سال بعد فرن هوسکن، فمینیست و نویسنده‌ی اتریشی-آمریکایی در مقالهی معروف خود که در نشریه‌ی بین‌المللی مطالعات تاریخی آفریقایی منتشر شد، از همان تیتر رک‌و‌پوست‌کنده از واژه‌ی «ناقص‌سازی اندام جنسی زن» استفاده کرد.

در دهه‌ی ۱۹۹۰ میلادی، «کمیته‌ی آفریقایی تأثیر جراحی‌های سنتی بر سلامت زنان و کودکان» که نهادی غیردولتیِ فعال علیه ناقص‌سازی اندام جنسی زنان و یکی از نهادهای مردمی است که مقام مشورتی سازمان ملل را دارد، موفق شد سازمان‌های بین‌المللی از جمله «سازمان بهداشت جهانی» و «سازمان ملل متحد» را راضی کند تا دیگر از واژه‌ی «ختنه‌ی زنان» در متون رسمی استفاده‌ نکند و به جای آن واژه‌هایی را به کار ببرند که عمق فاجعه را دقیق توصیف می‌کند: «مثله‌سازی اندام جنسی زن» یا «ناقص‌سازی اندام جنسی زن».

روز ششم فوریه، در تقویم سازمان ملل متحد به عنوان روز جهانیِ مخالفتِ قاطع با مثله‌سازی اندام جنسی زنان نام‌گذاری شده است. سازمان ملل متحد این هدف بلندپروازانه را دنبال می‌کند که تا سال ۲۰۳۰ ناقص‌سازی اندام جنسی زن در سراسر جهان از بین رفته باشد. هدفی که با واقعیت‌های فعلی، دور از دسترس است. بنا به آمار سازمان ملل متحد، در حال حاضر دست‌کم ۲۰۰ میلیون دختر یا زن در مجموع ۳۰ کشور جهان زندگی می‌کنند که شکلی از ناقص‌سازی اندام جنسی را تجربه کردند. تا سال ۲۰۳۰، دست‌کم ۶۸ میلیون دختربچه در معرض خطر این عمل‌ قرار خواهند داشت. مثله‌سازی اندام جنسی زنان بیش از هر کجا در سه کشور سومالی، جیبوتی و مصر رایج است و زنان و دختران را با آسیب‌های جدی و دردهای مداوم ناشی از این عمل هولناک مواجه می‌کند. سازمان ملل متحد تمرکز برنامه‌های امسال خود برای مبارزه با ناقص‌سازی اندام جنسی زنان را جوانان و اهمیت تلاش جمعی آن‌ها تعریف کرده است.

اما چرا اطلاق واژه‌ی «ختنه» به بریدن اندام جنسی زن نادرست و تقلیل‌گراست؟ «ختنه» یعنی برداشتن نیمی از غلاف یا پوسته‌ی بیرونی آلت تناسلی مرد، هیچ بخشی از دستگاه تناسلی مرد در ختنه بریده و برداشته نمی‌شود و آسیبی نمی‌بیند. ختنه تأثیری در میزان رضایت جنسی مرد ندارد و خطرِ این عمل در مجموع بسیار ناچیز و نادر است. زخم ناشی از ختنه‌ی آلت تناسلی مردان به‌طور معمول تا حداکثر ۱۰ روز بعد از عمل بهبود می‌یابد. حالا ببینیم اتفاقی که برای اندام جنسی زن می‌افتد، به چه شکل است. «سازمان بهداشت جهانی» چهار دستهبندی را برای این ناقص‌سازی تعریف کرده است. در روش اول، پوست اطراف کلیتوریس یا تمامی کلیتوریس برداشته می‌شود. در نوع دوم، لب‌های بیرونی اطراف واژن نیز همراه یا بدون بریدن کلیتوریس برداشته می‌شود. در شکل سوم که به «ختنه‌ی فرعونی» معروف است، تمام قسمت‌های بیرونی اندام جنسی زنان برداشته شده و تنها سوراخ کوچکی را برای دفع ادرار و خون به وقت عادت ماهیانه باز می‌گذارند. نوع چهارم، هرگونه عملی بر دستگاه جنسی زنان از جمله سوراخ کردن، سوزن زدن، شکاف دادن و داغ کردن را شامل می‌شود.

بنا به آمار سازمان ملل متحد، در حال حاضر دست‌کم ۲۰۰ میلیون دختر یا زن در مجموع ۳۰ کشور جهان زندگی می‌کنند که شکلی از ناقص‌سازی اندام جنسی را تجربه کردند.

هیچ یک از جراحی‌هایی که در این چهار دسته‌بندی بر اندام جنسی زن صورت می‌گیرد کوچک‌ترین فایده‌ی پزشکی ندارد. ناقص‌سازی اندام جنسی زن با عوارض جدی مثل عفونت‌های مداوم، خون‌ریزی‌های شدیدِ پی‌در‌پی، مشکلات ادراری، تب، مشکلات قاعدگی، اختلالات جدی به وقت زایمان، مشکلات جنسی و از جمله ناتوانی همیشگی از تحریک و لذت جنسی و مشکلات روانی همراه است. کجای این اتفاق‌ هولناک و عوارضی که برخی تا آخر عمر گریبان‌گیر زنان است، شباهتی و ربطی به «ختنه‌» دارد که استفاده از این واژه را توجیه کند؟!

زبان، بخش مهمی از فرهنگ را می‌سازد و تأثیری کلیدی در تولید/بازتولید کلیشه‌ها و باورهای رایج دارد. «ختنه‌ی زنان» این تصور نادرست را بازتولید می‌کند که این عمل هم چیزی از جنس «ختنه‌ی مردان» است که در مواردی فایده‌ی پزشکی هم دارد و هیچ تبعات دامن‌گیر و سختی برای مردان همراه ندارد. تصوری که کاملاً نادرست است. به همین دلیل فمینیست‌ها از دهه‌ی ۱۹۷۰ وارد عرصه‌ی زبان شدند و بالاخره در دهه‌ی ۱۹۹۰ میلادی توانستند نهادهای بین‌المللی را متقاعد کنند که باید از واژه‌ی «مثله‌سازی/ ناقص‌سازی اندام جنسی زن» و نه «ختنه‌ی زنان» استفاده کرد. نوال سعداوی، نویسنده و فمینیست اهل مصر که خود قربانی این رسم زجرآور در مصر است، یکی از اولین چهره‌های معروف در عرصه‌ی عمومی بود که در دهه‌ی ۱۹۷۰ به شکل علنی از این تجربه‌ی تلخ حرف زد و کارزاری را برای مقابله با ناقص‌سازی اندام جنسی زنان در مصر راه‌ انداخت.

نهادهای بین‌المللی تأکید دارند که مجموعه‌ای از اقدامات تغییرات قانونی و ممنوع کردن این رسم در قوانین کشورها، اقدامات آموزشی برای ارتقای سطح آگاهی مردم، جذب بزرگان قبایل و باهمستان‌ محلی لازم است تا بتوان به شکل مؤثر به مبارزه با مثله‌سازی زنان رفت. تصویر غالب این است که مردان، عمل ناقص‌سازی اندام جنسی را به زنان تحمیل می‌کنند و این بخشی از سنت مردسالار است. با این‌حال برخی پژوهش‌های میدانی این تصویر یک بعدی را به چالش می‌کشد. از جمله سال‌ها پژوهشِ میدانیِ بتینا شل دانکن، انسان‌شناس و استاد دانشگاه «واشنگتن» که به شکل متمرکز درباره‌ی ناقص‌سازی اندام جنسی زنان کار می‌کند، نشان می‌دهد که موضوع پیچیده‌تر از این حرف‌ها است و این نتیجه‌گیری‌ها ساده‌انگارانه است. شل‌دانکن یکی از اعضای پروژه‌ی «شورای جمعیت» است؛ پروژه‌ای که به‌دنبال این است تا در مدت ۵ سال میزان وقوع ناقص‌سازی زنان در ۱۰ کشور جهان را تا ۳۰ درصد کاهش دهد. این استاد دانشگاه همچنین مدت‌ها در میان قبایل شمال کنیا حضور داشت و درباره‌ی ناقص‌سازی زنان، پژوهش میدانی کرد.

بنیتا شل‌ دانکن میگوید برخلاف تصور عامه، اغلب زنان‌اند که نسل‌های بعدی زنان را تشویق به ناقص‌سازی اندام جنسی کرده و آن‌ها را نزد «زن جراح» می‌برند تا اندام جنسی آن‌ها را ببرد. برخلاف کلیشه‌ی غالب، کم نیستند دخترانی که با شوق در انتظار روزی‌اند که اندام جنسی آن‌ها بریده شود و این عمل برای آن‌ها نشانه‌ی بالغ شدن، زن شدن و آغاز دوره‌ی تازه‌ی هیجان‌انگیزی از زندگی است. این مردم‌شناس می‌گوید داده‌های آماری درباره‌ی مثله‌سازی زنان در آفریقا نشان می‌دهد که اتفاقاً زنان بیشتر از مردان، از این عمل دفاع می‌کنند.

شل‌ دانکن توضیح می‌دهد که تلاش‌ها برای آموزش و آگاه ساختنِ مادران از ضررهای بریدن اندام جنسی دختران با شکست روبه‌رو شد. چرا که مثله‌سازی اندام جنسی زنان نظام اجتماعی پیچیده‌‌ای دارد و مادران به تنهایی چنین تصمیمی را برای دختران نمی‌گیرند که حالا با آموزش آن‌ها بتوان از وقوع ناقص‌سازی جنسی جلوگیری کرد. در این نظام اجتماعی پیچیده، بریدن اندام جنسی زن، تصمیمی آیینی/سنتی/مذهبی برای تضمین آینده‌ی بهتر و اعتبار برای دختر است و صِرف آموزش درباره‌ی خطرات جسمی و روانی، مانع از ادامه‌ی این سنت ریشه‌دار نمی‌شود. سال‌ها تجربه‌ی این مردم‌شناس نشان می‌دهد که مهم‌ترین دلیلی که باعث می‌شود خانواده‌ها اندام جنسی دختر خود را مثله کنند، دقیقاً همین موضوع است که به دنبال آینده‌ی بهتر و امن‌تر و با شأن اجتماعی بهتر برای دختران‌اند. تا وقتی نتوان این نگاه رایج و غالب در جوامع را تغییر داد که بخش مهمی از این اعتبار و آینده‌ی بهتر از راه ناقص‌سازی اندام جنسی به دست میآید، هر تغییر دیگری لاجرم بی‌فایده است و مشکل را ریشه‌کن نمی‌کند. او تأکید دارد که در این تلاش باید مردان ریش‌سفید قبایل را نیز وارد این گفتگوها کرد و آن‌ها را نیز مجاب کرد.

تغییر قوانین نیز گام مثبت دیگری بوده که در اکثر کشورها از وقوع مثله‌سازی زنان، به شکل چشمگیری کاسته است. در سال‌های گذشته ۲۲ کشور در قاره‌ی آفریقا قوانین روشن و شفافی برای ممنوعیت مثله‌سازی اندام جنسی زن را به تصویب رساندند.

پژوهش میدانی کامیل احمدی در ایران نیز مشابه پژوهش میدانی بنیتا شل‌ دانکن نشان می‌دهد فرد تصمیم‌گیرنده برای بریدن اندام جنسی زن، اغلب مادر و مادربزرگ است. 

در ایران تا سال‌ها تصور غالب و روایت رسمی این بود که ناقص‌سازی اندام جنسی زن در کشور رخ نمی‌دهد. این تصور نادرست است. یکی از تحقیقاتِ نسبتاً جامع که تصویر واقعی از واقعیت ناقص‌سازی اندام جنسی زن در ایران را نشان داد، تحقیقی است که کامیل احمدی، جامعه‌شناس، در سال ۱۳۹۳ منتشر کرد. این پژوهش میدانی در یک دوره‌ی زمانی بررسی شش ساله انجام شد و نشان داد که ناقص‌سازی دختران بیش از هر کجا در استان هرمزگان رخ می‌دهد. بنا به نتایج این تحقیق، استان کرمانشاه در رتبه‌ی دوم قرار گرفته و ناقص‌سازی به میزان کمتری در دو استان کردستان و آذربایجان غربی نیز رخ می‌دهد.

تحقیق نشان داد که مثله‌سازی اندام جنسی زنان بیشتر میان اهل تسنن شافعی مذهب رواج دارد و این اقدام در میان خانواده‌های شیعه در همه‌ی این مناطق ناچیز است. بررسی‌های میدانی گروه تحقیق نشان داد که خانواده‌های شیعه در این مناطق، بریدن اندام جنسی زن را منسوب به اهل تسنن می‌دانند و برای تمایز تأکید می‌کنند که این از آموزه‌ها و واجبات تشیع نیست.

کامیل احمدی در این پژوهش توضیح می‌دهد که نظریه‌‌ی اثبات‌نشده‌ای وجود دارد که بریدن اندام جنسی زنان در ایران، به‌واسطه‌ی تجارت دریایی با هند و سومالی به مناطق جنوبی ایران راه یافت. با این‌حال در بیشتر موارد دلیل این امر، ریشه در این باور عده‌ای از مسلمانان اغلب سنی دارد که بریدن اندام جنسی زن ریشه در سنت پیغمبر اسلام دارد و باعث «تطهیر» زن می‌شود. بنا به باور گروهی دیگر، این عمل به حفظ «عفت و پاکدامنی» دختران کمک می‌کند چرا که از میل جنسی دختران کاسته و باعث می‌شود که تا قبل از ازدواج باکره بمانند.

پژوهش میدانی کامیل احمدی در ایران نیز مشابه پژوهش میدانی بنیتا شل‌ دانکن نشان می‌دهد فرد تصمیم‌گیرنده برای بریدن اندام جنسی زن، اغلب مادر و مادربزرگ است. نظر مردان مؤثر است، اما نظر غالب و کلیدی نیست و تصمیم نهایی را زنان خانواده می‌گیرند. اما این سنت، ریشه‌ در پیشینه‌ی کهن و پیچیده‌ی مردسالاری و فشارهای اجتماعی ناشی از آن دارد و زنان ناگزیر از تداوم این سنت‌اند. احمدی در این پژوهش می‌نویسد که در مناطق جنوبی کشور که این رسم رایج است، با قد کشیدن دختربچه‌ها، زنان به زنان دیگر توصیه می‌کنند: «برای این‌که دست پخت دخترت حلال شود، او را ختنه کن!»

پژوهش کامیل احمدی در ایران نیز همچون پژوهش شل ‌دانکن، نشان داد که مهم‌ترین دلیل وقوع مثله‌سازی اندام جنسی زن در ایران، همین موضوع است که این راهی برای تأمین آینده‌ی بهتر و ایمن برای دختران است و تا وقتی این نگاه تغییر نکند، بریدن اندام جنسی زنان ادامه خواهد داشت.

نتایج تحقیقات معتبری از این دست در سراسر جهان و نیز واقعیت پیچیده‌ی دلایل ناقص‌سازی اندام جنسی زنان است که موجب شد صندوق کودکان سازمان ملل متحد ــ «یونیسف» ــ از سال ۲۰۰۳ شیوه‌ی برخورد خود با مسئله‌ را تغییر دهد. یونیسف اعلام کرد که تمرکز اصلی سازمان بر این مبنا خواهد بود که هر جامعه‌ی محلی، با توجه به ساختار و روش تصمیم‌گیری و رسوم و آیین‌های خود به دنبال راه‌حلی برای توقف ناقص‌سازی اندام جنسی زنان باشد. یونیسف اعلام کرد که یک نسخه‌ی قطعی تعیین‌شده برای مقابله با این معضل وجود ندارد و بسیاری از شیوه‌هایی که ممکن است در جامعه‌ای کاملاً راهگشا باشد، در سنت و آیین و جامعه‌ی دیگر می‌تواند به فاجعه‌ی بیشتر منجر شود.