تاریخ انتشار: 
1401/11/16

از اعلان همبستگیِ حامیان «منشور ۷۷» چکسلواکی با مدافعان «منشور ۰۸» چین چه می‌آموزیم؟

عرفان ثابتی

PBS

در دسامبر ۲۰۰۸، یک‌صد سال پس از انتشار نخستین قانون اساسیِ چین و هم‌زمان با شصتمین سالگرد تصویب «اعلامیه‌ی جهانیِ حقوق بشر»، ۳۰۳ روشنفکر، وکیل، فعال، دانش‌پژوه، کارگر، دهقان و کارمند بازنشسته‌ی دولت چین با امضای بیانیه‌ای معروف به «منشور ۰۸» خواهان اصلاحات دموکراتیک ــ از جمله پایان یافتن حکومت تک‌حزبی ــ و احترام به حقوق بشر ــ از جمله آزادی بیان ــ در این کشور شدند. به‌رغم سانسور شدید، این منشور در اینترنت منتشر شد و شمار خوانندگان آن در سراسر کشور چنان افزایش یافت که تعداد امضاءکنندگان دلیرش به بیش از ۱۰هزار تن رسید.

مسئولان چین که از این امر برآشفته بودند به سرکوب امضاءکنندگان منشور روی آوردند. بسیاری از این دگراندیشان بازجویی، بازداشت، شکنجه، ممنوع‌القلم و ممنوعالخروج شدند، اعطای تسهیلات دولتی به آنها متوقف شد، از ترفیع شغلی‌شان جلوگیری شد یا از کار اخراج شدند.

یکی از نویسندگان اصلیِ این منشور، دکتر لیو شیائوبو، نویسنده و منتقد ادبی، بود که پیشتر هم ۵ سال را به جرم حمایت از اعتراضات مسالمت‌آمیزِ سال ۱۹۸۹ در میدان تیان‌آنمن در زندان گذرانده بود. این بار نیز او را دستگیر کردند و بیش از یک سال در بازداشت نگه داشتند، آن هم در حالی که دسترسیِ همسر و وکیلش به او محدود بود. صدها نفر از امضاءکنندگان «منشور ۰۸» با انتشار نامه‌ی سرگشاده‌ای خواهان آزادیِ فوری و بی‌قید و شرط لیو شیائوبو شدند اما سرانجام، او در دسامبر ۲۰۰۹ محاکمه و در روز کریسمس به اتهام براندازی به ۱۱ سال حبس محکوم شد.

کمتر از دو هفته‌ی بعد، در نخستین روزهای ژانویه‌ی ۲۰۱۰، واتسلاو هاول، رئیس‌جمهور سابقِ جمهوری چک و از نویسندگان اصلیِ «منشور ۷۷» چکسلواکی، همراه با دو امضاءکننده‌ی دیگر این منشور، واتسلاو مالی (اسقف پراگ) و پاوِل لاندوفسکی (بازیگر)، برای اعلان همبستگی با شیائوبوبه سفارت چین در پراگ رفت. هاول در میان دگراندیشان چینی به‌شدت محبوب بود و به‌رغم ممنوعیت انتشار آثارش در چین، ترجمه‌ی نوشته‌های او در اینترنت در دسترس بود.

مسئولان سفارت چین، در را به روی هاول و همراهانش نگشودند و آنها مجبور شدند که نامه‌ی اعتراض‌آمیزشان خطاب به هو جین‌تائو، رئیس‌جمهورِ وقتِ چین، را در صندوق پستیِ بیرون از سفارت بیندازند. آنها در این نامه نه تنها خواهان برگزاریِ دادگاه تجدیدنظرِ شفاف و منصفانه برای لیو شیائوبو شدند بلکه صریحاً از رئیس‌جمهور و دولت چین خواستند که اشتباه مسئولان چکسلواکی در سرکوب امضاءکنندگان «منشور ۷۷» را تکرار نکنند.

اندکی بعد، هاول و هم‌فکرانش کارزاری در حمایت از اعطای جایزه‌ی صلح نوبل به لیو شیائوبو به راه انداختند. در ۱۸ ژانویه‌ی ۲۰۱۰، هاول با نگارش مقاله‌ای استدلال کرد که لیو شیائوبو به دو دلیل مستحق دریافت جایزه‌ی صلح نوبل است: اول، نقش چشمگیرِ او در مبارزه برای حقوق بشر و آرمان‌های جاودان و جهان‌شمولی نظیر احترام به حقوق بشر و کرامت انسانی، و تأکید بر مسئولیت شهروندان در تضمین رعایت این حقوق توسط دولت‌ها. دوم، سهم مهم او در ترویج ارزش‌های صلح و برادری میان ملل دنیا.

در ۲۰ سپتامبر ۲۰۱۰، هاول، واتسلاو مالی و دانا نمتسووا (از امضاءکنندگان «منشور ۷۷» و نماینده‌ی پیشین پارلمان) با انتشار مقاله‌ای در روزنامه‌ی نیویورک تایمز خواهان اعطای جایزه‌ی صلح نوبل به لیو شیائوبو شدند.

آنها مقاله را چنین آغاز کردند: «دشوار می‌توان باور کرد که بیش از ۳۰ سال قبل بود که ما، گروهی متشکل از ۲۴۲ شهروند عادیِ دلواپسِ حقوق بشر در چکسلواکی، گرد هم آمدیم تا بیانیه‌ای موسوم به "منشور ۷۷" را امضاء کنیم. در آن سند از حزب کمونیست خواستیم که به حقوق بشر احترام بگذارد، و به‌صراحت گفتیم که دیگر نمی‌خواهیم در هراس از سرکوبِ حکومت زندگی کنیم.»

نویسندگان این مقاله با اشاره به تنوع آرا و افکار در میان امضاءکنندگان «منشور ۷۷» نوشتند: «گروه ناهمخوانِ ما شامل کمونیست‌های سابق، کاتولیک‌ها، پروتستان‌ها، کارگران، روشنفکران لیبرال، هنرمندان و نویسندگانی بود که دورِ هم جمع شدند تا هم‌صدا شوند. آنچه ما را با یکدیگر متحد می‌کرد نارضایی از حکومتی بود که تقریباً در همه‌ی امور روزمره خواهان اطاعت بود: به مغازه‌داران فشار می‌آوردند که تابلوهای تبلیغاتیِ "کارگران جهان، متحد شوید!" را در مغازه نصب کنند. دانش‌آموزان، دانشجویان و کارگران را مجبور می‌کردند که در تظاهرات اول ماه مه ]روز کارگر[ شرکت کنند. کارمندان باید در آغاز کارِ روزانه امپریالیسمِ آمریکا را محکوم می‌کردند. شهروندان باید در انتخاباتی "رأی" می‌دادند که هیچ گزینه‌ای جز حزبِ حاکم نداشت.»

آنها چنین ادامه دادند: «احزاب کمونیست، در آن زمان هم مثل امروز، ترجیح می‌دادند که تفرقه بیندازند و حکومت کنند. پس از انتشار "منشور ۷۷"، دولت سعی کرد تا از هر طریقِ ممکن ما را متفرق کند. ما را بازداشت کردند، و سرانجام چهار نفرمان برای چند سال زندانی شدند. علاوه بر این، مسئولان حکومت به روش‌های حقیرانه‌ای علیه ما متوسل شدند (از جمله ابطال گواهی‌نامه‌های رانندگی و مصادره‌ی ماشین‌تحریر‌ها). پایش و نظارت تشدید شد، خانه و محل کارمان تفتیش شد، و موجی از حملات مطبوعاتی مبتنی بر دروغ‌های مغرضانه برای بی‌اعتبار کردنِ ما و جنبشمان به راه افتاد. اما این هجوم فقط پیوندهای ما را تقویت کرد. "منشور ۷۷" همچنین به بسیاری از هموطنانمان که بی‌سروصدا رنج می‌بردند یادآوری کرد که تنها نیستند. به‌تدریج، بسیاری از ایده‌های طرح‌شده در "منشور ۷۷" در چکسلواکی رایج شد. در سال ۱۹۸۹، موجی از اصلاحات دموکراتیکِ مشابه اروپای شرقی را فرا گرفت.»

نویسندگان این مقاله با اشاره به تنوع آرا و افکار در میان امضاءکنندگان «منشور ۷۷» نوشتند: «گروه ناهمخوانِ ما شامل کمونیست‌های سابق، کاتولیک‌ها، پروتستان‌ها، کارگران، روشنفکران لیبرال، هنرمندان و نویسندگانی بود که دورِ هم جمع شدند تا هم‌صدا شوند. آنچه ما را با یکدیگر متحد می‌کرد نارضایی از حکومتی بود که تقریباً در همه‌ی امور روزمره خواهان اطاعت بود

هاول، مالی و نمتسووا با اشاره به نحوه‌ی پیدایش «منشور ۰۸» در چین، ترکیب متنوع امضاءکنندگان آن و تلاش همه‌جانبه‌ی حزب کمونیست برای سرکوب دگراندیشانی مثل لیو شیائوبو، تأکید کردند که نمی‌توان از گسترش ایده‌های مندرج در این منشور جلوگیری کرد: «"منشور ۰۸" نگرش متفاوتی به چین را ارائه می‌دهد، و این خط‌مشیِ رسمی را به چالش می‌کشد که بر اساس آن هرگونه تصمیمی درباره‌ی اصلاحات صرفاً در حیطه‌ی اختیار حکومت است. این منشور چینی‌های جوان‌تر را تشویق کرده تا از نظر سیاسی فعال شوند، و شجاعانه از حاکمیت قانون و دموکراسی چندحزبیِ مبتنی بر قانون اساسی دفاع کرده است. افزون بر این، این منشور نقطه‌ی آغاز مجموعه‌ای از گفتگوها و نوشته‌ها درباره‌ی چگونگیِ دستیابی به این هدف بوده است.»

آنها افزودند که شاید مهم‌ترین ثمره‌ی هر دو منشور در چکسلواکی و چین، ایجاد ارتباط و اتحاد میان افرادی بوده که پیش از آن جدا و منزوی بوده‌اند.

این سه دگراندیش نامدارِ چک با یادآوریِ نقش مهم لیو شیائوبو در پیدایش «منشور ۰۸»، تأکید کردند که او انحصارطلبیِ سیاسیِ حزب کمونیست را به چالش کشیده و مشکلات چین را معلول فقدان اصلاحات سیاسی شمرده است. به نظر آنها، حبس لیو شیائوبو در ایالتی در شمال‌شرقیِ چین، دور از همسر و دوستانش در پکن، حاکی از هراس حکومت از تواناییِ او در سازمان‌دهیِ مخالفان بود.

هاول و همراهانش مقاله را چنین به پایان بردند: «شاید لیو در انزوا باشد اما از یاد نرفته است. ماه آینده، "کمیته‌ی جایزه‌ی صلح نوبل" نام دریافت‌کننده‌ی جایزه‌ی سال ۲۰۱۰ را اعلام خواهد کرد. ما از کمیته‌ی نوبل می‌خواهیم که بیش از دو دهه دفاع راسخ و مسالمت‌آمیزِ لیو از اصلاحات را گرامی بشمارد، و او را به نخستین دریافت‌کننده‌ی چینیِ این جایزه‌ی معتبر تبدیل کند. کمیته‌ی نوبل با این کار هم به لیو و هم به دولت چین نشان خواهد داد که بسیاری در داخل چین و در سراسر جهان به نشانه‌ی همبستگی در کنارِ او، و عقیده‌ی راسخش به آزادی و حقوق بشرِ ۱/۳ میلیارد چینی ایستاده‌اند.»

کمتر از سه هفته‌ی بعد، در ۸ اکتبر ۲۰۱۰، کوشش هاول و گروهی از امضاءکنندگان «منشور ۷۷» ثمر داد و کمیته‌ی نوبل، جایزه‌ی صلح نوبل را به نشانه‌ی گرامی‌داشتِ «مبارزه‌ی طولانی و خشونت‌پرهیز برای حقوق اساسیِ بشر در چین» به لیو شیائوبو اهدا و اعلام کرد که این کمیته «از دیرباز عقیده داشته است که میان حقوق بشر و صلح ارتباط نزدیکی وجود دارد»، همان نکته‌ای که هاول در مقاله‌ی ۱۸ ژانویه‌ی ۲۰۱۰ بر آن تأکید کرده بود.

لیو شیائوبو پس از کارل فون اوسیِتزکی (۱۹۳۵) و آنگ سان سو کی (۱۹۹۱) سومین نفری بود که جایزه‌ی صلح نوبل در زمانی به او تعلق گرفت که در بازداشت یا زندان به سر می‌بُرد. اهدای این جایزه به لیو شیائوبو دولت چین را چنان خشمگین کرد که بی‌درنگ همسر او را در حبس خانگی قرار داد و مذاکره درباره‌ی معاهده‌ی تجارت آزاد با نروژ را به حالت تعلیق درآورد.

در ۵ دسامبر ۲۰۱۰، هاول با انتشار مقاله‌ای همراه با دزموند توتو، برنده‌ی جایزه‌ی صلح نوبل و از رهبران نامدار مبارزه با آپارتاید، از دولت چین خواست که به موازین حقوق بشر احترام بگذارد و به لیو شیائوبو اجازه دهد که در مراسم اهدای جایزه‌ی صلح نوبل در اسلو شرکت کند. اما دولت چین از پذیرش این خواسته خودداری کرد.

گیر لوندستاد، تاریخ‌دان نروژی که سال‌ها مدیر «موسسه‌ی نوبل نروژ» و دبیر «کمیته‌ی نوبل نروژ» بود، در کتاب معتبرترین جایزه‌ی دنیا: ماجراهای پشت پرده‌ی جایزه‌ی صلح نوبل می‌نویسد که رهبران چین از هیچ کوششی برای مقابله با این جایزه دریغ نکردند و علاوه بر وضع تحریم علیه نروژ، با توسل به سانسور گسترده حتی استفاده از واژگانی نظیر «صندلیِ خالی» در اشاره به غیبت لیو شیائوبو در مراسم اهدای جایزه را ممنوع کردند.

با وجود این، هاول و بعضی از دیگر امضاءکنندگان «منشور ۷۷» از پا ننشستند و به حمایت از لیو شیائوبو ادامه دادند. اعلان همبستگیِ آنان با همتایان چینیِ خود ــ امضاءکنندگان «منشور ۰۸» ــ یادآور سخن مارتین لوتر کینگ در «نامه‌ از یک زندان بیرمینگام» بود: «نمی‌توانم بی‌اعتنا در آتلانتا بنشینم و نگران اتفاقات بیرمینگام نباشم. بی‌عدالتی در هرکجا تهدیدی برای عدالت در همه‌جاست.»

وقتی هاول در دسامبر ۲۰۱۱ چشم از جهان فرو بست، لیو شیائوبو هنوز در زندان به سر می‌برد. سرنوشت او به کارل فون اوسیتزکی، روزنامه‌نگار آلمانی و برنده‌ی جایزه‌ی صلح نوبل در سال ۱۹۳۵، شباهت یافت که هرچند نازی‌ها سرانجام به علت وخامت بیماری‌اش او را از زندان به بیمارستان منتقل کردند اما پس از مدت کوتاهی درگذشت. دولت چین نیز سرانجام در ۲۶ ژوئن ۲۰۱۷ بعد از تشخیص ابتلای لیو شیائوبو به سرطان کبد او را به طور مشروط آزاد کرد اما این مدافع خستگی‌ناپذیرِ حقوق بشر چند هفته‌ی بعد، در ۱۳ ژوئیه‌ی ۲۰۱۷، از دنیا رفت.

هاول و هم‌فکرانش در جلب توجه جهانیان به نقض فاحش حقوق بشر در چین موفق بودند و توانستند بر تصمیم کمیته‌ی نوبل درباره‌ی اهدای جایزه‌ی صلح نوبل به لیو شیائوبو تأثیر بگذارند اما نتوانستند دولت چین را وادارند تا لیو شیائوبو را از زندان آزاد کند. این کامیابی و ناکامیِ درهم‌تنیده را چگونه باید ارزیابی کرد؟

هاول بر اهمیت «عمل کاملاً اخلاقی‌»ای تأکید می‌کرد که نمی‌توان به «تأثیر سیاسیِ فوری و مشهودِ» آن دل بست، عملی که ممکن است «به‌تدریج و غیرمستقیم، به مرور زمان، اهمیت سیاسی بیابد.»

او بی‌مسئولیتی را سمّی می‌دانست که تمامیت‌خواهی از آن تغذیه می‌کند. بر عکس، عمل «مسئولانه» و معطوف به خدمت به دیگران را کنشی اخلاقی، و بنابراین، فارغ از نتایج آنی‌اش، والاترین نوع عمل سیاسی می‌شمرد.

هاول عقیده داشت که «تجربه‌ی یک نظام تمامیت‌خواه کمونیست، یک چیز را کاملاً آشکار می‌کند... : اینکه پیش‌شرطِ هر چیز سیاسی‌ای، اخلاقی است. سیاست واقعاً باید عمل کردن به اصول اخلاقی باشد... این یعنی اتخاذ موضعی اخلاقی نه به خاطر اهدافِ عملی و به امید حصول نتایجی سیاسی، بلکه ]صرفاً[ به خاطر پایبندی به اصول اخلاقی.»

نگرش او به سیاست چنان متفاوت بود که از «سیاستِ سیاست‌ستیز»ی دفاع می‌کرد که نه بر خصومت و رقابتِ بی‌امان بلکه بر عشق، همبستگی، دوستی، همدلی و رواداری استوار بود. او با انتقاد از تصور رایج از «موفقیت سیاسی» در غرب، از لزوم گوش فرا دادن به ندای «وجدان» سخن می‌گفت، و به ما یادآوری می‌کرد که هرچند تأثیرِ عمل سیاسی‌ِ وجدان‌محور از پیش قابل محاسبه نیست اما در بلندمدت چشمگیر خواهد بود.

او می‌پرسید: «آیا چشم‌انداز آینده‌ای بهتر، مبتنی بر چیزی مثل جامعه‌ی بین‌المللیِ لرزیدگانی نیست که با نادیده گرفتن مرزهای میان کشورها، نظام‌های سیاسی، و بلوک‌های قدرت، و تن ندادن به بازی سیاستِ سنتی، و در سر نپروراندن سودای کسب مقام و منصب، خواهند کوشید تا وجدان انسان ــ پدیده‌ای دست‌مایه‌ی استهزای شدیدِ تکنیسین‌های قدرت ــ را به نیروی سیاسیِ واقعی تبدیل کنند؟»

اگر از این منظر بنگریم، حمایت دگراندیشان چک از همتایان چینی‌شان نه تنها عملی مسئولانه و مبتنی بر ندای وجدان بلکه، فارغ از نتایج آنی‌اش، گامی در جهت تقویت «همبستگیِ لرزیدگان» بود، همبستگی‌ای که به عقیده‌ی یان پاتوچکا، فیلسوف نامدار و از نویسندگان اصلیِ «منشور ۷۷»، «قادر است و باید اقتداری معنوی را به وجود بیاورد.» و این امر برای هاول و یارانش، که خواهان تبدیل وجدان به نیرویی سیاسی بودند، نوعی موفقیت اصیلِ سیاسی به شمار می‌رفت.