تب‌های اولیه

سرگذشت عجیب هنرمند ایرانی- که در غربت پیر نشد

فرناز سیفی

بیست و سه سال بعد از مرگ زودهنگام عبده، موزه‌ی «هنرهای مدرن نیویورک» به همراهی چند تن دیگر، برای اولین‌ بار نمایشگاهی درباره‌ی زندگی و آثار رضا عبده ترتیب داد. یک روز مانده به آخرین روز این نمایشگاه، صبح زود سوار اتوبوس شدم و واشنگتن دی‌سی را به مقصد نیویورک ترک کردم تا فرصت یگانه‌ی تماشای نمایشگاهی درباره‌ی رضا عبده را از دست ندهم.

«لولیتاخوانی» در زندان

فرناز سیفی

کتاب باشگاه کتاب‌خوانی در زندان فوق‌امنیتی به مثابه دفتر خاطرات هر جلسه‌ی یک گروه کتاب‌خوانی در یکی از مخوف‌ترین زندان‌های آمریکا است و روایت گام به گام استاد دانشگاهی که کمکم یاد می‌گیرد، گروه کتاب‌خوانی در زندان شباهتی به کلاس درس ادبیات دانشگاهی ندارد.

چامسکی: مسئولیت روشنفکرها

فرناز سیفی

روشنفکر کیست و چه وظایفی بر عهده دارد؟ یکی از نامدارترین اندیشمندان این دوران، نوام چامسکی، سال‌هاست به این موضوع پرداخته و اخیراً کتابی در این باب نوشته است.

وقتی توهین و تمسخر، سهم زنان از حضور در «یوتیوب» است

فرناز سیفی

نتیجهی پژوهشی تازه نشان داد که زنانی که درباره‌ی موضوعات فن‌آوری، ریاضیات و مهندسی ویدئو تولید می‌کنند، با حجم بیشتری از نظراتی روبرویند که یا بی‌ربط به ویدئو است یا جنسی و جنسیت‌زده. پژوهش‌های دیگر نیز همه تأییدی است از خشونت گسترده علیه زنان در فضای مجازی.

پوشش اخبار مرتبط با آزار جنسی

فرناز سیفی

هرازچندگاهی حادثه‌ی تجاوز یا آزارجنسی در گوشه‌وکناری از کشور سرخط خبرها می‌شود. گزارش این گونه اخبار ملاحظات و ظرائفی می‌طلبد که غالباً مورد توجه روزنامه‌نگاران در رسانه‌های فارسی‌زبان نیست. این مقاله به مهم‌ترین اصول در پوشش و بازنشر اخبار آزار جنسی می‌پردازد.

رسانه‌ها و «بیست سال گزارشگری غلط‌انداز» از ونزوئلا

فرناز سیفی

در اخبار و گزارش‌های رسانه‌های جریان اصلی آمریکا و بریتانیا دربارهی ونزوئلا با تیترهایی مثل «ونزوئلا در یک قدمی سقوط»، «دیکتاتوری پوپولیست ونزوئلا» و … مواجه می‌شوید. در روایت اکثر این رسانه‌ها، همه‌ چیز در ونزوئلا بد است و وحشتناک و سیاهی مطلق، دولت هر روز در «یک قدمی سقوط» است، مردم همه از دولت متنفرند، و همه «در آرزوی اقتصاد آزاد» و «دوستی با آمریکا» هستند. این تصویر یک‌جانبه و غلیظ چقدر واقعیت دارد؟

نسرین ستوده، زنی که صورتش پیداست

فرناز سیفی

نسرین ستوده، به پدر مضطرب من گفته بود که «سرش را بالا بگیرد و به دخترش افتخار کند.» گفته بود لحظه‌ای هم از یاد نبرد که من مطلقاً هیچ جرمی مرتکب نشدم و بداند که سکوت آن‌ها، حاصلی جز ضرر برای من ندارد. پدرم بعدها گفت که آن چند جمله‌ی نسرین ستوده با آن صدای آرام و دلنشینش «مثل آب روی آتش بود».