ایران زادگاه من است و چه بخواهم چه نخواهم بخش عمدهای از زندگیام با آن گرهخورده. سرزمینی است که خاطرههایم در آن ساخته شده، پس فراتر از آب و خاک است اما دیگر «وطن» نیست.
تبعیض و پیامدهای آن هرگز به یک گروه محدود نمیماند و مانند یک بیماری خطرناک رشد کرده و به کل بدن سرایت میکند. امروز میتوان نشانههای بیماری را در همهی اعضای بدن ایران مشاهده کرد
روانشناسان تکاملی و اجتماعی به ما میگویند که انسانها تمایلی عمیق و ریشهدار به اعتماد نکردن به «دیگری» دارند، یعنی به مردمی که به گروه یا اجتماع ما تعلق ندارند. اما یادآوری میکنند که سرشت ما جنبهی به همان اندازه مهم دیگری هم دارد.
تراموایی از شرق به غرب اورشلیم میرود. در هر محلهای مسافران گوناگونی به آن میپیوندند و از دین، سیاست، فوتبال و مسائل روزمره حرف میزنند. آموس گیتای، کارگردان سرشناس اسرائیلی، تراموا را استعارهای خوشبینانه و طعنهآمیز از شهری چندفرهنگی میداند و میپرسد، «مردم چطور میتوانند وجود یکدیگر، تفاوتها و اختلافنظرهایشان را بپذیرند و یکدیگر را نکُشند؟»
تا همین چند دهه پیش، اکثر مردم در کشورهای اسلامی خاورمیانه در سایهی تکثرگرایی و رواداری دینی زندگی میکردند، و زنان و اقلیتها از آزادی نسبی برخوردار بودند. چرا این وضعیت دگرگون شد و تعصب و نارواداری شدت گرفت؟ چگونه بسیاری از کشورهای خاورمیانه، به ویژه پاکستان، با وجود پیشینههای لیبرالی، نهایتاً تسلیم اسلامگراییِ ستیزهجو شدند؟
برپایی دستگاه تفتیش عقاید (انکیزیسیون) در اسپانیا و اقدامات هولناک آن، از جمله اعدام بیگناهان و اخراج یهودیان، نقش تعیینکنندهای در نابودی «همزیستی مسالمتآمیز» بین پیروان ادیان گوناگون داشت. مریلین پاول، در برنامهی رادیویی «ایدهها»، با اِرنا پاریس، نویسندهی کتاب «از رواداری تا خودکامگی»، در این باره گفتوگو میکند.