«به همنشینِ روز و شب و همراهِ تلخ و شیرینشان تشبیه میکنند. در داستان و شعر و ترانهها جایگاهشان رفیع است و وقتی سخن از فداکاری باشد زنان موجوداتی هستند که جانشان در ذات خود برای مراقبت آفریده شده، انگار که میتوانند تمام روزهای عمرشان را بی هیچ دریغ و چشمداشتی صرف خانه و خانواده کنند. اما این تنها یک سوی ماجرای جهان است، جهانی که از روز نخست دو سو داشت. شما میگویید عشق، ما میگوییم کار بیجیره و مواجب».
در نیمهى اول دههى ٢٠١٠، موج نیروهاى مترقى شروع به خیزش کردند. پیروزى حزب چپگرای سیریزا در یونان، اوجگیرى حزب پودموس در اسپانیا و کارزار انتخاباتى ریاست جمهورىِ ژان لوک ملانشون در فرانسه این باور را در همه ایجاد کرد که آینده متعلق به چپگراهاست.
شیرازهی کتاب عکاسی جدید لورن گرینفیلد، نسل ثروت، زرق و برق یک قالب شمش طلا را دارد. به همان اندازه هم سنگین است: تقریباً ۳ کیلوگرم وزن دارد به گونهای که نمیتوان آن را در یک دست نگه داشت و فقط در صورتی میتوان آن را خواند که روی پا یا میز گذاشته شده باشد. این امر با محتوای کتاب همخوانی دارد.
دیدگاههای زوالگرایانه ویژگیهای مشترکی دارند. آنها در دورههای آشوب و عدم اطمینان، خریداران بیشتری دارند. آنها همچنین از این گرایش مشترک برخوردارند که فکر میکنند احتراز از حلقههای آتش جهنم تنها از طریق نوعی رنج بزرگ یا یک شخصیت کاریزماتیک بزرگ امکانپذیر است.
موج اخیر کتابها و مقالاتی که دربارهی بحران سرمایهداری نوشته شدهاند، مرگ سرمایهداری یا گذار از آن را پیشبینی میکنند. برای کسانی که دههی ۱۹۹۰ میلادی را به یاد میآورند، شباهت عجیبی میان این پیشبینی و نوشتههای آن دوره وجود دارد. نوشتههایی که ادعا میکردند «پایان تاریخ» هگلی فرا رسیده است. اکنون نادرستیِ این نظریه اثبات شده است. به باور من، نظریهی پیشگفته نیز نادرست است و مشکل را اشتباه تشخیص دادهاند.
ایران همچون تمامی دولت-ملتهای موجود در جهان امروز واقعیتی سیاسی-تاریخی است. این بدین معناست که بهرغم ارجاع به موجودیتی به نام ایران در زمانهای دور، ایرانی که امروز میشناسیم در برههی تاریخی مشخصی و به تبع ارادهای سیاسی «خلق» شده است.