مادیگراییِ لجامگسیخته و هزینههای آن
ایلونا استولی، مدل سابق و عکاس به همراه دخترش در منزلشان در روبلیووکای مسکو، ۲۰۱۲. عکس: لورن گرینفیلد/اینستیتوت
نسل ثروت، نویسنده: لورن گرینفیلد. انتشارات: فایدون پرس. ۲۰۱۷
شیرازهی کتاب عکاسی جدید لورن گرینفیلد، نسل ثروت، زرق و برق یک قالب شمش طلا را دارد. به همان اندازه هم سنگین است: تقریباً ۳ کیلوگرم وزن دارد به گونهای که نمیتوان آن را در یک دست نگه داشت و فقط در صورتی میتوان آن را خواند که روی پا یا میز گذاشته شده باشد. این امر با محتوای کتاب همخوانی دارد. این کتاب شامل ۵۰۰ صفحهی براق از عکسهای گرینفیلد در ۲۵ سال گذشته است. تصاویر متنوعاند: از پرترههایی از دانشآموزان دبیرستانی گرفته تا اعضای دارودستههای تبهکار لسآنجلسی در اوائل دههی ۹۰ میلادی تا عکسهایی از مشتاقان جراحی پلاستیک که در حال انجام جراحیهای بسیار دردناکی در میانهی دههی اول قرن جدید هستند، تا عکسهایی از قماربازان حرفهای در لاسوگاس که دستههای دلار را بر سر مردم ذوقزده میریزند. به نظر میرسد که طراحی خود کتاب نیز کنایهای است به فرهنگ یا خردهفرهنگهایی که در آن به تصویر کشیده شدهاند: فرهنگی مادیگرا، وقیح، افراطی و اسرافی. این کتاب به خوبی با طراحی شبه-روکوکوی طبقات پنتهاوس در برجهای ترامپ همخوانی دارد.
مخاطبان عمومی به احتمال زیاد گرینفیلد را بیشتر به خاطر فیلمهایش میشناسند تا عکسهایش. مستند «ملکهی ورسای» او که در سال ۲۰۱۲ جایزهی کارگردانی جشنوارهی ساندنس را به دست آورد داستان بحران وامهای درجهی دو را از منظر یک نمونهی خارقالعاده به تصویر میکشد: داستان تلاشهای یکی از غولهای خانههای اشتراکی به نام دیوید سیگل که سعی دارد خانهی رؤیایی ۹۰ هزار متر مربعیاش را که الهامگرفته از کاخ ورسای است در شهرکی خصوصی در اورلاندوی فلوریدا بسازد. در فیلم تصویری همدلانه اما محتاط از جکی سیگل به نمایش گذاشته میشود؛ جکی همسر سوم دیوید و ملکهی زیبایی سابق، نمونهی بارز مصرفگرایی وقیحانه است. جکی کمدی دارد مملو از لباسهای برند شنل و سگش را که به اسم این برند لوکس بوده بعد از مرگ مومیایی کرده است. تصور وی از صرفهجویی اقتصادی در مواجهه با فروپاشی احتمالی تجارت همسرش این است که اعتیاد خود به خرید را در فروشگاه والمارت[i] ارضاء کند و چرخ پشت چرخ را از خرید هدایای کریسمس پر کند. داستان سیگلها در بحبوحهی سقوط مالی سال ۲۰۰۸ تمثیلی است از مصرفگرایی عجیب و بیش از حد زمانهی ما.
جکی گلدبرگ یا بانوی صورتیِپوش هفتاد و دو ساله، برندهی مسابقهی ملکهی زیبایی کهنسالانِ لسآنجلس، کُلاژن تزریق کرده بود. عکس: لورن گرینفیلد/اینستیتوت
سیگلها موضوع بخش میانی کتاب نسل ثروت هستند و مابقی کتاب نشان میدهد که چگونه گرینفیلد توانسته است محیط این ثروتمندان را با چنین موفقیتی مشاهده و ثبت کند. او چندین دهه علاقهی خاصی به نمایش ثروت یا تظاهر به ثروتمند بودن داشت. لورن که عمدتاً در کالیفرنیای جنوبی بزرگ شده فرزند طلاق است و والدینی هیپیمآب در ونیز کالیفرنیا داشت. او همیشه با ثروت، سبک زندگی آمریکایی و ثروتمندان تماس داشته اما خودش ثروتمند نبوده است. لورن به مدرسهی خصوصیای در سانتامانیکا میرفته است که شاگردانش به قول وی کسانی بودند که برت ایستون الیس در رمان اولش زیر صفر زندگی آنها را توصیف کرده است (گرینفیلد که متولد ۱۹۶۶ است دو سال از الیس بزرگتر است). او در چهارده سالگی یک سال در پاریس زندگی کرد و با دیدگاه متفاوتی دربارهی ثروت و طبقهی اجتماعی آشنا شد. مؤسسهای وی را نزد خانوادهای در پاریس فرستاد که هر چند از استطاعت مالی متوسطی برخوردار بودند اما از نوادگان اشراف فرانسوی به حساب میآمدند و گرینفیلد بدین ترتیب با مقولهی افتخار به ارزشهای آبا و اجدادی آشنا شد. او مینویسد که چگونه یاد گرفت تا افتخار خانوادهی میزبانش به دودمان خود را تحسین کند و از آدابی که به فرزندانشان یاد میدادند تقلید کند. این در حالی بود که او از ویژگیهای ناخوشایند اعضای این طبقهی اجتماعی، از جمله یهودیستیزی و محافظهکاری اجتماعی، آنها نیز آگاه بود. او مینویسد که «نخبهگرایی و همنوایی با دنیای منزوی ایشان با ارزشهایی که من با آنها بزرگ شده بودم، از جمله تنوع فرهنگی، پویایی اجتماعی و دموکراسی، مطابقت نداشت».
طبقه و ارزشهای آمریکایی به موضوع مورد علاقهی دائمی گرینفیلد تبدیل شد. همانطور که او در مقدمهی کتابش مینویسد، این علاقه تنها معطوف به ثروت و سبک زندگیِ یک درصد بالایِ جامعه نیست، هر چند او بخشی از عادتها و علایق این طبقه را به ما نشان میدهد. در تصویری ماندگار وی سیمای مارجوری پست دای، نوهی مارجوری مریوِدِر پُست، بنیانگذار جنرال فودز و مدیربانوی سابق عمارت مارالاگو را نمایش میدهد. خانم پست دای در کنار سگ دوبرمنش، «بود»، نشسته است و عکسی از سگ در دست دارد که آن را قبل از عمل جراحی زیبایی برای کشیدن لب پایین آویزانش نشان میدهد. جدای از این عمل زیبایی کشیدن پوست صورت برای سگها، گرینفیلد عمدتاً به جاهطلبی فراگیر برای کسب و نمایش ثروت علاقه دارد. حال چه این جاهطلبی در میان کسانی باشد که از قدیم پولدار بودهاند، چه نوکیسهها و چه حتی کسانی که تقریباً هیچ ندارند. عکسی از اتاق رختکن یکی از افراد متعلق به طبقهی بالای تورنتو که در آن یک دوجین جعبهی نارنجی متعلق به شرکت هرمس قرار دارد، در کنار عکسی از اتاق نوجوان شانزده سالهی کالیفرنیایی با اسم مستعار پوکی کوچولو گذاشته شده است که در آن هم جعبههای نارنجی بسیاری با برند نایک هستند که مجموعهی وسیع کفشهای کتانی این نوجوان را در خود جای دادهاند.
جکی سیگل به همراه دو دختر دوقلویش، جوردن و ژاکلین مقابل هواپیمای خصوصیشان. اورلاندو، ۲۰۰۹. عکس: لورن گرینفیلد/اینستیتوت
عکسهای گرینفیلد معمولاً ماهیتی مستندگونه دارند. او نگاهی محجوب اما نافذ دارد. در سال ۱۹۹۲ در کلوب شبانهای در هالیوود غربی به نام ویسکی اِی گوگو، از یک جشن بارمیتزوا عکاسی میکند که در آن پسری کوچکاندام با گونههای ارغوانی، در آستانهی مردانگی به سینههای آماسیدهی زن رقاصی که استخدام شده است تا در میان مهمانان بچرخد، زل زده، در حالی که او با چشمانی رو به پایین که نیمی از روی لاسیدن و نیمی مادرانه است به پسر نگاه میکند. عکسهایی که در همان سال از مراسم رقص دبیرستانی در منطقهی بِل اِر گرفته شده است دخترانی را نشان میدهد که لباسهای مد آن روز ــ شلوار جین و پیراهنهای مردانهی چهارخانه ــ را بر تن دارند اما موهایشان برق میزند و مرتب است. در میان آنها کیم و کورتنی کارداشیان دوازده و سیزده ساله نیز دیده میشوند که هنوز به شهرت نرسیده بودند و کیم با چشمانی جذاب به دوربین نگاه میکند. چند صفحهی بعد انریکه نمایندهی منتخب کلاس سال آخر دبیرستان هالیوود را میبینیم که با کت و شلوار خاکستری خطدار و کلاه لبهدار مشکی، با جدیت تمام کرایهی لیموزینی را که اجاره کرده است میپردازد؛ او دو سال تمام کار کرده است تا ۶۰۰ دلاری را که در این شب خرج خواهد کرد به دست آورد.
گرینفیلد برخی از زنندهترین پدیدههای فرهنگی کشور را ضبط کرده و خود را در دنیاهایی مستغرق کرده است که پیش و پس از دیدار وی با آنها آنقدر پر زرق و برق بودهاند که برنامههای تلویزیونی به آنها بپردازند. عکسهای وی از شرکتکنندگان در مسابقهی زیبایی کودکان، حتی بدون حضور شبح مالی ژانبنه رمزی بر روی صفحات بسیار تکاندهنده است. در این عکسها مادر یکی از شرکتکنندگان را میبینیم که جعبهی دندانهای مصنوعیِ دخترش را جلوی دوربین باز نگه داشته است، دندانهایی که دخترش برای شرکت در مسابقه روی دندانهای اصلی خود که هنوز کامل نشدهاند میگذارد. همچنین عکسی هم از ایدن وود، ستارهی شش سالهی برنامهی تلویزیونی «خردسالان و تاجها» وجود دارد. ایدن شبیه نسخهی کوچک شدهی دالی پارتون است و میگوید که «ملکهی محبوب من، خودم هستم.»
تقاطع سکس و جنسیت با قدرت خرید نیز در عکسهای گرینفیلد از لاسوگاس نشان داده میشود. در آنجا او از یکی از مشتریهای پر و پا قرص یک مشروبفروشیِ ورزشی به نام چیتا که علاوه بر تلویزیونهای بزرگ مخصوص پخش مسابقات فوتبال آمریکایی، رقاصههای نیمهعریان هم دارد عکس میگیرد. در عکس ما پسکلهی تنومند مشتریای را میبینیم که هم بازیها و هم باسنها را نگاه میکند. گرینفیلد اما به مونلایت بانیرنچ، فاحشهخانهای در خارج از لاسوگاس نیز میرود و آنجا از بروک تایلر عکاسی میکند. بروک کار خود با درآمد سالانهی ۲۰ هزار دلاری به عنوان مددکار بزرگسالان مبتلا به معلولیتهای رشد را ترک کرده تا کارگر جنسی شود، شغلی که بسیار پر درآمدتر است. در عکس، تایلر پیراهن ساتن آبیرنگ به تن دارد و در نور کمرنگ عصرگاهی با پسزمینهی برهوت نوادا به تصویر کشیده است. در پسزمینه چیزی جز کوه خاک و ماشینآلات ساختمانی دیده نمیشود: محیطی دلآزار برای شغلی حالبههمزن. (من خودم هم چند سال پیش از گرینفیلد مدتی در بانیرنچ شاهد این اوضاع بودم؛ زنان گوناگونی آنجا بودند اما داستانشان یکسان بود.)
علایق گرینفیلد معمولاً محدود به چیزهای قابل خرید و فروش و هزینهی روانی دستاوردهای مادی است. مجموعهای از پرترههای وی طی یک دهه از فردی به نام سوزان گرفته شده است. سوزان مدیر موفقی در صندوقهای سرمایهگذاری است. عکس اول وی را در سن ۳۷ سالگی نشان میدهد در حالی که یک کیف لویی ویتان روی میز و روسری هرمس بر گردن دارد. وی در مورد استفاده از افزایندههای زیبایی صحبت میکند، سوزان از ۲۹ سالگی استفاده از بوتاکس را شروع کرده است و به تازگی با شوهر آیندهاش مشغول درمانهای نازایی شده است. او میگوید که «پول یعنی دسترسی به بهترین خدمات درمانی بدون نگرانی در مورد آنها». در عکسهای بعدی میبینیم که حتی پول هم نمیتواند نگرانی را از بین ببرد: در تصویری وی را میبینیم که صورت بوتاکسخوردهاش از درد چروک شده است و شوهرش مشغول تزریقی در ران وی است که بخشی از پنجمین دورهی درمانی آنها برای لقاح درون-کشتگاهی است. (سرانجام سوزان از طریق رحم اجارهای صاحب یک دختر میشود اما شوهرش شش هفته پس از به دنیا آمدن بچه آنها را ترک میکند. او اکنون پرستار بچهای استخدام کرده است که با آنها زندگی میکند و به قول سوزان بچه را به فعالیتهایی میبرد که «حضور در آنها هیچ ارزش افزودهای برایم ندارد.»)
انریکه، نمایندهی منتخب کلاس سال آخر دبیرستان هالیوود در حال پرداختن هزینهی لیموزین، روبروی خانهی دختری که به رقص دعوت کرده است، جنوب لسآنجلس، ۱۹۹۳. عکس: لورن گرینفیلد/اینستیتوت
در ابتدا عنوان کتاب، نسل ثروت، غلط به نظر میرسد: بازهی سنی افراد موردنظر گرینفیلد وسیع است: از پیشدبستانی گرفته تا میس کیتیِ ۸۷ ساله که مشتری کلوبهای شبانه در ساوت بیچ است. میس کیتی در اوایل دههی ۲۰۰۰ میلادی مهمانیهای شبانهای برگزار میکرد با عنوان «با مامان بزرگت بخواب». (در تصویر وی با لباس توری سفیدی لم داده است که خانم هاویشام بدنامی را به ذهن متبادر میکند.) برخلاف انتظار، کارهای گرینفیلد به آمریکا محدود نمیشود. او نه تنها تأثیرات مصادرهی املاک در اینلند ایمپایر کالیفرنیای جنوبی را به تصویر میکشد بلکه نشان میدهد که در ایرلند مجموعهای از خانههای سقف کاهیِ نوساز که خالی شدهاند، چگونه به دهکدهی هابیتها میماند که مورد هجوم طاعون قرار گرفته است.
او همچنین به دنبال نمایش ظهور و افول ثروت در سراسر جهان نیز هست. بنابراین، به محل ساخت هتلی در پکن میرود که طرح و نامش را مدیون شاتو دِ میسان لافایت هست. صدها کشاورز رعیت به منظور ایجاد فضا برای احداث این هتل از زمینهای خود به جای دیگر منتقل شدند. این پروژه به قدری جاهطلبانه است که بلاهتِ دیوید سیگل در فلوریدا در برابر آن ناچیز جلوه میکند. روی جلد کتاب عکس زن جوان روسی قرار دارد که موهای بلوندش را به طرز سنتی بافته و پلیوری به رنگ آبی آسمانی به تن دارد که بر روی آن جملهی «من یک کالای لوکس هستم» بافته شده است. در کنارش هم دختر به همان اندازه بلوندش مشغول سواری روی اسب چرخدارش در راهروهای عمارتشان در مسکو است. نوشتهی داخل کتاب به ما کمک میکند تا بفهمیم که این پلیور کار طراح لباسی با نام آندری آرتیوموف است که مجموعهی «شرمساری»اش در میان همسران الیگارشها از محبوبیت بالایی برخوردار است. این زن که عکاس و مدل سابقی به نام ایلونا است، همسر یکی از بزرگان صنعت کشتیرانی است. تصویر دیگری از کتابخانهی عظیم میاناُشکوبیاش تعداد زیادی از یک جلد کتاب را در آنها نشان میدهد: مجموعهای از عکسهایی که ایلونا گرفته و با هزینهی خودش چاپ کرده است. درست مانند دیگر عکسهایش، نگاه گرینفیلد صرفاً تقبیحیِ سادهانگارانه نیست بلکه نگاهی است دارای زوایای ریزبینانه و دلسوزانه. در مصاحبهای که همراه این پرترهها منتشر شده، ایلونا اعتراف میکند که ترجیح میدهد در خانهای کوچکتر زندگی کند ــ تا این عمارت سرد و غیرشخصی که حال و هوای یک هتل را دارد ــ اما میگوید که فرهنگ نوکیسهگان روسی، مسکوییهای پولداری مثل همسرش را ملزم میکند تا پول خود را با هواپیمای خصوصی، کشتی شخصی و «همسری جوان و زیبا» به رخ دیگران بکشند. این که ایلونا خود از کالای لوکس و مصرفی بودن خودش آگاه است سبب میشود که شعار نوشته شده روی پلیورش بیشتر معنایی دردناک به خود بگیرد تا گستاخانه.
هر چند مجموعهی تصاویر کتابِ گرینفیلد یک مکان و یک نسل را به تصویر نمیکشند اما همه حول محور یک موضوع میچرخند: تولید مداوم ثروت و هزینههای گزاف آن. گرینفیلد از زمان رویارویی زودهنگامش با اشرافیت فرانسوی، همیشه این پرسش را به روشهای گوناگون از خود پرسیده است. کسانی که خود به ثروت رسیدهاند و تأثیرات بازدارندهی انتظارات طبقاتی را به ارث نبردهاند به چه ارزشهایی پایبندند؟ و آنها ــ و مقلدان بعد از این ثروتمندشان ــ چگونه ثمرهی ثروتشان را نمایش میدهند؟ و فرهنگ ما دستاوردهای آنها را چطور ارزیابی میکند؟ پاسخ را میتوان در صفحات کتاب گرینفیلد، و در آرایی یافت که رئیسجمهور موطلاییمان را از سالنهای متظاهرانه و اعیانی برج ترامپ به کاخ سفید برد.
برگردان: مریم طیبی
ربکا مید از سال ۱۹۹۷ نویسندهی نشریهی نیویورکر بوده است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
Rebecca Mead, ‘What Rampant Materialism Looks Like, And What It Costs’, The New Yorker, 9 August 2017.
[i]والمارت (Walmart) نام فروشگاه زنجیرهای بزرگی است که در سال ۱۹۶۲ در آمریکا تأسیس شد و اکنون در سراسر دنیا بیش از 11هزار شعبه دارد. این فروشگاه زنجیرهای محصولات متنوعی با قیمت کمابیش کمتر از فروشگاههای دیگر ارائه میکند.