مهناز محمدی، کارگردانی است که سالها در جنبش زنان ایران فعال بوده است. او در دو دههی اخیر بارها به علت فعالیتهایش در جنبش زنان، شرکت در تجمعات اعتراضی، انعکاس رسانهایِ اعتراضات و ساختن فیلمهای مستند بازداشت و به حبس محکوم شده است. مهناز محمدی در گفتگو با آسو از نقش همهگیری کرونا در شعلهور شدن آتش اعتراضات سراسری اخیر در ایران میگوید.
خانواده و دوستان غزاله او را با نگاه پُر امیدش به یاد میآورند. با تصویری که یکی از نزدیکانش از او میدهد: «روزهای آخر همهجا در خیابان با آدمها دربارهی اعتراضات حرف میزد. همه را تشویق میکرد که ساکت نباشند. خیلی شجاع شده بود و در چشمهایش یک چیزی بود که انگار میخواست شجاعتش را نشان بدهد و تکثیر کند.»
این چند خط روایت زنی است که چند ساعتی را در داخل ماشین ون پلیس، در تهران، در بازداشت بوده است. او که نام و مشخصاتش محفوظ نگهداشته شده، در مصاحبه با آسو، از لحظهای که پا به خیابان گذاشته تا لحظهی آزادیاش را به تصویر کشیده است. تصویری از زنان و مردانی که بازداشت شده بودند، از زنان و مردانی که معترضان را سرکوب میکردند و از مردمی که او از پشت شیشههای ونِ پلیس شاهد اعتراضها و شعارها و ضرب و شتمشان بود.
شعار «زن، زندگی، آزادی» حتی به مناطق فقیرنشین و حاشیهنشین تهران هم رسیده است، یعنی همانجایی که من درس میدهم و اهالیاش قاعدتاً باید بیشتر دغدغهی نان داشته باشند. من در چند دبیرستان مختلف درس میدهم و در همهی آنها شاهد اعتراض دختران دانشآموزان بودهام.
عکاس میخواست هویتش محفوظ باشد تا بتواند عکسهای بیشتری از اعتراضهای مردمِ ایران و سرکوب خشونتبارشان بگیرد. اما چند روز بعد مرگ ناگهانیِ عکاس باعث شد که حالا بتوان نامش را با صدای بلند اعلام کرد: آرش عاشورینیا که ششم مهرماه به دلیل ایست قلبیِ ناگهانی در خانهاش در تهران جان سپرد.
اولین باری که چادرم را برداشتم، روزی بود که قرار بود به حوزهی علمیهی قم برویم. سال ۱۳۸۳ بود و من ۲۳ ساله بودم. در یک سازمان غیردولتی کار میکردم. دو سالی بود که میدانستم دیگر چادر مشکی را نمیخواهم. چند ماهی بود که با مامان سرِ برداشتن چادر چانه میزدم.