در حالی به زمان برگزاریِ انتخابات پارلمان اروپا نزدیک میشویم که بسیاری احساس میکنند که ایدهی اروپای واحد شکست خورده است. تقریباً هر روز شاهد فروپاشیِ فزایندهی طرحی هستیم که بر نگرشی آرمانشهری استوار بود. این نگرش با بازخوانیِ هزار سال منازعه و درگیری، امکان ایجاد اروپایی متحد را مطرح کرد و چنین اتحادی را ناگزیر و برگشتناپذیر شمرد. در آن زمان، ایجاد اروپای واحد را پایان تاریخ میپنداشتند.
در این گفتگو با دکتر کاظم کردوانی، به بحثِ هویت، و مؤلفههای هویت ایرانی پرداختهایم. دکتر کردوانی جامعه شناس و دبیر سابق کانون نویسندگان ایران، و از رهبران پیشین کنفدراسیون دانشجویان است، و نوشتههای پرشماری دربارهی مباحث فرهنگی-سیاسی ایران دارد.
در وسط شهر کوچکِ ما جایی باز شده به اسم «خانهی با صفا» که پاتوق دلگشایی است برای اهالی شهر، بهخصوص مهاجرانِ تازهوارد، که تصور نکنند تنها هستند، و یا اینکه هر کس باید بار زندگیِ دشوارش را به تنهایی بر دوش بکشد.
من در ترکیه به دنیا آمدم و اکنون در لوند، در جنوب سوئد، زندگی میکنم. به احتمال زیاد، در اکثر عمرم جهانوطنی اصیل بودهام، و به این امر افتخار میکردهام. اما در عین حال، آنقدر در کنسولگریها و فرودگاههای کشورهای مختلف اروپایی در حسرت دریافت روادید بلندمدت شِنگِن یا زیر نگاههای حاکی از بدگمانیِ مأموران گمرک بودهام که دیگر باور نمیکنم که میتوان با گذرنامهی ترکیه «شهروند ناکجا» بود.
پس از فروریختنِ دیوارِ برلین که به وحدت آلمان انجامید، قرن ۲۱ نوید دورانی بدون مرز و دیوار را میداد. اما این روزها انگار دیوارها و نردههای مرزی در حال بازگشتاند، دیوارهایی که گویی قرار است همهی مشکلاتِ بشر را حل کنند. دیوارهایی که نظم و حاکمیت ملی را وعده میدهند و قرار است از ورودِ مهاجران غیرقانونی جلوگیری کنند.
همانطور که هزار و یکشب با شاهزمان آغاز میشود داستان گذار افغانها به ایران نیز با شاهزمان آغاز میشود. مقارن جلوس فتحعلیشاه و تسلط تدریجی انگلستان به هندوستان و رقابت روسها با آنها و آغاز «بازی بزرگ» است که شاهزاده زمان که از اعقاب تیمورشاه بود بر علیه ولیعهدی همایون برادرش شورش کرد و سلطنت را تصاحب نمود و باعث شد تا اولین کاروان پناهجویان سال ۱۱۷۶ شمسی با خدم و حشم شاهی به دربار فتحعلیشاه پناه آورند.