درست بعد از جنگ جهانى دوم، آلمانیها مجبور بودند که برای دریافت کوپنِ مایحتاج اساسی خود فیلمهای مستندی را دربارهی اوضاع هولناک اردوگاههای کار اجباری تماشا کنند. اما آن طور که تونى جوت در کتابش دوران پس از جنگ میگوید مردم به سالن میرفتند اما به پرده نگاه نمیکردند. سالها بعد، یک نویسندهی آلمانى به نام استفان هرملین نوشت: «در فضاى نیمهتاریک سالن، مىتوانستم ببینم که اکثر مردم از اول تا آخر فیلم، روى خود را برگرداندهاند. حالا فکر مىکنم که این روى برتافتن، در واقع حاکی از نگرش میلیونها نفر بوده است.»
چطور میشود که آدمها یکباره دستهجمعی «نوستال میزنند» و دلشان برای گذشتهای تنگ میشود که حتی تجربهاش هم نکردهاند؟ حواس خیلیها در دو سال گذشته به این پرسش جمع شده است. نوستالژی همیشه امری سیاسی بوده اما اهمیت سیاسیاش حالا دارد به رخ کشیده میشود.
رابین جورج کالینگوود نظر جالبی دربارهی بصیرت مورخان خبره ارائه داد. این مورخ نامدار، تفاوت میان آشنایان و ناآشنایان با تاریخ را شبیه به تفاوت میان «جنگلبانان متبحر» و «مسافران ناآگاه» در جنگل میدانست. در حالی که مسافران با خود فکر میکنند «اینجا چیزی غیر از درخت و سبزه نیست»، جنگلبانان خطرات نادیدنی را میشناسند و میگویند «مراقب باش، ببری لابهلای سبزهها کمین کرده است».