خانههای خشمگین
نثار محمدی
محلهی «منبع آب» (یا کوی منبع آب) در شرق اهواز و در منطقهی هفت شهرداری قرار دارد و یکی از نخستین محلات کارگرنشین و حاشیهنشین این شهر است.
محلهی «منبع آب» (یا کوی منبع آب) در شرق اهواز و در منطقهی هفت شهرداری قرار دارد و یکی از نخستین محلات کارگرنشین و حاشیهنشین این شهر است.
علی آگاه یکی از زندانیان سیاسی بسیاری بود که در سال ۶۷ ناگهان و بیخبر در ایران اعدام شدند. این خاطره از خواهر او عالیه معصومیست، در روزی که خبر اعدام را به خانواده دادند، و خواهرزادهاش پرستو آن را خوانده و برای آسو فرستاده است.
در کشورهای توسعهیافته، نابرابری درآمدی بیش از هرزمانی در نیمقرن گذشته است، بهگونهای که ۱۰درصد (دهک بالای) ثروتمند جامعه تقریباً نیمی از کل ثروت را در اختیار دارد و ۴۰درصد پایینی (چهار دهک پایین) تنها مالک ۳درصد از کل ثروت هستند.
«مردی تکیده و افتاده، با صدایی تودماغی و کشدار» تصویری بود که سالها، از مصرفکنندگان مواد مخدر برای ما ساخته میشد تا بترسیم و به سراغ مصرف مواد مخدر نرویم. اما به نظر میرسد که تصویر اعتیاد به مواد مخدر و روانگردان در سالهای اخیر تغییر کرده، و مصرفکنندهی مواد مخدر، در نگاه عموم، از «مجرم» به شهروندی نیازمند کمک یا بیماری محتاج درمان تبدیل شده است.
جنبش دانشجویی که در دههی هشتاد یکی از قدرتمندترین گروههای اجتماعی – سیاسی در ایران بود، در سالهای اخیر به شدت سرکوب و محدود شده و توانی برای به راه انداختن موج اعتراضات ندارد. اما آنچه از این جنبش باقیمانده با گام گذاشتن در مسیر خواستههای صنفی و معیشتی، بیشتر از قبل به مردم عادی و مطالبات آنها نزدیک شده است.
میشل دو مونتنی، جستارنویس و فیلسوفِ عصر رنسانس است. شیوهی نویسندگی و نگاه وی به فلسفه را بهسختی میتوان از هم تفکیک کرد: او فلسفهی خود را «در جریان عمل» و «به دور از خیالپردازی» میدانست، و در جستارهایش نیز بیش از آنکه بهدنبال ارائهی احکام عمومی، سخنان انتزاعی و نظریهپردازی در سطح کلان باشد، تعمداً به بازتابِ تجارب شخصیِ خویش، اما با استفاده از نقلقولها و گزینگویههای قدیمی، میپرداخت.
گروههای چپگرای لبنانی چه نگرشی نسبت به بحرانهای بزرگ کشور و اسلامگرایان دارند؟ دربارهی تجربیات چپهای لبنان با ژیلبر اشقر، استاد روابط بینالملل در دانشکدهی مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن، گفتگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
اطلاعات اندک تاریخی چیز خطرناکی است. اگر شما چیزکی در مورد گذشته بدانید، دائماً آن را با زمان حال قیاس میکنید. آیا سال ۲۰۲۰ مانند سال ۱۷۲۰ بود؟ نه، بیشتر شبیه سال ۱۹۳۳ بود! شاید هم سال ۱۹۶۸؟ در تاریخ مالی و اقتصادی ــ حوزههایی مبتنی بر الگوسازی، به منظور برنامهریزی برای آینده بر اساس نتایج گذشته ــ وسوسهى زیادی برای مقایسه کردن ادوار زمانیِ گوناگون با یکدیگر وجود دارد. اما نتایج این مقایسهها بسیار متغیر است.
من در این نوشته در برابر خوانش بدبینانه از تحولات اجتماعی ایستادگی خواهم کرد، تاریخی کوتاه از دیدگاه انحطاط فرهنگی ارائه خواهم داد و بر نواقص این شیوهی داوری دربارهی تحولات تدریجیِ تغییردهندهی یک جامعه تأکید خواهم کرد.
زنان ایران در چند سال گذشته، درگیر بحرانی چندوجهی و دردناک بودهاند: تحدید و سرکوب سیاسی و تبعیض اجتماعی که هر روز عیانتر و شدیدتر میشود، ناکارآمدی و بیکفایتی و فساد اداری، تحریمهای اقتصادی سهمگین، و صد البته همهگیری کووید-۱۹ که بختک دیگری بر زندگی شد.
چطور سر از اینجا درآوردیم؟ چطور کار به جایی رسید که دمای هوا در بریتیش کلمبیا میتواند به ۵۰ درجهی سانتیگراد نزدیک شود، آتشسوزی در جنگلهای حومهی آتن منظرهای آخرالزمانی را ترسیم کند، سیلهای خروشان اوضاع شهرهایی در بلژیک و آلمان را به هم بریزد ــ و با این همه، هیچ برنامهی بینالمللیای برای قابلسکونت نگه داشتن کرهی زمین تا پایان این قرن وجود نداشته باشد، و معترضان و منتقدان را افراطی بخوانند؟
به تازگی رمانی در تهران منتشر شده است که از احوال شاعر بزرگ فارسیزبان، رودکی میگوید. نام این رمان «بازگشت به پنج رود» است، جایی که زادگاه مقدمةالشعرای زبان فارسی بوده است. نویسندهی رمان، «آندری ولوس»، روس است اما در تاجیکستان زاده شده و در فرهنگ تاجیک بالیده است.
اگر میخواستیم جهانیشدن را با تصویری نشان دهیم، عکس یک کانتِینر حملونقل گزینهی خوبی میبود. این جعبههای فلزی، که پر از کالا هستند و روی عرصهی کشتیهای بزرگِ اقیانوسپیما چیده میشوند، معمولاً ۱۲ متر طول و ۲/۵ متر ارتفاع دارند و نماد زمانهای هستند که در آن انبوه کالاها با هزینهای ناچیز از این سو به آن سوی دنیا منتقل میشود.
جایزهی ادبی اینگهبورگ باخمن را میتوان یکی از مهمترین جایزههای ادبی در دنیای آلمانیزبان نامید؛ جایزهای که امسال به نویسندهی ایرانی-آلمانی، نوا ابراهیمی رسید. جایزهی باخمن برای نگارش داستان کوتاه «پسرعمو» به نوا ابراهیمی داده شد.
اصولاً هر نظمِ گفتاری که بر پایهی زبانِ تقابلی و دیگریستیز استوار شده باشد، «تفاوت»ها و رنگارنگیِ تجربههای انسانها را بیهوده و مزاحم میبیند و انبوه سَبکها و سنتهای متکثرِ فرهنگی، زبانی، هنری و معرفتی را طرد و انکار میکند و در سرشتِ خود خشونتزاست.
در این مقاله، با تأمل و بازخوانی فقراتی از کتاب مجاهدان مشروطه، نوشتهی سهراب یزدانی (تهران: نشر نی، ۱۳۸۸) استدلال خواهم کرد که انقلاب مشروطه یا مشروطیت ویژگی بسیار مهمی داشت که در مطالعات مشروطه و ایرانشناسی معمولاً کمتر به آن توجه میشود؛ اینکه انقلابی متعلق به اواخر دوران امپراتوریها و پیش از تشکیل دولت-ملتها در ایران و عثمانی و قفقاز بود، و همین ویژگی آن را واجد نوعی چندفرهنگگرایی و انعطافپذیری میکرد که در دهههای بعد به تدریج تضعیف یا محو شد.
چند سطرِ پر شور و شوق؟ چند حادثه؟ چند فصل؟ چند داستانِ عاشقانه به دفتر زندگیام اضافه میشد، اگر آن روزها موهایم بلندتر میبود؟ اگر همسایهها و همکلاسیها، موهای بافتهشدهام را میدیدند؟ اگر توفان نمیشد؟ اگر ابر مرگ و عزا، بر زمینمان نمیبارید؟
آیا رویدادی نظیر کاپ ۲۶ تنها جزئی از«اخبار جهان» است که به ما ربطی ندارد؟ آیا رویدادی است که تنها چند کشور غربی آن را راه انداختهاند تا منافع خود را پی بگیرند؟ آیا رویدادی است که ما در آن سهمی نداریم و چندان به ما مربوط نمیشود؟ یا رویدادی است که به شدت به وضعیت زیستی ما گره خورده است و آنچه در آن میگذرد برای آیندهی ما اهمیت بسزایی دارد؟
با اینکه حرفهی رسمی ساعدی پزشکی بود، با تمام وجود یک نویسنده بود و میخواست نویسنده بماند؛ نویسندهای که یک تعهد اخلاقی و تعلق عاطفی به میدان مبارزهی سیاسی میکشیدش تا هرگونه سرسپردگی ایدئولوژیک. اگر این سخن دربارهی او درست باشد، میتوانم بگویم که او نویسندگی و توانایی هنرمندانهی خود را قربانیِ این تعهد اخلاقی و تعلق عاطفی کرد و اگر روزگار جز این میبود و او بیشتر به کار خود میپرداخت چه بسا آثاری بهتر و پرداختهتر از این از او میداشتیم.