تاریخ انتشار: 
1397/10/06

اسفند ۱۳۵۷: تظاهرات شش روزه‌ای که حجاب اجباری را به تعویق انداخت

مریم حسین‌خواه

mazanan

با سقوط حکومت محمدرضاه شاه در سال ۱۳۵۷ جنبش زنان در ایران به تمامی تغییر شکل داد. گروه‌های زنان فعال در دوران پهلوی که اکثریت‌شان عضو «سازمان زنان» بودند، فعالیت‌شان را متوقف کردند و گروه‌های جدیدی که اعضای‌شان دیدگاه و پیشینه‌ای متفاوت از انجمن‌های پیشین داشتند، اعلام موجودیت کردند. مقدمات این تغییر اما، از چندی پیش شروع شده بود.

معلم ۲۸ ساله‌ای که به‌نظر می‌رسد از اعضای اولیه‌ی یکی از گروه‌های تازه‌تأسیس زنان بوده، در مصاحبه با روزنامه‌نگاران اروپایی که به تهران آمده بودند، درباره‌ی این سازماندهی جدید می‌گوید:

«یک ماه پیش از بازگشت خمینی به ایران بود که پرسش‌هایی درباره آینده‌ی زنان، شروع شد... ما همگی فکر می‌کردیم که وقتی خمینی برگردد، همه‌ی آنچه سال‌ها الهام‌بخش ما بود، سرانجام تحقق خواهد یافت. متأسفانه، با تهاجم مراجع مهم مذهبی [به حقوق زنان]، آشکارا دیدیم که هیچ چیز برای زنان ایرانی آسان نخواهد بود...در میان زنان، اصلاً سنت سازماندهی وجود نداشت. بنابراین به طور خود به خودی عمل کردیم: گروه‌هایی در میان دوستان و همکاران تشکیل شد تا درباره‌ی اوضاع تأمل کند. بعضی‌ها از همان موقع در مورد شغل‌شان بیمناک بودند و فکر می‌کردند که باید سریعاً کاری کرد. تقریباً سه هفته پیش از هشت مارس، روز جهانی زن، برخی از زنان به این فکر افتادند که از این فرصت جهت سازماندهی خود استفاده کنند. به این منظور، اطلاعیه‌ای در روزنامه‌ای در تهران منتشر کردیم که حدود ۴۰ زن امضایش کرده بودند و معنای هشت مارس، جهت آگاهی تمام زنان، در آن تشریح شده بود. کمی بعد، اعلام کردیم که قصد داریم جلسه‌ای جهت آمادگی مقدمات تظاهرات هشت مارس برگزار کنیم. این جلسه در روز ۲۴ فوریه [۵ اسفند] تشکیل شد. بین ۲۰۰ تا ۲۵۰ زن در آن شرکت  کردند.»[1]

در روزهای پس از پیروزی انقلاب، تشکیل گروه‌های زنان از سوی زنان به ویژه از سوی اعضاء و طرفداران احزاب سیاسی چپ، سرعت گرفت و تا قبل از هشت مارس، چندین گروه زنان اعلام موجودیت کردند.

در این دوره، از گروه‌های زنان فعال در دوران شاه، فقط معدودی همچون «اتحادیه‌ی زنان حقوقدان ایران»، به ریاست مهرانگیز منوچهریان در عرصه حضور داشتند. یکی از اولین موضع‌گیری‌ها نسبت به حقوق زنان نیز از سوی همین اتحادیه و طی نامه‌ای به دولت در ۱۰ اسفند ۱۳۵۷ اعلام شد[2]. نامه‌ای با اشارات کلی در لزوم ارتقای وضعیت زنان و بدون اعتراض به دست‌اندازی‌های حکومت جدید به حقوق زنان و لغو لایحه‌ی حمایت خانواده که حاصل چندین دهه تلاش زنانی همچون مهرانگیز منوچهریان بود.

به نظر می‌رسد این نوع موضع‌گیری، ناشی از خوش‌بینی این فعالان زن به حاکمان جدید و فرصت دادن به آن‌ها برای بهبود وضعیت زنان بود. روایت مهرانگیز کار، حقوق‌دان و روزنامه‌نگار جوان آن روزها، از دیدارش با مهرانگیز منوچهریان، شاید بتواند این فضای حاکی از اعتماد به آیت‌الله خمینی و حکومت اسلامی‌ را نشان دهد. مهرانگیز کار، وکیل دادگستری و فعال سرشناس حقوق زنان نوشته است که در آستانه‌ی انقلاب به سراغ مهرانگیز منوچهریان رفت و با ابراز نگرانی از این‌که «در وضع موجود احتمال دارد زنان همان حقوقی را که در زمان شاه کسب کرده‌اند، از دست بدهند.» از او کمک خواست تا زنان با ایجاد یک سازمانِ مستقل با رویکرد حقوق زن، در برابر دست‌اندازی‌های حکومت اسلامی آماده شوند. منوچهریان که عکس خمینی را بر دیوار دفترش زده بود، تک‌همسری خمینی را شاهدی بر رعایت حقوق زنان از طرف او گرفت و گفت که «همین قناعتش به یک زن با وجود جواز شرعی چند همسری کافی است تا باور کنیم که او به برابری زنان و ضرورت رفع تبعیض از آنان اعتقاد دارد. چرا باید در برابرش هنوز چیزی نشده، صف‌آرائی کرد؟»[3]

منوچهریان البته کمی‌ بعد به جمع زنان معترض به نقض حقوق‌شان پیوست اما چنان‌که مهرانگیز کار می‌گوید دیگر دیر شده بود و فرصت یک اعتراض سازمان‌یافته و منسجم از دست رفته بود.

 

جرقه‌ی نخست: تظاهرات ۸ مارس

در چنین شرایطی بود که از چند روز مانده به روز جهانی زن در هشت مارس، برخی گروه‌های تازه‌تأسیس زنان برای برگزاری برنامه‌هایی به این مناسبت فراخوان دادند. شهین نوایی، از مؤسسان «اتحاد ملی زنان» با اشاره به این‌که هشت مارس در زمان شاه ممنوع بود و فقط روز هفده دی، سالگرد کشف حجاب از سوی رضاشاه به عنوان روز زن تعیین شده بود، می‌گوید: «روز هفده دی هم خیلی فرمایشی بود و این‌طور نبود که همه بتوانند آن را جشن بگیرند. برای همین انقلاب که شد همه در تدارک برگزاری هشت مارس بودند و در این رابطه کلی تشکل زنان فعال شدند. تعدادی از آن‌ها را به خوبی می‌شناختم که اعضای کنفدراسیون دانشجویان[4]بودند که تازه به ایران برگشته بودند و [برخی هم] گروه‌هایی که وابسته به برخی گروه‌های کوچک سیاسی چپ بودند.»[5]

یک روز قبل از روز جهانی زن در 16 اسفند، زنان هوادار حزب توده، جلسه‌ای در دانشکده صنعتی برگزار کردند. البته در آن جلسه چنان‌که ژاله احمدی، از زنان فعال سیاسی می‌گوید «مسائل زنان اصلاً مطرح نبود.»[6]

فردای آن روز، در هشتم مارس، «جمعیت بیداری زنان»، «اتحادیه انقلابی زنان مبارز» و «جمعیت زنان مبارز» سه برنامه‌ی متفاوت را در دانشکده‌های فنی، ادبیات و هنرهای زیبا دانشگاه تهران ترتیب داده بودند. استقبال به قدری زیاد بود که راهروهای منتهی به تالارهای سخنرانی هم مملو از جمعیتی بود که برنامه را از بلندگوهایی که در بیرون از تالار گذاشته بودند، دنبال می‌کردند. در این مراسم‌ نیز تا جایی‌که در اخبار و گزارش‌ها آمده، نه اعتراضی به لغو لایحه‌ی حمایت از خانواده بود و نه اعتراضی به سخنرانی شب گذشته‌ی آیت‌الله خمینی در رابطه با لزوم رعایت حجاب اسلامی.[7]

تریبون زمانه


اما بیرون از این سالن‌های سخنرانی، خیابان‌های تهران شاهد حضور هزاران زن معترضِ خشمگین و بهت‌زده بود. زنانی که نه به‌خاطر هشت مارس و روز جهانی زن، بلکه در اعتراض به نخستین اعلام موضع حکومت جدید درباره‌ی اجباری شدن حجاب به خیابان آمده بودند. آیت‌الله خمینی، شب قبل اعلام کرده بود که: «در وزارتخانه‌های اسلامی نباید زن‌های لخت بیایند. زن‌هـا بروند اما باحجاب باشند.»

بعد از انتشار این سخنان خمینی، زنان کارمندی که در روز ۱۷ اسفند به سر کار رفتند، از ورود به محل کارشان منع شدند و از آن‌ها خواسته شد که به خانه برگردند و روسری به سر به اداره برگردند.[8] زنان اما به جای برگشتن به خانه، به خیابان‌ها ریختند.

تظاهرات زنان کارمند و پرستار و دختران دانش‌آموزی که از نقاط مختلف شهر به خیابان انقلاب رسیده بودند، برنامه‌های از پیش‌تعیین شده‌ی گروه‌های چپ‌گرای زن را نیز تغییر داد. به‌گونه‌ای که بسیاری از زنان حاضر در این برنامه‌ها با ترک سالن‌های سخنرانی به تظاهرات زنان معترض پیوستند.

ژاله بهروزی، از مؤسسان «جمعیت بیداری زن» که آن روز در دانشکده‌ی فنی دانشگاه تهران مراسم روز جهانی زن را برگزار کرد، می‌گوید: «ما برای روز ۱۷ اسفند برنامه‌ی راهپیمایی نداشتیم. قصد ما برگزاری یک گردهمایی به مناسبت هشت مارس بود که شامل یک سخنرانی می‌شد و نهایتاً تظاهرات کوچکی در خیابان‌های دور و اطراف دانشگاه... عده‌ای از زنانی که در تظاهرات خیابانی شرکت داشتند، یک‌باره به داخل سالن آمدند. این‌ها جَو را تغییر دادند. حتی کسانی که در داخل سالن بودند می‌گفتند چرا اینجا نشسته‌ایم؟ برویم راهپیمایی. همه با هم شعار می‌دادند. می‌گفتند که باید به نخست‌وزیری برویم. وقتی دیدیم خواست اکثریت این است، جلسه را تعطیل کردیم و همه به سمت نخست‌وزیری راه افتادیم.»[9]

شهین نوایی آن روز را این‌طور به یاد می‌آورد:

«روز هشت مارس، من ساعت هفت صبح داشتم می‌رفتم طرف سر کارم در دانشگاه تهران که در خیابان تخت جمشید دیدم سیل زنان و دانش‌آموزان راه افتاده‌اند. ماشین را نگه‌ داشتم و سؤال کردم چه خبر شده؟ گفتند نشنیدی که دیشب خمینی گفته زن‌ها باید با حجاب بروند سر کار؟ ما داریم برای تظاهرات می‌رویم دانشگاه تهران. یعنی بعد از آن سخنرانی زن‌ها از همه اقشار مختلف به طور خودجوش به طرف دانشگاه آمدند و این تظاهرات در واقع یک عکس‌العمل خیلی شدید بود که هیچ سازماندهی نداشت و هیچ‌کدام از گروه‌های زنان آن را برنامه‌ریزی نکرده بودند. نه کاغذ و بلندگویی دست کسی بود و نه کسی که شعارها را هماهنگ کند و این‌طور بود که هرجایی وقتی همه جمع می‌شدند یک سری شعار می‌دادند.»[10]

راهپیمایی بزرگ از مقابل دانشگاه تهران با حدود ۱۵ هزار زن آغاز شد[11] و با سرازیر شدن جمعیت به خیابان به ۵۰ هزار تن رسید.[12]

با وجود مسالمت‌آمیز بودن تظاهرات زنان، ضرب و شتم و فحاشی از سوی نیروهای حزب‌اللهی و تیراندازی هوایی از سوی نیروهای کمیته از همان روز اول شروع شد. یکی از اعضای «جمعیت زنان مبارز» به یاد می‌آورد که در میانه‌ی برنامه‌ی سخنرانی‌شان در دانشگاه تهران، چند زن که از تظاهرات آمده‌ بودند، «خیس از برف، لرزان از خشم و سرما» به سالن آمدند و گفتند: «شما مى‌دانید در خیابانها به ما چه مى‌کنند که اینجا نشسته‌اید...؟ اتوبوس‌شان را به میان ما راندند و ما را تا داخل جوى‌هاى انباشته از آب و یخ هل دادند.»[13]

در چنین وضعیتی بود که زنان معترض به حجاب اجباری، پس از چند ساعت راه‌پیمایی در زیر برف سنگین و خشونت نیروهای متعصب مذهبی، به ساختمان نخست‌وزیری رسیدند. گروهی از زنان که مهرانگیز منوچهریان، رئیس اتحادیه زنان حقوق‌دان ایران نیز در میان آن‌ها بود برای صحبت با عباس امیرانتظام، نماینده‌ی نخست‌وزیر به داخل ساختمان نخست وزیری رفتند. در نهایت ساعت ۳ بعد از ظهر پس از آن‌که قرار شد قطعنامه‌ی زنان به نظر خمینی برسد، تظاهرات به پایان رسید و قرار تجمع برای روزهای بعدی گذاشته شد. تظاهرکنندگان پیش از متفرق شدن، شعار دادند: «برای دادخواهی، پس‌فردا دادگستری»

آدم تمام آن ماه‌ها یاد گرفته بود و تجربه کرده بود که این‌ها مهم است و می‌شود رفت در خیابان یک چیزی را خواست و به آن رسید. این‌ها یک حس قدرتی به آدم می‌دهد که مهم است [برای خواسته‌ات به خیابان] بروی و می‌توانی.

زنان شرکت‌کننده در این تجمع طیف گسترده‌ای از دانشجویان دانشگاه‌ها، زنان شاغل و زنان بی‌حجابِ خانه‌دار بودند و از نظر ترکیب سیاسی، از طرفداران چپ تا برخی حامیان رژیم شاه در میان آن‌ها دیده می‌شد.[14] فریده زبرجد، فعال حقوق زنان مقیم برلین، یکی از زنانی است که در اسفند ۱۳۵۷ به خیابان رفته بود. او که در آن زمان دختر جوان دانشجویی بود که با هیچ گروه و سازمانی کار نمی‌کرد، تجربه‌ی خود از تظاهرات ۸ مارس ۱۳۵۸ را این‌طور روایت می‌کند:

«در اخبار یا روزنامه شنیدم که خمینی گفته باید حجاب داشته باشید و یادم می‌آید که دچار سکسکه شده بودم. به دوستانم زنگ زدم که یک کاری باید بکنیم و مگر می‌شود که این‌طور شود؟ فکر کردیم برویم جلوی دانشگاه تهران که مرکز همه‌ی اتفاقات بود. البته در تظاهرات هیچ‌کدام از دوستانم را هم پیدا نکردم، آن‌قدر که جمعیت زنان انبوه بود... رفته بودیم از حق و حقوق‌مان دفاع کنیم. همه‌ی کسانی که دور و بر من بودند، محصل، دانشجو و کارمند بودند. همه جوان بودند. البته زن چادری هم بود. مردها هم یک عده‌ای بودند که در جمع نبودند و محافظ زنان بودند. جمعیت زنان خیلی زیاد بود. خیابان انقلاب مملو از جمعیت بود. ما خانه‌مان تهران نو بود و از یک جایی به بعد فقط باید پیاده می‌رفتیم این‌قدر که جمعیت بود.»

او در توضیح این‌که چرا زنان یک‌باره به خیابان ریختند، می‌گوید: «آن موقع انقلاب شده بود و من وقتی که شاه رفت و جمعیت مجسمه‌ی شاه را پایین می‌کشید، قدرت جمع و نیرو و توان و عملکردش را دیده بودم. آدم تمام آن ماه‌ها یاد گرفته بود و تجربه کرده بود که این‌ها مهم است و می‌شود رفت در خیابان یک چیزی را خواست و به آن رسید. این‌ها یک حس قدرتی به آدم می‌دهد که مهم است [برای خواسته‌ات به خیابان] بروی و می‌توانی. وقتی هم که آقای طالقانی عقب‌نشینی کرد و گفت که نه حرف آقای خمینی به آن معنا نبود که [حجاب اجباری شود] آدم فکر می‌کرد به هدفش رسیده است. ولی خیلی خام بودیم و فکر نمی‌کردیم که این‌طوری شود.»[15]

فردای آن روز، شماری از زنان معترض که برخی گروه‌های زنان نیز در میان آن‌ها بودند، در دانشگاه تهران جمع شدند. نیروهای حزب‌الله با زنجیر کردن درهای دانشگاه و ضرب و شتم زنان و فحاشی و آبِ دهن تف کردن به آن‌ها می‌خواستند مانع از راهپیمایی آن‌ها شوند. زنان اما سرانجام از دانشگاه بیرون آمدند و به طرف روزنامه‌ی آیندگان راه افتادند.

قرار روز سوم، ۱۹ اسفند، جلوی ساختمان دادگستری در میدان توپخانه بود. شاهرخ مسکوب، نویسنده و محققی که آن روز به همراه همسرش در این تجمع حضور داشته، مشاهداتش از آن روز را اینگونه روایت میکند:

«امروز با گیتا [همسرم] رفتیم دانشگاه، برای شرکت در تظاهرات مخالفان حجاب. این‌ها که ما دیدیم بیشترشان دختران دبیرستانی بودند. خیلی زود با نگرانی‌های زن بودن آشنا شدند. تنها بودند، حتی دانش‌آموزان پسر پیدای‌شان نبود. اطراف دانشگاه پر از گروه‌های ۱۰-۱۲ نفری، و بیشتر یا کمتر بود که با قیافه‌های دژم بحث می‌کردند... بعضی‌ها می‌گفتند که قبول، [این سخنان خمینی] وقتش نبود. اما به عکس‌العمل زنان اعتراض داشتند. مخصوصاً یک پاسدارِ شب، جوان ۲۰ ساله‌... نزدیک بود بزند زیر گریه. می‌گفت حالا آقا (آیت‌الله خمینی) یک اشتباهی کرده، حقش نیست این‌جوری بزنند توی دهنش و آبرویش را در دنیا ببرند... در دادگستری، جمعیت داشتند پراکنده می‌شدند. شلوغی بود و بی‌ترتیبی و خستگی، خستگیِ بیشتر زن‌ها ـ مثل مال گیتا ـ عصبی بود. از متلک‌ها، از نگاه‌های هیز، لبخندهای تمسخر و یا بی‌تفاوتی مردها عصبی بودند... اساساً امروز زن‌ها خیلی تنها مانده بودند و همین مظلومی آنها را بیشتر می‌کرد. بعدازظهر چهارراه قوام‌السلطنه پر از جمعیت بود... شلوغ بود و تیراندازی هوایی و غوغا و آشوب...یکی دوتا [از زن‌ها] را چاقو زده بودند و چندتایی را هم کتک.‌»[16]

نزدیکی‌های ظهر بیش از ۱۵ هزار زن به ساختمان دادگستری رسیدند. به نوشته روزنامه‌ی ‌آیندگان، اغلب گروه‌های زنانی که به صورت متشکل و با اعلام نام‌شان در این تجمع آمده‌ بودند گروه‌های صنفی زنان در ادارات و سازمان‌های دولتی، بودند.[17] گروه‌هایی که در دوران شاه و تحت نظارت سازمان زنان ایجاد شده بود و توانسته بودند بر اساس شبکه‌های ارتباطی از پیش تشکیل شده، خودشان را سازماندهی کرده و به خیابان بیایند. گروه‌های تازه‌تأسیس زنان نیز اگرچه شروع‌کنندگان این تظاهرات اعتراضی نبودند، اما برخی از آن‌ها در ادامه‌ی تظاهرات با آن همراه شدند و به سازماندهی تظاهرات و تنظیم قطعنامه و طرح خواسته‌های زنان معترض کمک کردند.

در نهایت و با وجود حضور هزاران زن معترض در برابر وزارت دادگستری، شخص وزیر حاضر به ملاقات با نمایندگانِ زنان تظاهرکننده و شنیدن خواسته‌های‌شان نشد و زنان فقط توانستند که قطعنامه‌شان را بخوانند.

عکس از هنگامه گلستان/کیهان لندن - برشی از عکس اصلی


در این قطعنامه که پریوش خواجه‌نورى، عضو کانون وکلاى ایران آن را خواند، تظاهرکنندگان خواسته‌هایی همچون واگذار کردن انتخاب پوشش زنان به خود آن‌ها، برخورداری از حقوق مساوی مدنی و سیاسی، رفع نابرابری در قوانین کار و از میان برداشته شدن تبعیض‌ها در حقوق خانواده را اعلام کردند.

حمله به زنان معترض و تهدید آن‌ها اما تا پشت تریبون جلوی دادگستری هم ادامه داشت. هما ناطق، نویسنده و پژوهشگر تاریخ که بیانیه‌ی «انجمن ملی زنان دانشگاهی» را در این تجمع خواند، گوشه‌ای از آن تهدیدها را این‌گونه روایت کرده است: «توی دادگستری، این پاسداران ریختند تو و گفتند که صدایت اینجا دربیاید خفه‌ات می‌کنیم، برای این‌که اینجا زندان است، بعد هم گفتند: شما همه‌تان فاحشه هستید و پدرتان را در می‌آوریم...من اصلاً این‌قدر هول شده بودم، وقتی داشتم اعلامیه را می‌خواندم از طرف زنان دانشگاه، پایم می‌لرزید.»[18]

این تظاهرات اگرچه بزرگ‌ترین تظاهرات زنان در تاریخ ایران است و شاهدی روشن بر عزمِ جزم زنان در اعتراض به نقض حقوق‌شان، اما از سویی دیگر، آشکارترین شاهد بر بی‌اهمیت بودن حقوق زنان در جامعه‌ی آن روز ایران و تنهایی آنها در این اعتراض نیز هست. اکثریت گروه‌های سیاسی انقلابی آن دوران از چپ و لیبرال گرفته تا نیروهای مذهبی و سکولار، زنان معترض به حجاب را با مخالفت یا سکوت‌شان تنها گذاشتند و راه را برای سرکوب معترضان و دست‌اندازی هرچه بیشتر به حقوق زنان در ماه‌ها و سال‌های بعد هموار کردند.

ژاله احمدی، از فعالان دانشجویی در دوران شاه، در این رابطه می‌گوید: «این اولین حرکت سیاسی علیه ارتجاع، علیه استبداد، علیه خمینى و برای آزادی بود... این‌که زنان در مقابل این فتوای حجاب مقاومت می‌‌کردند براى ما بدیهی بود. آرزو داشتیم که این هشدار برای مردان انقلابی هم قابل فهم باشد. زن‌هایی که در خیابان‌ها برای اولین بار در روزهای انقلاب تنها می‌رفتند، فریاد می‌زدند: حق ما حق شماست. مردم به ما ملحق شوید. تظاهرات اما زنانه و تنها مانده بود.»[19]

در پایان همین تجمع بود که قرار تظاهرات روز یکشنبه، ۲۰ اسفند در برابر وزارت امور خارجه و یک راهپیمایی بزرگ علیه حجاب اجباری برای روز دوشنبه، ۲۱ اسفند گذاشته شد.

همان شب بعد از اخبار شبانه تلویزیون، سخنانی از آیت‌الله محمود طالقانی برای آرام کردن جو و پایان دادن به تظاهرات پخش شد. طالقانی از یک سو سخنان خمینی درباره‌ی حجاب، را با لحنی ملایم‌تر تکرار کرد و گفت: «از آنها [زنان] خواهش مى‌کنیم با لباس ساده، با وقار، روسرى هم روى سرشان بیندازند، به جایى برنمى‌خورد.» از سوی دیگر برای آرام کردن زنان معترض وعده داد که «‌هیچ کس زنان را به داشتن حجاب مجبور نمی‌کند.» در پایان هم زنان معترض به حجاب را افرادی بی‌عاملیت دانست که از سوی «‌باقی‌مانده و تفاله‌هاى رژیم منحط پهلوى» «تحریک» شده‌اند.[20]

طالقانی از یک سو سخنان خمینی درباره‌ی حجاب، را با لحنی ملایم‌تر تکرار کرد و گفت: «از آنها [زنان] خواهش مى‌کنیم با لباس ساده، با وقار، روسرى هم روى سرشان بیندازند، به جایى برنمى‌خورد.» از سوی دیگر برای آرام کردن زنان معترض وعده داد که «‌هیچ کس زنان را به داشتن حجاب مجبور نمی‌کند.» در پایان هم زنان معترض به حجاب را افرادی بی‌عاملیت دانست که از سوی «‌باقی‌مانده و تفاله‌هاى رژیم منحط پهلوى» «تحریک» شده‌اند.

وعده‌های طالقانی اما زنان را به خانه برنگرداند. بیست اسفند، در چهارمین روز اعتراضات، ابتدا تجمعی به دعوت زنان شاغل در وزارت امور خارجه‌ در برابر ساختمان این وزارتخانه برگزار شد و سپس زنان در اعتراض به پخش گزینشی اخبار تظاهرات و سانسور آن به مقابل ساختمان صدا و سیما در جام‌جم رفتند.[21]

مهشید امیرشاهی، نویسنده‌ای که یکی از حاضران در تجمع ۱۹ اسفند بود، در کتاب «در حضر» از پوشش خبری تلویزیون این‌طور نوشته است: «گزارش تلویزیونی از اجتماع زنان در جلوی کاخ دادگستری و محل نخست‌وزیری، از حمله‌ی مرد هاری که [موقع تظاهرات زنان] بطریِ شکسته به دست داشت و ناسزاهای لشوش اسلامی [که به زنان می‌دادند]، موهن‌تر و ترسناک‌تر است. مفسران تلویزیونی معتقدند زنانی که امروز دست به تظاهرات زده‌اند یا بدکاره و معلوم‌الحال‌اند و یا مزدور کارخانجات لوازم آرایش آمریکا.»[22]

در حالی‌که تظاهرات زنان در روز بعد نیز همچنان ادامه داشت. روزنامه‌های ۲۱ اسفند به نقل از سخنگوی دولت تیتر زدند که «حجاب خانم‌‌ها اجباری نیست»، او البته با دفاع از اصل حجاب، تأکید کرده بود که خانواده نخست‌وزیر به حجاب پایبند هستند. دادستان کل انقلاب نیز در بیانیه‌ای با توصیه به رعایت حجاب و بهانه ندادن «به دست مخالفین انقلاب»، ایجاد «مزاحمت» برای «خانم‌های بی‌حجاب» از سوی افراد «ضدانقلاب» را محکوم کرده بود.

اما این بیانیه‌ها و نقل‌قول‌های نیم‌بند و با اما و اگر، آن‌قدر اطمینان‌بخش نبود که معنای اجباری نشدن حجاب را برای زنان داشته باشد. حتی بیانیه‌ی اتحادیه زنان حقوق‌دان که از «آیات عظام و دولت موقت» برای اعلام «عدم اجباری بودن حجاب» تشکر کرده[23] و به نوعی مسئله را خاتمه یافته تلقی کرده بود نیز زنان را مطمئن نکرد که  لحن دوپهلوی به کار رفته در وعده‌های مقامات، واقعاً به معنای پس‌گرفته شدن حرف خمینی درباره‌ی اجباری شدن حجاب باشد.

در چنین شرایطی حتی انتشار نقل قولی از خمینی مبنی بر این‌که در مسئله‌ی حجاب با طالقانی «هم‌نظر» است[24] نیز زنان را از ادامه‌ی اعتراض‌های‌شان منصرف نکرد. زنان حاضر نبودند تا شنیدن یک پاسخ صریح و مطمئن مبنی بر اجباری نشدن حجاب، بدون هیچ اما و اگری به خانه برگردند.

در پنجمین روز اعتراضات گروه‌های مختلف زنان و همچنین زنان غیرمتشکل اما معترض به نقض حقوق زنان، با فراخوان «کمیته‌ی دفاع از حقوق زنان» در زمین چمن دانشگاه تهران جمع شدند تا برای چگونگی ادامه‌ی‌ اعتراض‌شان تصمیم بگیرند.

گلنار بدخشان از اعضای جمعیت زنان مبارز درباره‌ی آن روز می‌گوید: «جز نماینده‌ى تشکل‌ها، خیلی از زنان عادى هم آن روز صحبت کردند و در این گردهمایی حضور داشتند. باید تصمیم گرفته مى‌شد اعتراض ادامه پیدا کند، یا نه!»[25]

بسیاری از گروه‌های زنان نزدیک به احزاب سیاسی چپ و همچنین اتحادیه‌ی زنان حقوق‌دان موافق ادامه‌ی این تظاهرات نبودند.[26] برخی از گروه‌های زنان نیز اصلاً در این تجمع که برای تصمیم‌گیری‌های بعدی ترتیب داده شده بود، شرکت نکردند. در نهایت اما جمعیتی که بین ۵ هزار تا ۱۰ هزار نفر برآورد شده، تصمیم به ادامه‌ی تظاهرات اعتراضی گرفت و به خیابان رفت.

تجمع زمین چمن دانشگاه تهران، از یک سو گامی مثبت برای متشکل کردن این اعتراض‌ها بود اما از سوی دیگر در نبود تجربه‌ی کافی برای سازماندهی تظاهراتی در این سطح، عملاً نتیجه‌ی چندانی نداشت. در واقع فعالان با‌سابقه تلاش داشتند با شیوه‌های از پیش ‌تجربه شده‌ با این تظاهرات اعتراضی برخورد کنند، که در آن مقطع جواب نمی‌داد و کمکی به بهره‌بردن از این نیروی عظیم زنان معترض نکرد.

kar-online.com


ژاله احمدی در رابطه با نقش زنان چپ در برنامه‌ریزی‌های این اعتراضات می‌گوید: «بدون فعالیت این زنان کسی نمی‌فهمید از امروز به فردا برنامه چیست. این‌ها تا حدودی به این حرکت نظم می‌دادند که ضامن تداوم آن بود. [اما] منفی بودنش در این بود که بعضی از آن‌ها فراموش می‌کردند این یک جنبش خودجوش است. با پیشنهاد بحث و رأی‌گیری وارد نوعی از کار می‌شدند که متناسب با یک جنبش وسیع توده‌ای نیست. آنجایی که من نشسته بودم، جمعیت خیلی هم به حرف آن‌ها که در جلو چیزهایی می‌گفتند، گوش نمی‌داد. صفی که بپاخاست، در بحث شرکت نداشت. مگر می‌شد با هزاران نفر وارد بحث شد؟»[27]

حتی زنان عضو «شورای هماهنگی زنان» که در تظاهرات‌ اعتراض به حجاب اجباری نیز فعالانه شرکت داشتند،[28]نتوانستند در برنامه‌ریزی برای تداوم این اعتراض‌ها تا رسیدن به یک نتیجه و پیروزی پایدار موفق باشند.

«شورای هماهنگی زنان» چند ماه قبل از سقوط حکومت شاه از سوی برخی حقوق‌دانان سکولار تشکیل شده بود. شورایی که حدود ۳۵ زن، از پزشک و وکیل و پرستار و خانه‌دار تا زنانی از مشاغل پایین و با تحصیلات ابتدایی در جلسات هفتگی‌اش، درباره‌ی «آینده‌ی زن در جامعه» بحث و برنامه‌ریزی می‌کردند و به مسائلی همچون کار زنان و حجاب می‌پرداختند.[29]

جلسات «شورای هماهنگی زنان» در بحبوحه‌ی تظاهرات اسفند ۱۳۵۷ نیز ادامه داشت. به گفته‌ی زهره خیام، از مؤسسان اتحاد ملی زنان موضوع بحث این جلسات بررسی چشم‌انداز جنبش زنان بود و این‌که تا کجا می‌توان این اعتراضات را ادامه داد.[30]

با همه‌ی این کاستی‌ها، تظاهرات خیابانی زنان ادامه داشت. زنان معترض، ۲۱ اسفند ماه از زمین چمن دانشگاه تهران حرکت کردند و این بار شدیدتر و خشونت‌بارتر از چهار روز قبل سرکوب شدند. صدها تن از نیروهای حزب‌الله که از داخل دانشگاه زنان معترض را تعقیب می‌کردند، پشت سر جمعیتی که تعدادشان تا ۵۰ هزار تن تخمین زده‌ شده، راه افتادند. زنان در نزدیکی‌های میدان آزادی مورد حمله‌ی شدید نیروهای مسلحی که با اتوبوس و کامیون به آنجا سرازیر شده‌اند قرار گرفتند و به غیر از یک گروه کوچک، باقی‌شان به میدان آزادی نرسیدند. گروهی که به مقابل ساختمان تلویزیون رفته‌ بودند نیز خشونت‌های مشابهی را متحمل شدند و موفق به دیدار با مدیران تلویزیون نشدند.

با وجود سرکوب شدید تظاهرات ۲۱ اسفند و وعده‌های داریوش فروهر، وزیر کار وقت مبنی بر این‌که: «زنان از حقوق و مزایاى مشابه مردان بهره‌مند خواهند بود» فردای آن روز در حدود ۵۰۰ زن، بار دیگر به مقابل ساختمان تلویزیون رفتند.

در تظاهرات آن روز اما، دیگر از گروه‌های زنان خبری نبود و کمیته‌ی دفاع از حقوق زن، بیانیه داد: «در لحظه‌ى کنونى تظاهرات زیاده مخاطره‌آمیز شده... بهتر است مدتى تظاهرات نکنیم؛ تا وقتى که از ایمنى و سازماندهى بهترى برخوردار شویم.» این تجمع هم با وجود ادامه‌ی خشونت نیروهای حزب‌الله و کمیته، تا وقتی که مأموران کمیته اقدام به بازداشت زنان معترض کردند، ادامه داشت.

ژاله احمدی، تلخی آن روز را این‌گونه روایت می‌کند: «عده‌ی تظاهرکنندگان در جلوی ساختمان تلویزیون خیلی کم شده بود. معلوم بود به پایان قضیه رسیده‌ایم. مردم به ما نپیوستند و زنان را نه به عنوان مردم و نه به عنوان بخشی از «مردم» قبول نکردند...اما اگر این تظاهرات در رابطه با هر بخش دیگر بود، تظاهرکنندگان «مردم» تلقی می‌شدند و اقلاً مورد حمایت قرار مى‌گرفتند. عموم مردان انقلابی ما، نه فهمیدند مسئله فقط مسئله‌ی زنان نیست و اتفاق دیگری دارد می‌افتد و نه مثل روز اول ماه مه ۱۳۵۸ [روز جهانی کارگر] عمل کردند؛ آنجایی که با حضورشان صف کارگران چپ را به صدها هزارنفر رساندند.»[31]

فرنگیس حبیبی، از اعضای کنفدراسیون دانشجویان نیز که در تظاهرات علیه حجاب اجباری حضور داشته می‌گوید: «بسیاری از نزدیکانم که سیاسی بودند یا در سازمان‌های سیاسی مختلف بودند به یک چشم ایرادگیری به من و به این حرکت زنان نگاه می‌کردند و می‌گفتند که الان وقت این حرف‌ها نیست و حالا یک چیزی هم بگذارید سرتان اشکالی ندارد.»[32]

بیست و دوم اسفندماه، آخرین روز این تظاهرات شش روزه بود و از فردای آن زنان دیگر به خیابان نیامدند. از یک سو حمله به زنان معترض جدی‌تر و شدیدتر شده بود و از سوی دیگر شرکت‌کنندگان در تظاهرات به ضدیت با انقلاب و خیانت به آن متهم شده بودند. عواملی همچون تنها ماندن زنان معترض به دلیل عقب‌نشینی تقریباً تمامی گروه‌های زنان نزدیک به احزاب سیاسی و اعلامیه‌های‌شان مبنی بر لزوم پایان تظاهرات نیز در پایان این اعتراضات تأثیر داشت. شماری از معترضان نیز در چنین شرایطی به وعده‌های بدون تضمین دولت و مقامات در باره‌ی اجباری نشدن حجاب دلخوش کردند و به خانه برگشتند.

 عکس از هنگامه گلستان - peykeIran


گسترش تظاهرات به شهرهای دیگر و همبستگی بین‌المللی با معترضان

این تظاهرات البته محدود به تهران نبود و هم‌زمان با پایتخت، در شهرهایی چون سنندج، اصفهان، آبادان، تبریز، شیراز، رشت، اهواز، مشهد، مسجد سلیمان، آمل و اندیمشک نیز زنان معترض به اجباری شدن حجاب به خیابان آمده و کلاس‌های درس را در دبیرستان‌های دخترانه تعطیل کرده بودند.[33] شدت اعتراض‌ها در شهرهای دیگر به گونه‌ای بود که در تبریز راهپیمائی دختران به خشونت کشیده شد و در گیلان غرب به مدارس دخترانه حمله کردند.[34]

این اعتراض‌ها محدود به مرزهای ایران نماند. در ۲۳ اسفند ۱۳۵۷، حدود ۱۰۰ تا ۱۲۰ تن از زنان عضو یا هوادار کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی در آلمان، در اعتراض به ضرب و شتم شرکتکنندگان در تظاهرات اسفندماه تهران، سفارتخانهی ایران در بن را اشغال و تا زمان خواندهشدن بیانیهشان «در محکومیت رفتار خشونتآمیز با زنان در تظاهرات ۸ مارس» از رادیو و تلویزیون ایران در آنجا متحصن شدند.[35] در کشورهای دیگر نیز زنان فمینیست با اعتراضات زنان ایرانی به اجبار حجاب و نقض حقوق‌شان همراه شدند.

کیت میلت، نویسنده و نظریه‌پرداز سرشناس آمریکایی که از اعضای برجسته‌ی «جنبش رهایی‌بخش زنان» بود، به دعوت «کمیته‌ی موقت تدارکات روزجهانی زنان» برای سخنرانی در مراسم روز جهانی زنان به ایران سفر کرد. او که پیش از انقلاب و در جریان همکاری با اپوزیسیون مقیم آمریکا در جریان مبارزات مردم ایران قرار داشت، در تماس با برخی فمینیست‌های آمریکایی و اروپایی از آنها خواست که از مبارزات زنان ایرانی حمایت کنند. در پی این تماس آنتوانت فوک، از مؤسسان گروه فرانسوی «زنان در جنبش» چهار تن از اعضا را به نشان همبستگی، روانه‌ی ایران کرد.

با شروع تظاهرات زنان ایرانی در اعتراض به اجباری شدن حجاب، کیت میلت که به همراه سوفی کِر، عکاس کانادایی از ۱۵ اسفند ۱۳۵۷ به ایران آمده بود، اقدام به اطلاع‌رسانی درباره‌ی این تظاهرات کرد. کیت میلت بعدها در کتابی با عنوان «رفتن به ایران» که سال ۱۹۸۱ منتشر شد، مشاهداتش از وضعیت زنان در ایران و تظاهرات اعتراضی آن‌ها را به چاپ رساند. چهار زنی که از سوی گروه «زنان در جنبش» به تهران آمده بودند نیز با ساخت فیلم «سال صفر» بخشی از اعتراض‌های زنان ایرانی به اجباری شدن حجاب و نقض حقوق‌شان را مستند کردند.

۱۱ مارس ۱۹۷۹ در چهارمین روز تظاهرات زنان، «زنان در جنبش» در بیانیه‌ای اعلام کرد: «وقتی زنان ایرانی زنجیرهای‌شان را پاره می‌کنند، همه‌ی زنان جهان‌اند که به همراه آن‌ها پیش می‌روند. ما به اینجا آمده‌ایم تا به زنان ایرانی نیرو بدهیم و از آن‌ها نیرو بگیریم.» این متن به وسیله‌ی تلکس از کتابفروشی زنان در پاریس به همه‌ی گروه‌های زنان در فرانسه فرستاده شد و جلسات روزانه‌ای در این کتاب‌فروشی برای هماهنگی فعالیت‌ها جهت حمایت از اعتراضات زنان در ایران، برگزار ‌شد. در ادامه‌ی این حمایت‌ها، در پاریس، نیویورک، رم، میلان، مادرید، بارسلون، بروکسل، مونترال، ونکوور و واشنگتن نیز تظاهرات‌هایی در حمایت از زنان ایرانی برگزار شد.[36]

علاوه بر این بیش از یک‌صد فمینیست اروپایی و آمریکایی ۱۵ مارس همان سال، «کمیته‌ی بین‌المللی حق زنان» را به ریاست سیمون دوبووآر، فمینیست سرشناس فرانسوی برای حمایت از مبارزات زنان ایرانی تشکیل دادند. آن‌ها اعلام کردند که هیئتی از زنان خبرنگار را برای کسب اطلاع از وضعیت زنان در ایران به این کشور می‌فرستند. این هیئت که متشکل از ۱۸ زن خبرنگار از رسانه‌های معتبر اروپایی و یک زن خبرنگار مصری بود در تاریخ ۲۸ اسفند ۱۳۵۷ (۱۹ مارس ۱۹۷۹) به ایران رفتند و مشاهدات‌شان از وضعیت حقوق زنان در ایران پس از انقلاب را در رسانه‌های بین‌المللی منتشر کردند.[37]

asre nou


فرنگیس حبیبی که در آن روزها به تازگی از پاریس به تهران آمده بود، درباره‌ی دلیل این توجه بین‌المللی به اعتراضات زنان ایرانی می‌گوید که حضور زنان در تظاهرات‌ قبل از انقلاب، در جنبش‌های زنان در کشورهای دیگر خیلی نمود داشت و یک نوع نزدیکی و دوستی بین جنبش‌های زنان و انقلاب ایران به وجود آمده بود.

اما او درباره‌ی تأثیر این حمایت‌های بین‌المللی و گزارش‌هایی که در آن روزها از جنبش زنان ایران در رسانه‌های غربی منتشر شد، چندان خوش‌بین نبود: «در آن زمان هم سازمان‌های سیاسی و هم حکومت و گروه‌های افراطی مذهبی به دیده‌ی انتقاد به کارهای زنان نگاه می‌کردند و فقط یک حاشیه‌ی خیلی باریکی بود که زنان در آن فعالیت می‌کردند. بنابراین اگر آزادی‌ای بود و این‌ها راحت می‌توانستند تجمعات و جلسات‌‌شان را تشکیل دهند شاید فرصتی بود که ببینند بیرون درباره‌ی ما چه می‌گویند و آن را تحلیل و تجزیه کنند. اما چنین شرایطی وجود نداشت و در آن شرایط نوشتن این گزارش‌ها جز خوشحالی برای آن‌ها که خبردار شدند چیز بیشتری به بار نیاورد.»[38]

این همبستگی فمینیستی جهانی با مبارزات زنان ایرانی، فارغ از تأثیری که در آن زمان بر تحقق خواسته‌های زنان گذاشت، توانست یکی از فراگیر‌ترین اعتراض‌های زنان ایرانی به نقض حقوق‌شان را در رسانه‌های جهانی انعکاس دهد و در تاریخ ثبت کند. به گونه‌ای که علاوه بر گزارش‌ها و مصاحبه‌های مفصلی که در همان روزها در رسانه‌های بین‌المللی منتشر شد، «سال صفر»، تنها فیلم ساخته شده از آن روزها است و برخی کتاب «رفتن به ایران»، را دقیق‌ترین و مفصل‌ترین گزارش دست اول از آن تظاهرات شش روزه می‌دانند.

 

نخستین عقب‌نشینی حکومت در برابر اعتراضات زنان

در نتیجه‌ی این اعتراضات و تظاهرات سراسری بود که زنان معترض توانستند دست‌کم در آن مقطع دستور رهبر انقلاب در رابطه با اجباری شدن حجاب در ادارات را بی‌اثر کنند و آن را دو سال به عقب بیندازند.

اولین بخشنامه‌های دولتی در رابطه با حجاب اسلامی و اجبار زنان به رعایت آن در ادارات دولتی، مدارس و اماکن عمومی در تیرماه ۱۳۵۹ صادر شد و پنجم مهرماه سال ۱۳۶۰ بود که مجلس شورای اسلامی با تصویب قانونی، رعایت حجاب اسلامی در محل کار را الزامی دانست و برای تخلف از آن مجازات تعیین کرد.

با این حال نمی‌توان فراموش کرد، علاوه بر حاکمان مذهبی که با ابزارهای قانونی و زورمدارانه در پی اجبار حجاب به زنان بودند و اوباشی که با اعمال خشونت به زنان معترض حمله کردند، اکثریت نیروهای انقلابی و مترقی جامعه نیز در مقابل زنان ایستادند و یا با سکوت‌شان آن‌ها را تنها گذاشتند. حتی بسیاری از زنان فعال در گروه‌های زنان و بسیاری از آن‌ها که بعدها در زمره‌ی پیشروان جنبش زنان درآمدند نیز در آن مقطع اعتراض به حجاب اجباری را غیرضروری و غیرفوری می‌دانستند و با زنانی که به خیابان آمده بودند، همراه نشدند. از همین رو بود که اگرچه در آن مقطع حکومت به صورت موقت عقب‌نشینی کرد اما در نبود حمایت نیروهای سیاسی و مدنی از این خواسته‌ی زنان، موفقیت آنها نیز دوامی نداشت و سرانجام مجبور به تن دادن به حجاب اسلامی شدند.

 

تظاهرات فقط علیه حجاب اجباری نبود

سلب حمایت از این اعتراضات به بهانه‌ی اولویت نداشتن مسئله‌ی حجاب در حالی بود که هرچند انگیزه و هدف اصلی این تظاهرات، اعتراض به اجباری شدن حجاب بود، اما بسیاری از تظاهرکنندگان علاوه بر آن، به دست‌اندازی‌های دیگر حکومت تازه‌‌تأسیس اسلامی به حقوق زنان نیز معترض بودند.

چنان‌که یکی از تظاهرکنندگان به روشنی به خبرنگاران اروپایی گفته بود: «این تظاهرات برای ما از مسئله‌ی رعایت اجباری یا "توصیه" شده‌ی چادر به مراتب فراتر می‌رفت. اغلب زنانی که تظاهرات کردند، از حق کار و یا به سادگی از حقوق‌شان بود که دفاع می‌کردند.»[39]

یک زن پرستار نیز در فیلم مستند «سال صفر» که درباره‌ی تظاهرات اسفند ۱۳۵۷ ساخته شده به صراحت می‌گوید که این مبارزه فقط علیه حجاب اجباری نیست: «وقتی انقلاب پیروز شد، همه در خیابان بودیم. خمینى گفت: تظاهرات بسه؛ به خانه‌های‌تان برگردید. ما هم برگشتیم. از پنجشنبه [17 اسفند] دوباره به خیابان آمدیم و گفتیم حجاب نمى‌خواهیم؛ اگر مى‌خواستید این کار را بکنید، مى‌گفتید. ما براى برابرى حقوقى زن و مرد آمدیم... همین الان باید حرف‌مان را بزنیم. وقتى قانون اساسى را نوشتند، دیگر خیلى دیر است.»[40]

 

ادامه دارد...


[1] مهناز متین، ناصر مهاجر؛ خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷، دفتر دوم، صص. ۲۷-۸.

[2] روزنامه کیهان، ۱۰ اسفند ۱۳۵۷، ص ۳.

[3] مهرانگیز کار، «چگونه با حجاب شدیم»، قسمت چهارم، ایران وایر، ۶ آپریل ۲۰۱۷، قابل دسترسی در اینجا.

[4] کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی، سازمان سیاسی متشکل از دانشجویان ایرانی مقیم خارج که در یکی دو دههی قبل از انقلاب ۵۷ یکی از فعالترین سازمانهای مخالف رژیم سلطنتی ایران بود.

[5] مصاحبهی نگارنده با شهین نوایی، برلین، اکتبر ۲۰۱۶.

[6] مهناز متین، ناصر مهاجر؛ خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷، دفتر اول، ص.۲۵۳

[7]مصاحبه با ژاله بهروزی، از اعضای جمعیت بیداری زنان، همان، ص ۳۵۸.

[8] لیبراسیون و لومتن، ۹ مارس ۱۹۷۹، به نقل از همان، ص ۵۶.

[9] همان، ۳۵۸.

[10] مصاحبه‌ی نگارنده با شهین نوایی.

[11] روزنامه‌ی کیهان، ۱۷ اسفند ۱۳۵۷.

[12] روزنامه‌ی لیبراسیون، ۹ مارس ۱۹۷۹.

[13] هایده درآگاهی، چیزی شروع شده بود/ مهناز متین، ناصر مهاجر؛ خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷، دفتر اول، ص ۲۹۷.

[14] الیز ساناساریان، جنبش حقوق زنان در ایران طغیان، افول و سرکوب از ۱۲۸۰ تا انقلاب ۱۳۵۷، ترجمه پویا، فصل هفتم، قابل دسترسی در اینجا.

[15] مصاحبهی نگارنده با فریده زبرجد، فعال حقوق زنان، برلین،  مه ۲۰۱۷.

[16] شاهرخ مسکوب، روزها در راه، ۱۳۷۹، انتشارات خاوران، پاریس، جلد اول، ص. ۷۳-۴.

[17] آیندگان، ۲۰ اسفند ۱۳۵۷ و اطلاعات، ۱۹ اسفند ۱۳۵۷.

[18] مصاحبهی تاریخ شفاهی با هما ناطق، بنیاد مطالعات ایران، ص ۳۲، قابل دسترسی در اینجا.

[19] مهناز متین، ناصر مهاجر؛ خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷، دفتر اول، ص ۲۴۰.

[20] کیهان، ۲۰ اسفند ۱۳۵۷.

[21]نوشین احمدی خراسانی، روشنفکران و حجاب، ۱۳۹۰، تهران، ناشر مؤلف، صص ۱۸۶-۱۸۷.

[22] مهشید امیرشاهی، در حضر، ۱۹۸۷، انتشارات فردوسی، صص۱۴-۲.

[23] روزنامه کیهان، ۲۱ اسفند ۱۳۵۷.

[24] روزنامه اطلاعات، ۲۱ اسفند ۱۳۵۷.

[25] مهناز متین، ناصر مهاجر؛ خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷، دفتر اول، صص ۴۴۳-۴.

[26] روزنامه آیندگان، ۲۲ اسفند ۱۳۵۷.

[27] مهناز متین، ناصر مهاجر؛ خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷، دفتر اول، ص ۲۴۳.

[28] مصاحبه با پریوش خواجهنوری، همان، صص ۵۰۹-۵۱۱.

[29] مصاحبه با پریوش خواجه‌نوری، از اعضای اتحادیه زنان حقوق‌دان، مهناز متین، ناصر مهاجر، خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷، دفتر اول: تولدی دیگر، بهار ۱۳۹۲، نشر نقطه، پاریس، ص۵۰۹-۵۱۱

[30] همان، ص ۲۸۸.

[31] همان، ص ۲۴۴.

[32] مصاحبهی نگارنده با فرنگیس حبیبی، پاریس، مه ۲۰۱۸.

[33] احمدی خراسانی، روشنفکران و حجاب، صص ۱۸۷-۱۸۸.

[34] مهرانگیز کار، «چگونه با حجاب شدیم»، قسمت هشتم، ایران وایر، ۱۲ آپریل ۲۱۰۷، قابل دسترسی در اینجا.

[35] منیره کاظمی، گفتنیهایی از مبارزات زنان ایرانی در خارج از کشور/گفتوگویی با مهشید پگاهی، ۱۸ دسامبر ۲۰۰۷، شبکهی بینالمللی همبستگی با مبارزات زنان ایران، قابل دسترسی در اینجا.

[36] متین، مهاجر، خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷، دفتر دوم، ص ۱۰ و ص ۱۷۱.

[37] برای مطالعهی بیشتر دربارهی سفر این هیئت به ایران و همبستگی جهانی با مبارزات زنان ایرانی، مراجعه کنید به: مهناز متین، ناصر مهاجر، خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷، دفتر دوم: همبستگی جهانی، تابستان ۱۳۸۹، نشر نقطه، پاریس.

[38]  مصاحبهی نگارنده با فرنگیس حبیبی.

[39] همان، صص ۲۷-۲۹.

[40] نگاه کنید به فیلم مستند سال صفر، قابل دسترسی در اینجا.