آیا بحران اقلیمی حقوق نسلهای آینده را نقض میکند؟
economictimes
اگر بحران اقلیمی ناقض حقوق نسلهای آینده باشد چه؟ سرانجام، به نظر میرسد که توجه افکار عمومی دارد به این پرسش اضطراری جلب میشود. ماه گذشته ۷ میلیون نفر در حدود ۲۰۰ کشور دنیا به خیابانها ریختند تا در اعتراضات جوانان به بحران اقلیمی جهان شرکت کنند. جوانان سراسر دنیا میدانند که بارِ سنگین پیامدهای مصیبتبار بحران بومشناختیِ کنونی بر دوش آنها و نسلهای بعدی خواهد افتاد ــ بهویژه نسلهای متعلق به جوامعی که کمترین سهم را در انتشار گازهای گلخانهای داشتهاند.
گرتا تونبرگ، که «اعتراضش در مدرسه به بحران آب و هوا» جنبشی را پدید آورد، اغلب از طرف کسانی حرف میزند که هنوز به دنیا نیامدهاند. او در ۲۳ سپتامبر در سخنرانی خود در اجلاس تغییرات اقلیمی سازمان ملل در منهتن بزرگسالانِ حاضر در جلسه را به خاطر ترجیح دادن پول به اخلاق محکوم کرد و با لحنی سرزنشآمیز گفت که آنها به جای مواجهه با واقعیتهای بیچونوچرای علمی، «افسانههای رشد اقتصادی ابدی» را باور کردهاند. او گفت: «جوانان دارند به خیانت شما پی میبرند. چشم همهی نسلهای آینده به شما دوخته شده است. و من به شما میگویم که اگر در حقِ ما کوتاهی کنید هرگز شما را نخواهیم بخشید.»
همان روز تونبرگ و ۱۵ جوان دیگر از کشورهایی مثل تونس، جزایر مارشال و برزیل شکایتی حقوقی دربارهی بحران اقلیمی را به سازمان ملل تقدیم کردند. یکی از این شاکیان، الکساندریا ویلاسینیور، نوجوان ۱۴ سالهی نیویورکی، گفت: «انفعال رهبران دنیا حقوق ما را نقض میکند.»
این دقیقاً همان شکایتی است که بعضی از جوانانِ نگران از سال ۲۰۱۵ تا کنون در محاکم حقوقی آمریکا مطرح کردهاند. در آن زمان، هفت شاکی جوان، که هنوز به سن رأی دادن نرسیده بودند، در دادگاه ایالتی پنسیلوانیا از تام وولف، فرماندار این ایالت، و سازمانهای گوناگون ایالتی شکایت کردند. شاکیان ادعا کردند که متهمان به تعهدات خود در زمینهی کنترل دی اکسید کربن و دیگر گازهای گلخانهای عمل نکردهاند، در حالی که به عنوان امنای مردم موظف به این کار بودند. به تعبیر وکلا، این ایالت از مسئولیت خود در زمینهی «حفظ و نگهداری منابع طبیعیِ عمومی، از جمله هوا، به نفع نسلهای فعلی و بعدی» شانه خالی کرده است.
هر چند این شکایت سرانجام رد شد اما شکایت مشابهی در ایالت اورگان مطرح شده که موفقیتآمیزتر بوده است. در پروندهی «جولیانا علیه ایالات متحدهی آمریکا»، ۲۱ شاکی از دولت فدرال به علت نقض حقوق قانونیِ خود و نسلهای آینده شکایت کردهاند. این شاکیان، که ۱۱ تا ۲۲ ساله هستند، مسئولان دولت فدرال و مدیران صنعت نفت را متهم میکنند که هر چند شواهد دهههای اخیر نشان داده است که دی اکسید کربن ناشی از سوزاندن سوختهای فسیلی به بیثباتیِ محیط زیست میانجامد، آگاهانه نظام ملی انرژیای را به وجود آوردهاند که عامل تغییرات اقلیمی است. شاکیان میگویند که مسئولان نه تنها بازیگران بد را کنترل و مهار نکردهاند بلکه فعالانه اقدامات آنها را تسهیل، و در نتیجه حق قانونی زندگی، آزادی و مالکیت شهروندان را نقض کردهاند و منابع عمومی مهم را نیز به خطر انداختهاند.
در این پرونده صریحاً از «نسلهای آینده» نام برده میشود؛ نمایندگی این نسلها را «قیّم» آنها، جیمز هنسِن، فعال و دانشمند عضو ناسا، بر عهده دارد که نوهاش یکی از شاکیان این پرونده است. دولت فدرال شکایت را وارد نمیدانست و ادعا میکرد که نارضاییهای مطرح شده بیش از حد کلی است اما استدلالهای دولت رد شد. آن آیکِن، قاضی دادگاه بخش، نوشت: «من تردید ندارم که حق دسترسی به آب و هوای مناسب برای ادامهی حیات یکی از حقوق اساسیِ جامعهی آزاد و بسامان است.» آیکن با اشاره به این که این پرونده به واقعی بودن یا نبودن نابودی آب و هوا ربط ندارد («از نظر این لایحه، این واقعیتها مسلّم است») افزود: «دادگاههای فدرال اغلب در عرصهی حقوق زیستمحیطی محتاط و بیش از حد خوددار بودهاند و این امر به ضرر دنیا تمام شده است.» اگر شکایت کودکان پیش برود، اولین دفعهای خواهد بود که دولت فدرال در دادگاه با این اتهام مواجه شده است که سیاستهای اقلیمیاش حقوق قانونیِ شهروندان را نقض کرده است.
چنین کارهایی شاید خیالبافانه به نظر برسد اما این دادخواهیها بخشی از جریان گستردهتر اقامهی دعوای اقلیمی است. شهروندان کشورهایی نظیر بریتانیا، نیوزیلند، ایرلند، نروژ، سوئیس، بلژیک، پاکستان، اوکراین، هند و اوگاندا سرگرم تلاش برای استفاده از نظام حقوقی هستند تا دولتها را وادارند که آیندهی مناسب زندگیِ شهروندان را تضمین کنند، خواه از طریق توقف حفاری نفتی یا کاهش انتشار گازهای گلخانهای. در کلمبیا، 25 کودک هفت سال به بالا شکایتی قانونی را مطرح کردهاند تا جنگلزدایی مستمر آمازون متوقف شود. در پرتقال، هفت کودکی که محل زندگیشان (لِیریا) در سال ۲۰۱۷ بر اثر آتشسوزیهای جنگلی نابود شد، از کشورهای عضو شورای اروپا شکایت و آنها را متهم کردهاند که اقدامات لازم را برای پیشگیری از فاجعهی اقلیمی انجام ندادهاند.
تظاهرات هزاران نفر از اهالی تورنتو در اعتراض به بحران اقلیمی دنیا. عکس: شان گولدبرگ/رکس/شاترستاک
در آمریکا، شهرداریهای نیویورک سیتی، سانفرانسیسکو و ریچموند با شکایت از شرکتهای سوختهای فسیلی خواهان دریافت میلیاردها دلار غرامت به علت جلوگیری از انتشار اطلاعات دربارهی خطرات انتشار گازهای کربنی و بالا آمدن قریبالوقوع سطح آب دریاها شدهاند. افزون بر این، بومیان آمریکایی به حقوق مندرج در معاهدات متوسل شدهاند تا از نصب خط لولههای انتقال سوختهای فسیلی در اراضی خود جلوگیری کنند. شهروندانی که این کارزارهای حقوقیِ خلاقانه را به راه انداختهاند، میکوشند جلوی سوءاستفاده از منابع را بگیرند تا محل زندگی نسلهای آینده قابل سکونت باشد.
ریکا دیلون-ریچاردسون در ۱۵ سالگی یکی از شاکیان پروندهی حقوقی ایالت پنسیلوانیا بود. وقتی از او میپرسم چرا این شکایت را مطرح کرد، میگوید: «بی ثباتیِ اقلیمی، حقوق اساسی و آیندهی کودکان و نوجوانان را به طرز نامتناسبی به خطر انداخته است، هر چند ما چندان نقشی در ایجاد این مشکل نداشتهایم.»
شکایتهای کودکان و نوجوانان و اعتصابهای آنها در مدارس نشان میدهد که بحران اقلیمی، به شدت دموکراسی را تهدید میکند: مسئله عبارت است از مسئولیتهای بیننسلی و وظایف اخلاقی در طول دههها و قرنها.
به عبارت دیگر: دموکراسی چه رابطهای با زمان دارد؟ ممکن است که این پرسش انتزاعی به نظر برسد اما واقعاً اساسی است. ما همگی در دنیایی متولد میشویم که در ایجادش سهیم نبودهایم، در معرض آداب و رسوم و شرایطی قرار میگیریم که نسلهای قبلی به وجود آوردهاند، و سپس میراثی برای نسلهای بعدی به جا میگذاریم. خودگردانی همیشه مستلزم کنار آمدن با تنش میان تفکر کوتاهمدت و بلندمدت است، مستلزم ایجاد توازن میان اوضاع فعلی و بعدی، میان حال و آینده. بارزترین جلوهی این امر، مشکل بحران اقلیمی است که آیندهی سیارهی قابل سکونت را مورد تردید قرار میدهد.
وقتی افرادی مثل من سالی چند بار سوار هواپیما میشوند و غذاهایی را میخرند که آن طرف کرهی زمین تولید شده، مطمئنایم که با نسلهای بعدیای که بیش از هر کسی از سبک زندگی پُرکربنمان آسیب خواهند دید، مواجه نخواهیم شد. اما مگر ما تعهدات دموکراتیکی در قبال آنها نداریم؟ آیا مایی که انتظار داریم پیشینیانمان عدالت را در حق ما به جا آورده باشند مدیون نسلهای بعدی نیستیم؟ اکنون آدمهای نسبتاً مرفه دنیا دارند به اجداد بدی تبدیل میشوند زیرا فقط و فقط به حال و روز خودشان فکر میکنند.
در رابطهی زمان و دموکراسی همیشه مقداری تنش میان اولویتهای کوتاهمدت نسل فعلی و منافع بلندمدت نسلهای بعدی وجود خواهد داشت. اما در بعضی شرایط ممکن است که این تنش مصیبتبار شود. نابرابریِ شدید، بیش از هر عامل دیگری، به این تنش دامن میزند.
زغالسنگ هنوز یکی از سوختهای اصلیِ اقتصاد جهانی است و بنا به تخمینها ۱۶۰۰ کارخانهی جدید زغالسنگ در سراسر دنیا در دست احداث است
نابودی اقلیمی را در نظر بگیرید. از یک جهت، کاهش گازهای گلخانهای منافع بلندمدت همهی ما را تأمین میکند، بهویژه منافع کسانی را که فرزندان یا نوههایی دارند که میخواهند شاهد شکوفایی یا صرفاً بقای آنها باشند. اگر دنیا عادلانهتر بود، شاید میتوانستیم راه حل نسبتاً آسانی بیابیم زیرا دستکم همه کم و بیش باید به یک اندازه ازخودگذشتگی نشان میدادند. اما در شرایط کنونی، به نظر نمیرسد که اهالی کشورهای ثروتمند آمادهی ازخودگذشتگیِ لازم برای عدالت اقلیمی باشند ــ بهویژه اگر شهروندانِ دیگر جوامع یا کشورهای نسبتاً مرفه بخواهند به مصرف سوختهای فسیلی ادامه دهند. (زغالسنگ هنوز یکی از سوختهای اصلیِ اقتصاد جهانی است و بنا به تخمینها ۱۶۰۰ کارخانهی جدید زغالسنگ در سراسر دنیا در دست احداث است).
این سرسختی و تغییر الگوهای آب و هواییِ حاصل از آن بیش از همه به شهروندان کشورهای کمتر صنعتی آسیب میرساند، بهرغم این که آنها چندان سهمی در انتشار گازهای گلخانهای ندارند. هدف از طرح مفهوم «بدهی اقلیمی» توضیح دادن این بیعدالتیهای تاریخی است. برخی از پژوهشگران تخمین میزنند که آمریکا به علت تجاوز از سهمیهی کربنیِ خود بیش از 4 تریلیارد دلار به کشورهای در حال توسعه بدهکار است. آیا شهروندان کشورهای فقیر حق دارند که در واکنش به این امر کربن بیشتری بسوزانند تا به «سهم منصفانه»ی خود دست یابند؟ چنین پیچیدگیهایی سبب شده است که نابودی اقلیمی بزرگترین مشکلی باشد که بشر تا کنون با آن مواجه شده، مشکلی که مستلزم اقدام دستهجمعی است.
این امر پرسشهای مهمی را دربارهی نحوهی سازماندهی جوامع و توزیع منابع محدود کرهی زمین مطرح میکند. از سال ۱۹۹۰ به بعد، «میزگرد بیندولتی دربارهی تغییرات اقلیمی» هشدار داده است که کشورهای توسعهیافته باید سوختهای فسیلی را کنار بگذارند. این امر به این معنا است که این کشورها باید مصرف را کاهش دهند، به منابع انرژی تجدیدپذیر روی آورند و رژیم غذایی ما را به گونهای تغییر دهند که مصرف گوشت و لبنیات بیش از پیش کاهش یابد زیرا دامداری یکی از منابع اصلیِ انتشار گازهای گلخانهای است. اگر پیشنهاد کاهش انتشار گازهای گلخانهای توسط کشورهای پیشرفته را در نوعی همهپرسیِ جهانی به رأی بگذارند به احتمال زیاد با رأی قاطع تصویب خواهد شد زیرا چنین کاری به نفع یک میلیارد نفری است که از برق محروماند. اما اگر فقط مردم کشورهای ثروتمند در این همهپرسی شرکت کنند، به احتمال زیاد این پیشنهاد تصویب نخواهد شد.
با وجود این، اکثریت چشمگیری از شهروندان کشورهای مرفه عقیده دارند که بحران اقلیمی تهدید مهمی است که باید آن را جدی گرفت. اما گروهی از شهروندان این کشورها، که به پیامدهای فعالیتهای خود بیاعتنا هستند، زیستمحیطگرایی را خطر واقعی میدانند و بحران اقلیمی را انکار میکنند. اگر کسی نتواند بپذیرد که سبک زندگیاش به فاجعهی زیستمحیطی خواهد انجامید، انکار یکی از راههای کاهش ناهمخوانی ادراکی است: چنین کسانی میگویند نمیتوان به متخصصان اعتماد کرد، تحقیقات علمی حقهبازی پیچیدهای بیش نیست، و کل این ماجرا توطئهی لیبرالها است. انکار، هر چند گاهی نتیجهی جهل است، میتواند نوعی محافظت از خود هم باشد، آخرین سنگر دفاع از امتیازات اجتماعی.
نمیتوانیم بگوییم که به ما هشدار نداده بودند. جورج پرکینز مارش، نمایندهی کنگرهی آمریکا و از نخستین طرفداران حفاظت محیط زیست، در سال ۱۸۴۷ به فرایندهایی اشاره کرد که بعدها بخشی از اثر گلخانهای شناخته شد. او در کتاب پرخوانندهی انسان و طبیعت: یا تغییرات جغرافیای طبیعی بر اثر اقدامات بشر (۱۸۶۴) ضمن انتقاد از تخریبکنندگان محیط زیست، نوعی مدیریت منابع را توصیه کرد تا نیازهای نسلهای بعدی هم در نظر گرفته شود. او نوشت: «زمین دارد به سرعت به جای نامناسبی برای شریفترین ساکنش بدل میشود، و دورهی دیگری از این جنایت و کوتهبینی بشر...به کاهش باروریِ زمین، تخریب سطح آن، و زیادهرویهای شدیدی خواهد انجامید که بشر را در معرض انحطاط، توحش و حتی شاید انقراض قرار خواهد داد. دنیا نمیتواند صبر کند تا پیشرفت آرام و قطعیِ علوم دقیقه نظام اقتصادی را بهبود بخشد.»
جنگلزدایی در آمازون برزیل. عکس: کارل دو سوزا/اِیافپی/گتی ایمجز
یک قرن بعد، در سال ۱۹۵۷ دو اقلیمشناس پیشرو با انتشار مقالهای شواهد متقاعدکنندهای را در تأیید نظر مارش دربارهی لزوم اقدام فوری ارائه کردند: «نوع بشر دست به کارِ ژئوفیزیکیِ عظیمی زده که نظیرش در گذشته ناممکن بوده و در آینده تکرار نخواهد شد. تنها در چند قرن، کربن آلیِ فشردهای را که طی صدها میلیون سال در سنگهای رسوبی ذخیره شده به جو زمین و اقیانوسها بازمیگردانیم.»
این جملات حیرتآور به مهمترین جنبههای رابطه میان بحران اقلیمی، دموکراسی و زمان اشاره میکند. سوختهای فسیلی (بنزینی که در خودروی خود میریزیم، گازی که با آن خانهی خود را گرم میکنیم، عناصر سازندهی کیسههای پلاستیکی که ناهارمان را در آن میگذاریم) محصول فتوسنتزی است که صدها میلیون سال قبل رخ داده است. اینها بقایای زمینشناختیِ فشردهی موجوداتی هستند که زمانی زنده بودند. هر بشکه نفت عصارهی تکهای از زمین و دورهای از حیات است.
کشف معادن زغالسنگ، که محل انباشت انرژی گذشته بود، به بهرهبرداریِ جنونآمیزی دامن زد. لوئیس مامفورد در اثر شاهکارش فنون و تمدن میگوید: «به اختصار میتوان گفت که بشر وارث ارثیهای شده که از کل ثروت شبهقارهی هندوستان هم چشمگیرتر است.» اما صاحبان صنایع همچون «وارثی مست و ولخرج» به حیف و میل ارثیهی بشر پرداختند.
این استخراج بیرویه پیامدهای غیرمنتظرهای داشت. دویست سال بعد از آن تازه داریم به عواقب مصرف زغالسنگ در انگلستان قرن نوزدهم پی میبریم. تغییرات فعلی آب و هوا پیامد اقدامات بشر در دههها یا حتی قرنهای گذشته است. اندریاس مالمِ مورخ میگوید: «گرمایش جهانی سبب شده است تا تاریخ را از نو بفهمیم. اگر کمی بیشتر صبر کنیم و سپس یکباره نظام اقتصادی مبتنی بر سوختهای فسیلی را از بیخ و بن براندازیم باز هم مصرف این سوختها بر آیندهی دوردست تأثیر خواهد گذاشت: اگر انتشار گازهای گلخانهای به صفر برسد باز هم ممکن است که سطح آب دریا تا صدها سال دیگر بالا برود.» گذر زمان حیرتآور است و آدمهایی را که لحظه به لحظه و روز به روز زندگی میکنند، سردرگم میکند. وقتی به قدرت اعجابآور نفت و زغالسنگ پیبردیم چه کسی میتوانست پیشبینی کند که با سوزاندن گذشته، آینده را به مخاطره خواهیم انداخت؟
تاریخ لیبرال دموکراسی و همنشین صمیمیاش سرمایهداری به کشف این منابع حیرتآور انرژی گره خورده است. زغالسنگ، نفت و گاز به معنای مضاعفی منبع قدرت به شمار میروند: آنها قدرت مکانیکی و قدرت اجتماعی هستند. زغالسنگ عامل نوآوری تکنولوژیک سریعی بود که انقلاب صنعتی را به وجود آورد؛ زغالسنگ، و بعدها نفت، تمرکز ثروت و قدرت در دست عدهی معدودی را ممکن ساختند که کنترل این منابع و زنجیرههای عرضه را در اختیار داشتند.
پیش از آن جوامع به منابع پراکندهی انرژی ــ چوب برای آتش، کار انسانی و حیوانی (یعنی، قدرت اسب)، آب و باد ــ وابسته بودند اما سوختهای فسیلی وضعیت را تغییر دادند. زغالسنگ آب را به بخار تبدیل کرد، که به تولید قطار انجامید، قطارهایی که کشورها و قارهها را درمینوردیدند. پس از مدتی، به کمک پروژههای استعماری، خط لولهها و کشتیها نفت خام را از خاورمیانه به نقاط دوردست انتقال دادند. در سراسر تاریخ بشر، انرژی به زمان و مکان خاصی محدود بوده است اما با کشف سوختهای فسیلی استخراج، حمل و نقل و ذخیرهی انرژی امکانپذیر شد. زمان و مکان، که پیش از آن پدیدههایی ذاتاً محلی و طبیعی بودند، جهانی و انتزاعی شدند.
رابطهی میان دموکراسیها و زمان نقش مهمی در کارآمدی آنها دارد ــ آنها باید هم سریع باشند و هم آهسته. دموکراسی مستلزم بحث و تبادلنظرِ دقیق و آرام، و اقدامات سنجیده و سختکوشانه است. اما گاهی عجله لازم است زیرا باید به سرعت به بحرانها پاسخ داد. نظام فعلی در هر دو مورد با مشکل مواجه است. از یک طرف، نمایندگان هیچ وقت به اندازهی کافی وقت ندارند تا مسائل را به دقت بررسی کنند (این امر یکی از دلایل اتکای شدید سیاستمداران به گروههای فشار است زیرا آنها با ارائهی پیشنهادات و جمعبندیهای شتابزده و سوگیرانه دربارهی مسائل پیچیده نظر میدهند). از طرف دیگر، مسئولان منتخب مردم معمولاً تمایل ندارند که حتی در مواجهه با تهدیدات مهم به سرعت اقدام کنند.
دغدغهی اصلی مسئولان منتخب، محدود بودن زمان تصدی قدرت است و میخواهند دوباره انتخاب شوند. بنابراین، دوست دارند که مسئولیت را به گردن دیگران بیندازند. روند نظام قضایی هم آهسته است. بحران تغییرات اقلیمی مستلزم اقدام قاطع و سریع است اما چون پیامدهای این بحران به زودی مشخص نمیشود اکثر مسئولان تمایل ندارند که به سرعت عمل کنند. چرا باید مقام و منصب خود را فدای کسانی کنند که هنوز به دنیا نیامدهاند و نمیتوانند رأی دهند؟
پالایشگاه نفتی گِرِینجماوث در اسکاتلند. «شرکتهای نفتی از دههها قبل از تغییرات اقلیمی و خطراتش باخبر بودهاند.» عکس: جورج رابرتسون
آنچه مقاومت کاهلانهی جامعه در برابر تغییر را وخیمتر میکند موانعی است که به دست افراد و گروههای ذینفع ایجاد میشود. مدیران نفتی اسیر و بندهی سودجوییاند و نمیتوانند پول نقد جاری در سوختهای فسیلی را راکد بگذارند. اگر بخواهیم از ابعاد فاجعهی قریبالوقوع بکاهیم باید مصرف سوختهای فسیلی را به میزان مشخصی کاهش دهیم اما همان طور که زیستمحیطگرایانی مثل بیل مککیبِن و نیامی کلاین به دقت نشان دادهاند، ذخائر بکر نفت و گازِ بزرگترین و قدرتمندترین شرکتهای دنیا بسیار بیشتر از این مقدار است. اگر این شرکتها بپذیرند که از این منابع دستنخورده بهرهبرداری نکنند باید از مایملکی تقریباً ۲۰ تریلیارد دلاری چشم بپوشند. آنها نمیتوانند چنین چیزی را بپذیرند زیرا الگوهای تجاری رایج فقط منافع کوتاهمدت را در نظر میگیرند. این الگوها به زمان حال اولویت میدهند، امری که با واقعیتهای زیستمحیطی و خودِ دموکراسی به هیچ وجه سازگار نیست. داد و ستدهای سریع به این معنا است که خرید و فروش در کسری از ثانیه انجام میشود. برای بقا باید به پیامدهای بلندمدت توجه کنیم اما به نظر میرسد که سرمایهداری از انجام این کار عاجز است.
بدتر این که منطق بیشینهسازیِ سود از سرمایهگذاری لازم در انرژیهای تجدیدپذیر جلوگیری میکند (و در عین حال کارشکنیِ علنی در هر امری که شاید تقاضا برای سوختهای فسیلی را کاهش دهد تشویق میکند). هر چند مقدار انرژیای که خورشید در هر ساعت در اختیار زمین قرار میدهد از میزان انرژی مصرفیِ یک سال همهی آدمها بیشتر است اما این وفور انرژی برای آنانی که از وضعیت موجود سود میبرند ناخوشایند است. در نتیجه پس از ابراز علاقهی پرسروصدای کوتاهمدتی به انرژی خورشیدی، شرکتهای تجاری بزرگ از این عرصه بیرون رفتند. باب دادلی، نمایندهی شرکت نفتی بریتیش پترولیوم، در سال ۲۰۱۳ به سرمایهگذاران گفت: «ما از انرژی خورشیدی منصرف شدهایم. نه به این علت که انرژی خورشیدی منبع انرژی مناسبی نیست بلکه به این علت که ۳۵ سال در این زمینه کار کردیم اما هیچ وقت واقعاً از آن پول درنیاوردیم.»
از نظر فنی میتوان به استفاده از انرژی پایدار و تمرکززداییشدهتر در آینده دل بست. اما قوانین بشری، و نه قوانین طبیعی یا مادی، مانع از انجام این کار است. کنار گذاشتن اقتصاد مبتنی بر سوختهای فسیلی تنها در صورتی ممکن است که دولت در بخشهای گوناگون سرمایهگذاری انبوه، هماهنگ و متحولکنندهای انجام دهد ــ چیزی شبیه به پیشنهاد جامعی که اخیراً آن را «طرح تازهی حفظ محیط زیست» خواندهاند. شاید شرکتها میل نداشته باشند که استفاده از چاههای گازی و قیرشنها را کنار بگذارند اما دولت نباید چنین دغدغههایی داشته باشد. در شهرها و کشورهایی که دارند در مسیر استفاده از انرژی تجدیدپذیر قدم برمیدارند دولت یارانههایی برای نوآوری پرداخته است اما این یارانهها هنوز بسیار ناچیز است. مککیبن سرمایهگذاری دولتیِ لازم را با بسیج منابع ملی در جنگ جهانی دوم مقایسه میکند. به نظر او، به «نوسازی گستردهی صنعتی» نیاز داریم. «جنگ جهانی سوم واقعاً شروع شده است، و ما داریم شکست میخوریم.»
باب دادلی، نمایندهی شرکت نفتی بریتیش پترولیوم، در سال ۲۰۱۳ به سرمایهگذاران گفت: «ما از انرژی خورشیدی منصرف شدهایم. نه به این علت که انرژی خورشیدی منبع انرژی مناسبی نیست بلکه به این علت که ۳۵ سال در این زمینه کار کردیم اما هیچ وقت واقعاً از آن پول درنیاوردیم.»
شرکتهای نفتی از دههها قبل از تغییرات اقلیمی و خطراتش باخبر بودهاند اما مدیران این شرکتها این اخبار را از مردم پنهان نگه داشتهاند، و پس از درز اخبار میلیونها دلار خرج کردهاند تا مردم را به شک و تردید بیندازند و سردرگم کنند. حالا که واقعیت قوانین طبیعت خود را بر مدیران صنعت نفت تحمیل کرده و تأثیر گازهای گلخانهای را پذیرفتهاند، راه حلهای آسانی را وعده میدهند. آنها میگویند که مهندسی زمین ما را نجات خواهد داد: کربن از هوا بیرون کشیده خواهد شد، اقیانوسها با آهن بارور خواهند شد و حفاظهای بازتابنده به فضا پرتاب خواهند شد تا اشعهی خورشید را منحرف کنند.
رکس تیلرسون، مدیر عامل شرکت نفتی اکسانموبیل و وزیر امور خارجهی کوتاهمدت ترامپ، با اکراه اقرار کرد که گرمایش جهانی واقعی است اما بعد آن را کماهمیت جلوه داد. او تأکید کرد که «این یک مشکل مهندسی است، و راه حل مهندسی خواهد داشت.» این صاحبان صنایع در کمال دورویی هر گونه تلاش برای سرمایهگذاری دولتی را تحقیر میکنند و آن را نوعی احیای خطرناک برنامهریزیِ دولتی به سبک اتحاد جماهیر شوروی میخوانند. اما با شادمانی خودشان را به سِمَت برنامهریزان اصلی آب و هوا منصوب میکنند. به عبارت دیگر، آنها خود را خودکامگان دوران مهندسی زمین میدانند و میخواهند به ما بقبولانند که تنها به این دوران میتوان امید داشت.
صاحبان سوختهای فسیلی و صنایع مالی، همراه با مسئولان دولتیای که در خدمت آنها هستند، تا پای جان برای حفظ وضع موجود مبارزه خواهند کرد اما ما میتوانیم تمهیدات سیاسی و اقتصادی فعلی را تغییر دهیم.
بحران اقلیمی قریبالوقوع است و لیبرال دموکراسیها در وضع دشواری قرار دارند. سرمایهداری رابطهی ما با آینده را محدود میکند، و بهروزی نوع بشر و منابع زمین را در پای رشد بیوقفه و منافع اقلیت ۱ درصدی حاکم بر دنیا قربانی میکند. در همین حال، در آمریکا، قانون اساسی این وضعیت را وخیمتر میکند زیرا نظام حاکمیت اقلیت را حفظ و حتی تقویت میکند.
واقعیت این است که ما با مشکل محدودیتهای اقلیمی مواجهایم و نه کمپولی؛ آنچه دست و پای ما را میبندد بودجهی کربنی است و نه بودجهی فدرال. باید اقتصادمان را طوری بازسازی کنیم که بازتاب این واقعیت باشد. میتوان ثروت انبوهی را به نفع همهی مردم مطالبه کرد؛ کنترل دموکراتیک بخش مالی به این معنا خواهد بود که سرانجام پول در خدمت مردم خواهد بود، نه بر عکس. ملیسازی و دیگر شکلهای مالکیت جمعیِ زیرساخت و تأمینکنندگان انرژی، امری حیاتی خواهد بود اما در عین حال باید نظارت و کنترل عمومیِ واقعی هم وجود داشته باشد. این همان دیدگاه اساساً دموکراتیک، عادلانه و معقولی است که در کانون بهترین و شجاعانهترین پیشنهادها برای «طرح تازهی حفظ محیط زیست» قرار دارد.
هزاران سال قبل، پریکلِس، دولتمرد آتنی، دموکراسی را تأمین نیازهای بسیاری از مردم، و نه عدهای اندک، دانست. با الهام از جوانان معترض به وضعیت آب و هوا و متحدان آنها باید گفت که کار دشوار پیش روی ما عبارت است از تعمیم این «بسیاری» به گونهای که نسلهای بعدی را هم دربرگیرد و بُعد زمانیِ جدیدی به مفهوم شمول اجتماعی بیفزاید.
به این منظور، جنبشهای دموکراتیک باید این پرسش ظاهراً ساده را نصبالعین خود قرار دهند: دلمان میخواهد چطور اجدادی باشیم؟ تکتک فعل و انفعالات ما بر آینده تأثیر خواهد گذاشت. چه اصول و تعهداتی را میخواهیم برای دموکراسی آینده انتخاب کنیم؟ به جامعهای که در عمر خود نخواهیم دید رأی موافق خواهیم داد یا مخالف؟
برگردان: عرفان ثابتی
آسترا تیلور نویسنده و مستندساز است. عنوان جدیدترین فیلم او «دموکراسی چیست؟» است. از میان کتابهای او میتوان به «تریبون مردم: بازپسگیری قدرت و فرهنگ در عصر دیجیتال» (برندهی جایزهی اَمِریکن بوک) و «شاید دموکراسی وجود نداشته باشد اما وقتی از بین برود دلمان برایش تنگ خواهد شد» اشاره کرد. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
Astra Taylor, ‘Bad ancestors: does the climate crisis violate the rights of those yet to be born?’, The Guardian, 1 October 2019.