تاریخ انتشار: 
1398/11/08

ایران ورای آب و خاک و سیاست

علی رنجی‌پور
  1. ایران فراتر از آب و خاک برای من تجربهی زندگی است. خودم و آبا و اجدادم در ایران به دنیا آمده‌‌ و دنیای‌مان را کشف کرده‌ایم. ایران برای من زبان فارسی است. دنیای پیرامون خود را به فارسی درک کرده‌ و طول و عرض آن را اندازه‌گیری کرده‌ام. زبان ابزار درک و فهم تفکر است. ایران برای من شمارش یک، دو، سه... است. وقتی دخترم که انگلیسی‌زبان شده، از من جدول ضرب می‌پرسد، اول اعداد را به فارسی ترجمه می‌کنم و نتیجه را دوباره به انگلیسی برمی‌گردانم.

الان ۴۰ ساله‌ام و ۹۰ درصد عمر خود را در ایران گذرانده‌ام. در ایران با دوستانم آشنا شده‌ام و زندگی را تجربه کرده‌ام. ایران برای من رفقایی است که با آنها زندگی کرده‌ام.

در ایران مدرسه و دانشگاه رفته‌ام. خواندن یاد گرفته‌ام. کتاب خوانده‌ام. آموخته‌ام و احساس و تجربه کرده‌ام. عاشق شده‌ام، شعر خوانده و از بر کرده‌ام. موسیقی را درک کرده‌ام. ایران برای من چیزی شبیه «چشمه‌نوش» لطفی و شجریان است. همان فرود به راست‌پنج‌گاه که «غیر از این نکته که حافظ به تو ناخشنود است/ در سراپای وجودت هنری نیست که نیست».

 

  1. الان ۴۰ ساله‌ام و چهار سال پیش از ایران بیرون آمده‌ام. بیرون که نه، از ترس فروپاشی فرار کرده‌ام. به حساب و کتاب ریاضی ۱۰ درصد عمرم را در خارج از ایران بوده‌ام، اما در ایران زندگی کرده‌ام. اینجا هفتاد سالگی را اگر رد کنم، بیش از نیمی از عمرم بیرونِ مرزهای جغرافیایی ایران سر کرده‌ام، اما باز در دایره‌ی همان زبان و همان جهان‌بینی زندگی خواهم کرد.

از نگاه من، ایران تجربه‌ی زیستی و جهان‌بینی است. احساس تعلق خاطر مکانی هم دقیقاً از همین تجربه سرچشمه می‌گیرد. مثلاً من به اکباتان تعلق خاطر دارم چون چند سالی آن‌جا به خوبی زندگی کرده‌ام یا نوستالژی قوی‌ای به خیابان ولیعصر ــ‌ حدفاصل نیایش تا ونک ــ دارم چون فاصله‌ی دفتر مجله‌مان تا ایستگاه سواری‌های ونک-اکباتان آن‌جا بود. نسبت به تهران احساس دلبستگی زیادی دارم چون ۸۰ درصد عمرم را در تهران زندگی کرده‌ام. زنجان را هم دوست دارم و حتی این‌جا را هم.

 

  1. ایران دستکم ۱۵۰ سال گرفتار سیاست‌زدگی بوده است. چه بسا اگر از بالاتر نگاه کنیم، قرن‌ها است که گرفتار تقابل دائمی میان دولت و ملت است. انگار فلسفهی وجودی مفهوم سیاسی ایرانشهر تقابل همهی اجزا و سطوح جامعه با یکدیگر است. منازعهی بی‌سرانجام جامعه‌ای کوتاه‌مدت که به قول همایون کاتوزیان تاریخ را در دور باطل هرج و مرج و استبداد سپری کرده است. این منازعه قربانیان زیادی، بهویژه در دوران معاصر، داشته است. از سنت تاریخیِ سیالیت و پادرهوایی طبقات بالادست و فرودست که بگذریم، باید گفت تلاش‌های صد ساله‌ی طبقه‌ی متوسط هم برای تثبیت موقعیت خود در دنیای مدرن بی‌نتیجه مانده است. منازعات سیاسی دوره‌های بی‌ثباتی را کوتاه‌ و کوتاه‌تر کرده است. و غم‌انگیز این که طبقه‌ی متوسط از مشروطه به این سو، خود نقش فعالی در گرم نگه داشتن این منازعات داشته است.

 

  1. ایران مطلوب، سرزمین باثباتی است مثل بسیاری از کشورهای دنیا که ملتهایشان مشغول تجربه‌های مطلوب و بادوام زیستی هستند. دولت هم چیزی بیش از یک نهاد کوچک تسهیل‌گر نیست. عامه‌ی مردم سرگرم زندگی‌اند و مشغله‌ی ذهنی‌شان نه سیاست که بهبود کیفیت زندگی‌ و تجربه‌های ناب زیستی است. در این دنیای مطلوب، فعالیت سیاسی چیزی بیش از سرگرمی و ماجراجویی نیست و البته تأثیر سیاست در سبک زندگی و اقتصاد و معیشت ناچیز است.

 

  1. در اقلیم خشک و کم‌آب یزد درخت پرتقال به عمل نمی‌آید، در شمال سرسبز هم کسی باغ پسته ندارد. توقع بیجا از ایران هم حاصلی جز سرخوردگی ندارد. مدینه‌ی فاضله روشنفکران مشروطه فرانسه بود. آن‌ها دوست داشتند از ایران، فرنگ ــ فرانسه ــ بسازند که نشد. ایران دوران رضا شاه به آلمان تبدیل نشد و از ایران پهلوی دوم هم آمریکا در نیامد. ایران پست مدرن انقلابی هم، که از آنارشیسم آمریکای جنوبی الهام گرفته بود به جایی نرسید. از ایران، ژاپن اسلامی هم در نیامد. این اواخر الگوبرداری از توسعه‌ی گلخانه‌ای دوبی و قطر نیز همه چیز را بیشتر و بیشتر به هم ریخت.

چه بسیار سرمایه و انرژی از جامعه‌ی ایران هدر رفت تا در این صد سال انواع و اقسام تجربه‌های ناکام را از سر بگذراند. چه بسیار مردمی که نقد عمر خود را برای دستیابی به آرمان‌های ذهنی بی‌سرانجام باخته و می‌بازند، اما کسی بی‌خیال نشد.

از ایران سوئیس و نروژ و کانادا هم در نخواهد آمد اما می‌توان آرمان‌های انتزاعی را رها کرد. می‌توان بی‌خیالی را ترویج کرد، می‌توان از سیاست‌زدگی فاصله گرفت. می‌شود عرصه‌ی مبارزه را خالی کرد و از معرکه‌ی دون‌کیشوت‌ها فاصله گرفت به این امید که شاید خسته شوند و آنها هم کنار بکشند.

بعید است که بتوان سیاست‌زدگی را از ذات ایرانشهر بیرون کشید، اما می‌توان به کنج عافیت پناه برد و جبهه‌ی مردم عادی را که فقط تمنای زندگی دارند تقویت کرد. صد سال مبارزه و ده‌ها قرن مخاصمه و منازعه تا امروز به جایی نرسیده است، چه‌ بسا ترک مخاصمه به جایی برسد.