نگاهی به فیلم «خواهر»؛ ما به حقیقت مدیونایم
Film Republic
آدریِن ریچ، نویسنده و منتقد فمینیست نامدار آمریکایی (۲۰۱۲-۱۹۲۹)، میگوید: «احتمالاتی که میان دو نفر، یا گروهی از مردم، وجود دارد، از قدرتی جادویی بهرهمند است. این احتمالات جالبترین چیز در زندگی است. دروغگو کسی است که دائماً این احتمالات را نادیده میگیرد.» (در باب دروغها، رازها و سکوت: گزیدهی مقالات ۱۹۷۸-۱۹۶۶).
اِسوِتلا سوتسورکووا، که پنج سال قبل با فیلم نخست خود، «عطش»، منتقدان را به ظهور فیلمساز نوآور دیگری در سینمای بلغارستان امیدوار کرده بود، در اثر جدید خود، «خواهر»، نقش ویرانگر دروغ در روابط انسانی را با مهارت به تصویر میکشد. این فیلم، که در جشنوارههای معتبری نظیر سن سباستین و ورشو جوایزی را به دست آورده، نشان میدهد که چگونه دروغهای دختر نوجوانی زندگی خواهر بزرگترش را نابود میکند.
شهر کوچکی در بلغارستان کنونی. مادری با دو دخترش به نامهای کاملیا و راینا به سختی امرار معاش میکنند. دختر کوچکتر، راینا، اغلب داستان سرِ هم میکند تا بر جذابیت زندگی ملالآورش بیفزاید. اولین بار که او را میبینیم، به گردشگرانی که مجسمههای گِلین خانوادگیاش را میخرند به دروغ میگوید که خودش به تنهایی این مجسمهها را ساخته چون پدرش سالها قبل ناپدید شده است و قاچاقچیان مواد مخدر مادر و خواهرش را هم ربوده و کشتهاند. اندکی بعد به گروه دیگری از گردشگران به دروغ میگوید که به نور خورشید حساسیت دارد زیرا مادرش در دوران نوزادی او را در پارک رها کرده و به دنبال معشوق رفته است. به بعضی دیگر هم میگوید که مادرش شش سال او را در یتیمخانه به حالِ خود رها کرده است. بیدرنگ درمییابیم که از صمیمیت میترسد و دوست ندارد که خودِ واقعیاش را به دیگران بنمایاند.
به قول ریچ، «دروغگو همواره میترسد که کنترلش را از دست بدهد. او حتی نمیتواند آرزوی رابطهای عاری از فریب را در سر بپروراند زیرا آسیبپذیر بودن در برابر دیگری را با از دست دادن کنترل همسان میپندارد.»
سم هریس، اندیشمند آمریکایی، دروغگویی را خودداری از «همکاری با دیگران» و «نوعی پس نشستن از ایجاد رابطه» میداند، امری که هزینههای روانی و اجتماعیِ گزافی دارد (دروغ/ارادهی آزاد، برگردان خشایار دیهیمی، نشر گمان). به تعبیر او، «همیشه فرصت برای فریب دادن دیگران وجود دارد و همیشه هم وسوسهانگیز است. و هر یک از این فرصتها ما را به لغزندهترین وادیِ اخلاقی پرتاب میکند که از سرِ آن میگذریم. شمار اندکی از ما قاتل یا دزد هستیم اما همهمان دروغ میگوییم. و بسیاری از ما قادر نیستیم همین امشب دلآسوده به رختخواب برویم بی آنکه در طول روز چندین و چند دروغ گفته باشیم. این چه چیزی را دربارهی ما و دربارهی زندگی ما با همدیگر عیان میکند؟»
راینا ناخواسته در دام دروغهای خود میافتد و به اعضای خانوادهاش آسیب میرساند. به باور ریچ، «وقتی میفهمیم که دیگر نمیتوانیم به کسی که قبلاً معتمدمان بود اعتماد کنیم، مجبور میشویم که در کل دنیا بازنگری کنیم، و نسبت به غریزه و مفهوم اعتماد شک میکنیم. برای مدتی، به لبهی پرتگاه رانده و در ظلمتی رها میشویم که در آن شعلههای آتش زبانه میکشد؛ بیسرپناه زیر باران سیلآسا تنها میمانیم، بینامونشان و بیبهره از مهربانی؛ در حالتی شبیه به بیشکلی و بیهویتی.»
طُرفه این که دروغ حتی اعتماد فرد دروغگو به دیگران را هم کاهش میدهد. به تعبیر سم هریس، «سوءظن غالباً در هر دو سوی دروغ زاده میشود.» (دروغ/ارادهی آزاد). بعضی از پژوهشها نشان میدهد که «هر چه دروغِ» دروغگویان «صدمهزنندهتر باشد، اعتماد و علاقهشان به قربانیانشان کمتر میشود یا حتی به کلی از دست میرود. به نظر میرسد که دروغگوها برای حفظ "من"شان (ego)، و تفسیر رفتارشان به گونهای که موجه بنماید، ناچارند افرادی را که به آنها دروغ گفتهاند ملامت و سرزنش کنند.» (همان منبع).
بر عکس، صداقت بر اعتماد میان اعضای جامعه میافزاید و به روابط میانانسانی غنا میبخشد. به قول هریس، «افراد صادق به ما احساس امنیت میدهند: آدم میداند که منظور آنها از حرفی که میزنند همانی است که میگویند؛ آدم میداند که آنها جلوی شما یک چیز و پشت سرتان چیزی دیگر نمیگویند؛ آدم میداند که آنها وقتی فکر میکنند آدم اشتباه کرده و از عهده برنیامده، همین فکر را به زبان میآورند ــ و به همین دلیل تحسین آنها را نمیتوان با تملقِ صرف یکی دانست. صداقت هدیهای است که میتوانیم به دیگران بدهیم. صداقت در ضمن منبع قدرت و موتور محرک سادگی و آسودگی است. وقتی میدانیم که در هر شرایطی خواهیم کوشید حقیقت را بگوییم، نیازی نمیبینیم که خودمان را آمادهی رویارویی با خیلی چیزها کنیم. ما در این حالت میتوانیم "خودمان" باشیم.»
طُرفه این که دروغ حتی اعتماد فرد دروغگو به دیگران را هم کاهش میدهد. به تعبیر سم هریس، «سوءظن غالباً در هر دو سوی دروغ زاده میشود.»
اما صداقت به چه معنا است؟ صداقت، به عقیدهی ریچ، به این معنا نیست که همه چیز را بیدرنگ به یکدیگر میگوییم یا از قبل میدانیم که چه چیزی باید به هم بگوییم. صداقت «به این معنا است که اغلب اوقات در انتظار احتمال همصحبتی با تو بیتاب و بیقرارم... به این معنا است که هر دو میدانیم که همیشه داریم سعی میکنیم که احتمالات حقیقت میان خود را افزایش دهیم. صداقت یعنی احتمال زندگی میان ما.»
شگفت نیست که دنیای «خواهر» چنین بیروح و عاری از زندگی به نظر میرسد. سوتسورکووا جامعهای آکنده از فساد، نابرابری، خشونت، دروغ و زنستیزی را در برابر دیدگان ما قرار میدهد. مردانی که در فیلم میبینیم نه تنها با زنان بر سرِ مِهر نیستند بلکه از هیچ فرصتی برای سرکوب زنان و تعرض به آنان چشمپوشی نمیکنند. از قضا زنستیزی و دروغ با یکدیگر بیارتباط نیستند. ریچ به ما یادآوری میکند که مردها همیشه از دروغ برای حفظ قدرت بهره بردهاند.«قرنها زنان را دیوانه پنداشتهاند و در فرهنگی که تنها بر تجربهی مردانه صحه میگذارد، تجربه و غرایز ما را انکار کردهاند. ما به حقیقتِ مربوط به جسم و ذهن خود پینبردهایم...زنان هر گاه به حقیقت تجربهی خود وفادار بودهاند اغلب ]بر اثر تلقین مردان[ احساس دیوانگی کردهاند. آیندهی ما به سلامت عقل تکتکمان بستگی دارد.»
بنابراین، صداقت زنان در رهایی آنان از چنگ مردسالاری نقش مهمی دارد. به نظر ریچ، «وقتی زنی حقیقت را میگوید، این احتمال را به وجود میآورد که حقیقت در دنیای اطرافش فزونی یابد.» آیا راینا سرانجام درمییابد که زمانِ آن فرا رسیده است که به جستوجوی حقیقت برخیزد؟
سوتسورکووا میگوید:
«"خواهر" در واقع داستانی دربارهی خودم است. هفت ساله بودم که مادرم مرا فرستاد تا نان بخرم. در راه چند بچهی دیگر را دیدم و با همهی پولم پشمک خریدم و خوردیم. با کیسهای فندق که یکی از بچههای محله به من داده بود به خانه برگشتم. به پدر و مادرم گفتم که همسر نانوا زایمان کرده و به همین علت نانوایی تعطیل است، و در عوض فندق خریدهام تا گرسنه نمانیم.
در نوزده سالگی برای ثبتنام در "دانشکدهی ملی فیلم و هنرهای نمایشی" در صوفیه درخواست دادم. فیلمنامهی کوتاهی دربارهی معتادان مواد مخدر نوشتم و برای مصاحبه دعوت شدم. در مصاحبه گئورگی دیولگروف، که بعدها استادم شد، پرسید چطور از چنین جزئیاتی دربارهی زندگی معتادها خبر دارم. گفتم که پدر و مادرم رانندهای را استخدام کرده بودند که مرا به مدرسه ببرد و بیاورد، و یک روز دیدم که در دستشوییِ خانهی ما مواد مخدر مصرف میکند. برای این که از ارائهی توضیحات بیشتر طفره بروم، به سرعت اضافه کردم که چند دقیقهی بعد با جسد این مرد در دستشویی روبهرو شدم. و بعد شروع به گریه کردم.
]اما در واقع[ من در روستایی در ناحیهی کوهستانیِ استراندژا در جنوب شرقی بلغارستان زیر نظرِ مادربزرگم بزرگ شدم. زندگی ملالآوری داشتیم که بین تاکستان، جالیز و اصطبل میگذشت. وقتی در زندگی روزمره هیچ چیز جالبی وجود نداشته باشد چطور میتوان از خود داستان درنیاورد؟
"خواهر" نوعی اعتراف به دوست داشتن آدمهایی است که دقیقاً چنین زندگیهای ظاهراً پیشپاافتادهای دارند. به نظرم همهی ما از بیان حقیقت دربارهی دنیایی که در آن به سر میبریم خودداری میکنیم.»
به عبارت دیگر، متأسفانه ما همیشه به حقیقت مدیونایم، و اگر حقیقت را پایه و اساس جهان مشترک بدانیم، در واقع به تخریب این دنیا مشغولایم. گویی از یاد بردهایم که «دروغ معادل اجتماعیِ فاضلاب سمّی است ــ و پخش و نشت آن میتواند به همه صدمه بزند.» (سم هریس، دروغ/ارادهی آزاد).
فیلمنامهی منسجم و بازی بینقص مونیکا نایدِنووا، که پیشتر هم در «عطش» درخشیده بود، به سوتسورکووا اجازه داده است تا اثری بیافریند که مدتها ذهن مخاطب را به خود مشغول نگه میدارد. تو گویی فیلمساز دوباره این پرسشهای مهم هریس را با تماشاگر در میان میگذارد: «اگر تصمیم بگیرید که دیگر هرگز دروغ نگویید در روابطتان چه تغییراتی به وجود میآید؟ کدام حقایق ناگهان جلوی چشمتان ظاهر میشوند؟ بعد از آن چه جور آدمی میشوید؟ و چهقدر بر تغییر اطرافیانتان تأثیر میگذارید؟»