تاریخ انتشار: 
1401/05/13

طرح یک دغدغه‌ی فمینیستی: با دولت همکاری کنیم یا نه؟

نازنین شاه‌رکنی
PDF icon دانلود pdf (1.24 مگابایت)

الیزابت رید، فموکرات اهل استرالیا و پیشکسوت در ارایه – خدمات دولتی به زنان

(Source: Malcolm Lindsay/ National Library of Australia)

بسیاری از نظریه‌پردازان فمینیست، دولت را در ایجاد، تثبیت و گسترش نابرابری‌های اجتماعی و بهخصوص نابرابری‌های جنسیتی، سهیم می‌دانند. این گروه همکاری با دولت را نکوهش می‌کنند، چراکه ساختار بوروکراتیک و سلسله‌مراتبی دولت و نهادهای دولتی را با ارزش‌های فمینیستی در تضاد می‌بینند. از منظر ایشان، بهرسمیتشناختن دولت بهعنوان «همکار» همانا و ثباتبخشیدن به نظم و تفکر غالب همان. این گروه، فمینیسمِ دولتی را عملاً فمینیسمِ در خدمت دولت می‌دانند و معتقدند فعالان حقوق زنان بهتر است انرژی‌شان را صرف تقویت جامعه‌ی مدنی و توانمندسازی زنان کنند و بهدنبال ایجاد همبستگی خارج از فضای دولتی و بین «حاشیه‌نشینان» سیاسی، اقتصادی و اجتماعی باشند.

اما گروه دیگری از فمینیست‌ها معتقدند که امروزه دولت کانون تجمع قدرت و سرمایه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است و بنابراین قطع رابطه با دولت بهمثابه‌‌ی خودکشی است. به نظر ایشان، پاپسکشیدن از فضای دولتی و نهگفتن به منابع و امکانات دولتی، فقط وقتی ممکن است که شرایط برای شکل‌گیری و رشد نهادهای موازی و مستقل موجود باشد؛ جایی که جامعه‌ی مدنی بتواند نفس بکشد و دولت مدام تهدید و تحدیدش نکند.

پس تکلیف چیست؟ با دولت همکاری بکنیم یا نکنیم؟ از ابزار و منابع و امکانات دولتی برای کاهش نابرابری‌های اجتماعی استفاده بکنیم یا نکنیم؟ از دولت طلب حمایت و خدمت‌رسانی و مسئولیت‌پذیری بکنیم یا نکنیم؟ برای ورود به دولت و زنانهکردن پست‌های مدیریتی تلاش بکنیم یا نکنیم؟ پاسخدادن به این پرسش‌ها آسان نیست. درواقع همانطور که مطالب این مجموعه نشان می‌دهد، دراین‌باره نمی‌توان حکمی کلی صادر کرد؛ نمی‌توان برای همه‌ی فعالان حقوق زنان در همه‌ی شرایط نسخه‌ای یکسان پیچید.

پاسخ به این پرسش‌ها در وهله‌ی اول به تعریف ما از «ماهیت» دولت بستگی دارد که در مجموعه‌ای دیگر، مفصل به آن پرداخته خواهد شد. بهطور خلاصه، اگر دولت را ماهیتاً مردانه و در خدمت منافع مردان بدانیم، طبیعتاً همکاری با آن، چیزی جز تثبیت سلطه‌ی مردانه بههمراه نخواهد داشت. ولی اگر دولت را ماشینی بدانیم که مسیر و مقصد حرکتش را راننده تعیین می‌کند، طبیعتاً اینکه چهکسی را برای هدایت ماشین پشت فرمان می‌نشانیم، اهمیت پیدا می‌کند.

در اینجا پرسش دیگری پیش می‌‌آید: وقتی از دولت سخن می‌گوییم، به چه نهادها و اشخاصی اشاره می‌کنیم؟ (قطع) همکاری با دولت می‌تواند در سطح ملی باشد (مثلاً وقتی در انتخابات ریاستجمهوری شرکت یا آن را تحریم می‌کنیم). ولی دولت فقط دربرگیرنده‌ی نهادهایی مثل نهاد ریاستجمهوری، مجلس، وزارتخانه‌ها و... نیست؛ دولت دربرگیرنده‌ی مجموعه‌ای از اشخاص و نهادهایی است که در زندگی روزمره با آنها مواجه می‌شویم. بهاصطلاح مردم‌شناسان، این «دولت روزمره» (Everyday State) به تاروپود حیات روزمره‌ی ما بافته شده است.[2] آیا قطع همکاری با مأمور برق و نگهبان پارک و مددکار بهزیستی و شرکت اتوبوسرانی و شهرداری و مدیر مدرسه ممکن یا لازم است؟ چرا؟ و چگونه؟ مجموعه مقالات پیش رو مشخص می‌کند که پاسخ به این چرایی و چگونگی، همیشه یکسان نیست. (قطع) ارتباط با دولت (چه در سطح ملی و چه در سطح روزمره) تبعاتی دارد که متأثر از عوامل گوناگونی است که باید در جای خود بررسی شود.

زنان همیشه این امکان را ندارند که بین دو گزینه‌ی تقابل و تعامل یکی را انتخاب کنند. مسئله‌ی اصلی برای بسیاری از زنان در جهان سوم شیوه‌ی همکاری و مبارزه‌ی توامان با دولت است.

پس پرسش اصلی کماکان پابرجاست: در دولت باشیم و از درون برای تغییر تلاش کنیم؟ با دولت همکاری کنیم؟ یا عطای دولت را به لقایش ببخشیم و از آن فاصله بگیریم و در خارج از فضاهای دولتی برای تقویت جامعه‌ی مدنی و گروه‌های مستقل زنان تلاش کنیم؟ یکی از بهترین پاسخ‌ها را «شیرین رای» می‌دهد که نوشته‌اش در این مجموعه نیز گنجانده شده است: او تأکید می‌کند که بسیاری از زنان، بهخصوص در جهانسوم، این امکان را ندارند که بین این دو گزینه یکی را انتخاب کنند؛ هزینه‌ی تقابل با دولت در بعضی کشورها بسیار بالاست (نمونه‌اش در ایران که فعالیت برای حقوق زنان در بسیاری موارد مصداق فعالیت علیه نظام تلقی می‌شود و به دستگیری فعالان حقوق زنان می‌انجامد). رای می‌گوید که برای بسیاری از زنان، همکاری یا تقابل با دولت نیست که مسئله است؛ همکاری و تقابل توأمان با دولت است که مسئله است. او با برجستهکردن تجربه‌ی زنان در جهانسوم چنین بحث می‌کند که دولت و جامعه‌ی مدنی هر دو می‌توانند هم در خدمت زنان باشند و هم علیه زنان بسیج شوند؛ چون نظام سلطه در هر دو وجود دارد. بنابراین، همکاری و تقابل با هر دو ضروری است.

مقالات این مجموعه طوری کنار هم چیده شده‌اند که ما را با بعضی ابعاد کار در فضاهای دولتی و پیامدها و چالش‌های این همکاری، آشنا کنند. این نوشته‌ها کمک می‌کنند که درک بهتری از فرایند نمایندگی، خاستگاه و منافع زنان نماینده و همچنین چالش‌هایی به دست بیاوریم که زنان در مسیر نمایندگی با آن مواجهند. همانطور که از این مقدمه‌ی کوتاه برمی‌آید، بحث درباره‌ی چیستی و چگونگی و پیامدهای نمایندگی را باید در بستر تاریخی و اجتماعی خود پی گرفت. یکی از سازوکارهایی که برای بالابردن تعداد زنان نماینده در دستگاه‌های سیاسی و دولتی از آن استفاده شده، سازوکار سهمیه‌بندی جنسیتی است. این سهمیه‌بندی چگونه و در چه سطحی اعمال میشود و چه پیامدهایی دارد؟ آیا ورود به دولت و احزاب و نهادهای سیاسی، زنان نماینده را «محافظهکار» نمی‌کند؟ آیا دغدغه‌ی حفظ کرسی و منصب، زنان نماینده را از قاطبه‌ی مردم دور و به مردان حاکم نزدیک‌تر نمی‌کند؟ زنانی که نمایندگی زنان را در دولت و احزاب سیاسی به عهده می‌گیرند، چقدر برای پیشبرد مسائل زنان می‌کوشند؟ تا کجا حاضرند هزینه بدهند؟ آیا این زنان نماینده، سپر بلای فمینیست‌هایی خواهند بود که خارج از دولت و در حاشیه‌ها به فعالیت برای بهبود وضعیت زنان مشغول‌اند یا برعکس، باعث می‌شوند که فعالیت آنان مدام زیر سؤال برود و سرکوب شود؟ آیا اصلاً زنان نماینده بهصرف زنبودن می‌توانند همه‌ی زنان را نمایندگی کنند؟ تاریخ نشان می‌دهد که به تفاوت‌های بین زنان هم باید توجه کرد. مثلاً زنان طبقه‌ی متوسط سفیدپوست در آمریکا در همه‌ی زمینه‌ها نمایندگان خوبی برای زنان رنگین‌پوست یا زنان طبقه‌ی کارگر نبوده‌اند. «کیمبرلی کرنشا» در مقاله‌ی معروف خود درباره‌ی مفهوم بینا‌هویتی (intersectionality) توضیح داده است که در بعضی برهه‌ها در تاریخ آمریکا زنان سیاه‌پوست، هم از دید نمایندگان و فعالان جنبش زنان در آمریکا (که اغلب سفیدپوست بودند) مغفول مانده‌اند و هم از دید فعالان جنبش‌های حقوق مدنی سیاهپوستان (که اغلب مرد بودند).[3] در یکی از مقالات این مجموعه به جنبش «دالیت‌ها» در هند پرداخته و نشان داده شده است که چطور فمینیست‌های دالیت در هند برای بهرسمیتشناختهشدن در جامعه و فضاهای دولتی کوشیده‌اند و در بعضی مواقع از همکاری با سازمان‌های بین‌المللی و جنبش‌های جهانی بهره برده‌اند. مسیر برای پیشرفت زنان هموار نیست ولی این ناهمواری برای زنان «حاشیه‌نشین» بهمراتب بیشتر و سخت‌تر است. همه‌ی زنان امکان همکاری با دولت یا راهیافتن به درون دولت را ندارند و همه‌ی زنان برای عدم همکاری با دولت، یا رودررویی با آن، هزینه‌ی یکسان پرداخت نمی‌کنند. این تفاوت‌ها را باید دید و در تصمیم‌گیری‌ها لحاظ کرد.

ولی آیا لازم است که به کار با دولت و از درون دولت اینقدر بها داد؟ آیا راه‌های دیگری برای ایجاد تغییر در وضعیت زنان و برای بهبود وضعیتشان وجود ندارد؟ آیا تغییر فقط با گذر از مجاری رسمی ممکن است و آیا کنش سیاسی فقط به (عدم) همکاری یا تقابل با دولت محدود است؟ در یکی دیگر از مقالات این مجموعه به اهمیت سیاسی کنش‌های روزمره‌ی زنان اشاره شده است: کنش‌هایی که الزاماً در تقابل با دولت تعریف نمی‌شوند اما درعمل فضا را برای زنان بازتر و برای دولت تنگ‌تر می‌کنند و نظم جنسیتی موجود را به چالش می‌کشند. مقالات پایانی این مجموعه از زوایای گوناگون به این پرسش‌ها می‌پردازند، از پستی‌وبلندی «تقابل» با دولت یا تلاش برای تغییر در خارج از فضای دولتی می‌گویند و ما را وامیدارند که دراین‌باره اندکی بیشتر بیندیشیم.

 

برای مطالعه یا دریافت تمام مقالات این مجموعه می‌توانید روی گزینه‌های «بخوانید» یا «دانلود» در بالای صفحه کلیک کنید.


[1] دکتر نازنین شاه‌رکنی دانش‌آموخته‌ی جامعه‌شناسی از دانشگاه برکلی و هم اکنون استاد «جنسیت و جهانی شدن» در مدرسه‌ی اقتصادی لندن (LSE)  است. کتاب او با عنوان «زنان در شهر: مروری بر سیاست‌های تفکیک جنسیتی در ایران» در سال ۲۰۲۱ برنده‌ی جایزه‌ی لطیفه یارشاطر از انجمن ایران‌پژوهی شد.

[2] برای مطالعه‌ی بیشتر بنگرید به:

Das, Veena. “The Signature of the State,” in Anthropology in the Margins of the State. Veena Das and Deborah Poole (eds.) School of American Research Press, 2004: 225-252.
Ismail, Salwa. Political Life in Cairo’s New Quarters: Encountering the Everyday State. U of Minnesota Press, 2006.

[3] بنگرید به

Crenshaw, Kimberle. “Mapping the Margins: Intersectionality, Identity Politics, and Violence against Women of Color.” Stanford Law Review 43:6 (1991): 1241–99.