تاریخ انتشار: 
1401/08/19

وقتی مخالفان برده‌داری متهم به تندروی شدند

علیرضا اشراقی

حیله‌های متعصبانه: گفتار طرفدار برده‌داری و تراژدی اجماع، نوشته‌ی پاتریشیا رابرتز-میلر، انتشارات دانشگاه آلاباما، ۲۰۱۰

 

می‌گفتند مخالفان نظام و مدعیان آزادی فتنه‌گرند. می‌گفتند آنها که خواهان کرامت و برابری هستند، در واقع شورش و اغتشاش را ترویج می‌کنند و در پی غارت شهروندان محترم و آزار اهل دین و ایمان هستند. می‌گفتند حرف‌هایشان توهین‌آمیز است و احساسات را جریحه‌دار می‌کند. می‌گفتند جامعه را تحریک می‌کنند و مقصرند اگر خشونت رخ دهد و جنگی درگیرد.

گروهی دیگر هم نصیحت می‌کردند. به مخالفان پند و اندرز می‌دادند که با لحن آرام‌تری صحبت کنند. نصیحت می‌کردند که مبادا شعارهای هیجانی و افراطی طرح شود. نصیحت می‌کردند که اعتراض ساختارشکنانه ثمری نمی‌دهد؛ حالا وقت طرح چنین مطالباتی نیست؛ جامعه آماده نیست؛ این خواسته‌ها و این طرز بیان کشور را آشوب‌زده می‌کند. نصیحت می‌کردند که باید نگرانی‌های آن طرف را هم درک کنیم؛ باورهایشان را تحقیر نکنیم؛ جوری نقد نکنیم که به‌ آنها بربخورد. می‌گفتند با زبان سازشکارانه و خاضعانه، با تقیه و مداهنه، اگر سخن گفته شود ای بسا باب گفتگو باز شود و به تفاهم بینجامد.

این حرف‌ها که این روزها برای ما بسیار آشناست، دویست سال پیش و در محیطی متفاوت زده شده بود: در آمریکای مبتلا به نظام برده‌داریپاتریشیا رابرتز-میلر، استاد بازنشسته‌ی دانشگاه تگزاس در رشته‌ی رتوریک، در کتاب حیله‌های متعصبانه: گفتار طرفدار برده‌داری و تراژدی اجماع استدلال می‌کند که همین حرف‌ها بود که سرانجام کار را به جنگ داخلی آمریکا کشانید. چنان‌که او می‌نویسد، برده‌داران موفق شدند تا فضای گفتگوی آزاد و بحث صریح و صادقانه درباره‌ی شرِ برده‌داری را ساکت کنند، اما همین موفقیت به شکستشان در جنگ انجامید. سرکوب فضای گفتگوی آزاد و بحث صادقانه باعث شد تا جنگ به تنها گزینه‌ی موجود برای برانداختن نظام برده‌داری تبدیل شود.

رابرتز-میلر همچنین نشان می‌دهد که روش‌های محافظه‌کارانه‌‌ای که اهل آشتی به کار بستند هیچ فایده‌ای در تغییر روش نظام برده‌داری نداشت. اهل آشتی معتقد بودند که باید با ادبیات استمالت‌آمیز و دلجویانه برده‌داران را قانع کرد. از مخالفان برده‌داری انتقاد می‌کردند که چرا اینقدر درباره‌ی بد‌ی‌های برده‌داران می‌نویسند و خبرهای تجاوز به عنف و لت‌وکوب‌کردن برده‌ها را منتشر می‌کنند. می‌گفتند مخالفان برده‌داری نباید جزوه و اعلامیه و شب‌نامه در ایالت‌های برده‌دار جنوبی توزیع کنند، چون این کارها نظام برده‌داری را جری‌تر می‌کند.

اما برده‌داران همه را به یک چوب راندند، حتی آن‌هایی که با کلام نازک و نزاکت بابِ طبعِ نظام برده‌داری خواهان اصلاح آرام بودند و خواستار رهاکردن فوری و بی‌چون و چرای بردگان هم نبودند. افرادی مانند ویلیام لوید گریسن امیدوار بودند که بتوان با توسل به اقناع اخلاقی برده‌داری را شکست داد. او در نوشته‌هایش به تفصیل به وجوه مختلف استدلال‌های برده‌داران می‌پرداخت و با حوصله سعی می‌کرد تا به قبیح‌ترین حرف‌های برده‌داران هم پاسخی منطقی دهد. اما برده‌داران در تبلیغاتشان او را متهم به ترویج خشونت‌ و به‌هم‌زدن نظم‌ونسق اجتماعی کردند.

مثال بارز دیگر ویلیام الری چنینگ بود که در کتاب بردگی نوشت: «قصد دارم نشان دهم که برده‌داری خطای بزرگی است، اما نمی‌خواهم کلامی در قضاوت برده‌داران بگویم». به‌رغم رویه‌ی صلح‌جویانه‌ای که او در استدلال‌هایش پیش گرفت، برده‌داران وی را متهم کردند که با این استدلال‌ها «نفت بر آتش می‌ریزد». به‌رغم اینکه چنینگ خشونت را رد می‌کرد، ‌گفتند که او «به شورش فرا می‌خوانَد». یکی از طرفداران برده‌داری در کتابی که در سال ۱۸۳۶ در نقد او نوشت، آورد که گرچه چنینگ قصد نداشته «سیاهان را بشوراند که انتقام بگیرند» اما «هیچ کتابی تا به حال نوشته نشده که به این خوبی در خدمت چنین مقاصدی باشد.»

طرفداران برده‌داری مرتب می‌گفتند که طرف مقابل «احترام آنها را نگه نمی‌دارد.» اما در نوشته‌ها و گفتارشان هیچ نشانه‌ای نبود که بتوان گفت اهمیتی برای حفظ احترام طرف مقابل هم قائل بودند؛ در واقع، چیزی که باید از نظر آنها حفظ می‌شد احترام خودشان بود نه اینکه حفظ احترام متقابل را قاعده‌ی بحث بدانند.

از نظر برده‌داران هر کس که از شرارت و مضرات نظام برده‌داری حرف می‌زد، تندرو بود. برده‌داران هر نوع استدلالی را ــ هر قدر هم که در لفافه و همراه با سلام و تحیات بود ــ براندازانه می‌خواندند. همه کار کردند که شر‌بودن برده‌داری محل بحث نباشد. تکیه‌ی عمده‌ی برده‌داران بر این بود که منتقدان برده‌داری با طرح مباحثشان «احساسات و عواطف را جریحه‌دار» می‌کنند. با این شیوه‌ی ارجاع‌دادن بحث به احساسات، برده‌داران اذهان را از محتوای استدلال‌ها دور می‌کردند.

برده‌داران خودشان را قربانی تندروی‌های مخالفان نشان می‌دادند. مدام مظلوم‌نمایی می‌کردند. درباره‌ی مخالفان برده‌داری اغراق می‌کردند و مدعی بودند که مخالفان برده‌داری قصد از‌بین‌بردن بنیان‌های اخلاقی جامعه را دارند. هر گونه نقد برده‌داری را به‌مثابه‌ی نوعی حمله به شخص خودشان وانمود می‌کردند و با شخصی‌کردن بحث می‌کوشیدند آن را از محتوا خالی کنند. می‌گفتند برده‌ها هیچ مشکلی ندارند اگر تحریکشان نکنند، از بردگی‌شان راضی‌اند و به برکت‌ نظام برده‌داری می‌بالند و می‌پایند!

رابرتز-میلر با بررسی انبوهی از اسناد و نوشته‌های تاریخی به‌خوبی نشان می‌دهد که شروع بحث مؤدبانه و خشونت‌پرهیز اصلاً تضمین نمی‌کند که طرف دیگر هم رویه‌ی مشابهی در پیش بگیرد. او به انتقاد از کسانی می‌پردازد که زورشان به برده‌داران نمی‌رسید اما آزادی‌خواهان را نصیحت می‌کردند که تندروی نکنند؛ حتی وقتی ظالم اهل گفتگو نبود باز به مظلوم توصیه می‌کردند که با آرامش و نزاکت با ظالم حرف بزند. نهایت بی‌اخلاقی است که «مسئولیت منازعه را به جای کسانی که حامی و حافظ نظام ظالمانه هستند، گردن معترضی بیندازیم که از ظلم نالان است.»

رابرتز-میلر به دیدگاهی می‌تازد که ظالم و مظلوم را یک‌جا متهم می‌کند و معتقد است که جنگ داخلی آمریکا به خاطر «سازشکار نبودن» و «تندرویِ هر دو طرف» آغاز شد. او می‌گوید برابر دانستن تعصب برده‌داران با تعصب طرفداران الغای بردگی دقیقاً تکرار همان مدعیاتی است که برده‌داران طرح می‌کردند. بنا بر این دیدگاه، هر نزاع خشونت‌باری که رخ می‌دهد، حاصل پرهیز دو طرف از سازش است، بنابراین، باید هر دو طرف را به دلیل سازش‌ناپذیری‌شان به یک اندازه ملامت کرد.

خام‌اندیشانه است که گمان کنیم هر منازعه‌ای را می‌توان از طریق بحثِ آرام و همراه با نزاکتِ مقبولِ طرف مقابل حل کرد و خشونت فقط وقتی رخ می‌دهد که آدم‌ها بد حرف‌ می‌زنند یا استدلال‌ درستی که مقتضی حال باشد و به دل طرف مقابل بنشیند طرح نمی‌کنند. چنان‌که رابرتز-میلر نتیجه می‌گیرد، اگر بخواهیم مدام مواظب باشیم طوری حرف بزنیم تا خاطر مبارکِ مخاطبمان آزرده نشود و برنیاشوبد، آن‌وقت اصلاً «هرگونه تحول اجتماعیِ معنی‌داری ناممکن می‌شود.»

مدافعان نظام برده‌داری هیچ نوع نقدی، حتی نقد محتاطانه، را بر‌نتابیدند تا مبادا خاطر برده‌داران مکدر شود. تلاش بی‌رحمانه‌ی برده‌داران برای ساکت‌کردن مخالفان و تک‌صدایی‌کردن جامعه به تراژدی‌ ملی انجامید. آن‌ها در سرکوب بحث منطقی موفق بودند، اما همین توفیق کار را به رویارویی نظامی و برپاشدن جنگی خونین و خسارت‌بار در آمریکا کشید.