تاریخ انتشار: 
1399/02/04

زوال تقدس نهاد خانواده

رضا پیامی

سر و صدای دعواهای همسایهی ما این روزها بیشتر از همیشه به گوش می‌رسد. همهی اعضای خانواده دور هم جمع‌اند، قرار است برای محافظت از خود و دیگران در برابر کرونا، تا جایی که می‌شود بیرون نروند. همه جا حرف فاصله است، اما رعایت فاصله‌ی اجتماعی به معنای نزدیکی فیزیکی درون خانواده‌هاست، و این نزدیکی اختلافات و مشکلات را عیان‌تر و شدیدتر کرده است.

وقتی اخبار را می‌خوانیم، می‌بینیم که در دیگر کشورهای درگیر کرونا هم وضع به همین منوال است. مثلاً در اخبار آمده بود که در برزیل، اسپانیا، چین و فرانسه میزان اختلافات و خشونت خانگی افزایش پیدا کرده است. در بریتانیا تماس تلفنی قربانیان خشونت خانگی با نهادها و خیریههای فعال در این حوزه رشدی چشمگیر داشته است. کار به جایی رسیده که حتی دبیر کل سازمان ملل هم در مورد «افزایش مهلک خشونت علیه زنان در جریان قرنطینهی خانگی» هشدار داده است. در ایران هم یک مقام سازمان بهزیستی گفته است که میزان تماس‌های زوج‌ها در دوران قرنطینه نشان می‌دهد که آمارهای اختلافات بین آنها، سه برابر شده است.

اختلاف زوجین به کنار، چیزی که در این آمارها و اعلام نگرانی‌ها مطرح نمی‌شود اختلافات بسیاری است که والدین با فرزندان خود دارند و قرنطینه‌ی خانگی به بروز این اختلاف‌ها دامن زده است. عرف غالب در ایران این است که بچه‌ها وقتی ازدواج می‌کنند می‌توانند از پدر و مادرشان جدا شوند. از سوی دیگر، هرچه می‌گذرد سن ازدواج در ایران بالاتر می‌رود. طبق آنچه مدیران ثبت احوال کشور گفته‌اند میانگین سن ازدواج در مردان به ۳۵ سال و در زنان به ۳۰ سال رسیده است. در این بین چیزی حدود ده میلیون نفر هم به وضعیت تجرد قطعی رسیده‌اند. بزرگسالان سی، سی‌وپنج‌ساله‌ای را تصور کنید که هنوز با والدین خود زندگی می‌کنند و عرف حاکم بر خانواده و جامعه و همین‌طور مشکلات اقتصادی و بیکاری اجازه نمی‌دهد که زندگی مستقلی تشکیل دهند. شکاف بین نسل‌ها، قوانین موجود، و البته فرهنگ جاری در جامعه‌ی ایرانی که پدر را مالک بی‌چون و چرای فرزندان و، به‌ویژه دختران، می‌داند، به تنش‌ها دامن می‌زند و محیط خانواده را برای همه ناامن می‌کند.

کارکرد نهاد خانواده قاعدتاً باید این باشد که به رشد و نمو فرزند کمک کند و به او مهارت‌های زندگی بیاموزد و او را برای زندگی مستقل در بزرگسالی آماده کند. اما به بزرگسالی رسیدن بچه‌ها و حق انتخاب و تعیین تکلیف و تصمیم برای خود، در بسیاری از خانواده‌های ایرانی به رسمیت شناخته نمی‌شود و میل به استقلال در فرزندان و تعارض دیدگاه والدین با این استقلال همیشه محل کشمکش است: از انتخاب سبک زندگی گرفته تا انتخاب رشته‌ی تحصیلی، شغل، دوستان و معاشران.

به ازای هر سه ازدواج در ایران، یک طلاق ثبت می‌شود.

واقعیت این است که در یکی دو دهه‌ی اخیر، مختصات نهاد خانواده در ایران به طور محسوس تغییر کرده است اما بسیاری همچنان اصرار بر حفظ ساختار سنتی دارند. سن ازدواج بالا رفته و در بیشتر خانواده‌ها فرزندان بعد از رسیدن به بلوغ ازدواج نمی‌کنند و همچنان با پدر و مادرشان زندگی می‌کنند. اما در خانواده هم استقلال آنها نادیده گرفته می‌شود و همچنان والدین خود را مالک حال و آینده‌ی فرزندان می‌دانند و به فرزندان اجازه‌ی جدا شدن و رفتن به سمت زندگی مستقل داده نمی‌شود. حال آنکه این روند کم‌کم در حال تغییر است و طبق سرشماری‌ها تعداد خانوارهای یک نفره از ۵.۲ درصد در سال ۱۳۸۰ به ۸.۵ درصد در سال ۱۳۹۵ رسیده که این رقم تا امسال حتماً بیشتر هم شده است. خانواده‌های تک‌نفره هم شامل کسانی است که هرگز ازدواج نکرده‌اند و هم شامل کسانی که ازدواج آنها به دلیل طلاق، متارکه یا مرگ همسر دوام نیاورده است. وقتی به نوع خبررسانی در این‌باره دقت کنید، می‌بینید که چقدر نگاه حکومت با عرف غالب همسوست. زندگی مجردی در عرف غالب نوعی ناهنجاری و آسیب اجتماعی تلقی می‌شود و نهادهای حکومتی هم بر آن صحه می‌گذارند. مثلاً وقتی می‌خواهند آمارها را در این‌باره اعلام کنند از عبارت‌های نظیر «آمار هولناک» و «زنگ خطر» و «هشدار» استفاده می‌کنند.

این در مورد طلاق هم صدق می‌کند. تابوی طلاق به شهادت آمارها در بخش بزرگی از جامعه در حال از بین رفتن است. در سال ۱۳۵۸ حدود ۳۰۲ هزار ازدواج در کشور و ۲۱ هزار طلاق ثبت شده بود و این آمار در سال ۱۳۹۷ به ۵۵۰ هزار ازدواج و ۱۷۵هزار طلاق رسید. یعنی به ازای هر سه ازدواج در ایران، یک طلاق ثبت می‌شود. درحالی که در سال 1358 این رقم حدود ۱۴ به یک بوده است. این امر حاکی از تغییر نگرش به ازدواج، خانواده و طلاق است، گرچه هنوز خیلی‌ها با وحشت به این آمار نگاه می‌کنند. مثلاً اخیراً ثبت طلاق در دفترخانه‌ها با محدودیت مواجه شده و بر اساس بخشنامه‌ی رئیس قوه‌ی قضائیه برای هر استان سقف ثبت طلاق روزانه در نظر گرفته شده است که همین کار نشان می‌دهد حکومت با مقوله‌ی طلاق و ازدواج چقدر ساده‌انگارانه برخورد می‌کند. فرض بر این است که اگر امروز طلاقی ثبت نشود، اختلافات از بین می‌رود و طلاق تصمیمی لحظه‌ای است که اگر به تعویق بیفتد، خودبهخود محو خواهد شد.

این تصمیمات و ابراز نگرانیِ از آمارها حاکی از آخرین تلاش‌ها برای تقدیس نهاد خانواده است. همچنان بر حفظ کارکرد سنتی خانواده پافشاری می‌شود، خانواده‌ای که در آن مرد نان‌آور و مسئول اقتصاد خانواده است، انجام امور خانه و تربیت فرزندان به عهده‌ی زن است و فرزندان هم به سن بلوغ می‌رسند و ازدواج می‌کنند یا در صورت مجرد ماندن همچنان باید با خانواده زندگی کنند و برای تصمیمات خود از والدین اجازه بگیرند. در چنین خانواده‌ای طلاق معضلی بزرگ است که باعث فروپاشی خانواده می‌شود و به احساس شکست و سرخوردگی در زوج‌ها می‌انجامد و «بچه‌‌های طلاق» نوعی آسیب و ناهنجاری اجتماعی به شمار خواهند رفت. اما در چند دهه‌ی اخیر، تمام ارکان چنین خانواده‌ای با تغییر مواجه شده است. دیگر مردان تنها نان‌آور خانه نیستند و زنان بسیاری کم‌‌کم به توانمندی اقتصادی می‌رسند و ناگفته مشخص است که این توانمندی اقتصادی تا چه اندازه از مردسالاری حاکم بر خانواده‌ها می‌کاهد. از طرف دیگر، در بسیاری از خانواده‌ها فرزندان ازدواج را غایت محتوم خود نمی‌دانند و مجرد بودن یا روابط خارج از ازدواج را برگزیده‌اند. بسیاری از زوج‌ها زندگی مشترک را ابدی نمی‌دانند. به نظر آنها طلاق بیش از آن که نوعی شکست و عقبگرد باشد، تصحیح تصمیمی اشتباه است. بنابراین، شنیدن خبر طلاق زوج‌ها دیگر همراه با ابراز تأسف و دلشکستگی نیست بلکه پذیرش تصمیمی عاقلانه به دور از کلیشه‌های رایج است. طلاق در بسیاری از موارد یعنی نه به خشونت خانگی، نه به تحمیل یا احساس فرودستی و وجود استقلال مالی و فردی.

تمام تغییرات یادشده که آمارها بر آن صحه می‌گذارند، با تنش‌های بسیاری در خانواده‌ها همراه است: مردانی که نمی‌توانند مردسالاری را کنار بگذارند، والدینی که سبک زندگی خود را بر فرزندان تحمیل می‌کنند و موجودیتی مستقل برای فرزند خود قائل نیستند، فرزندانی که با به تعویق انداختن مسئولیت‌پذیری همچنان چشم به دهان و دست پدر و مادر دارند و زوج‌هایی که بهرغم اختلافات بنیادین، طلاق را نوعی سرافکندگی می‌دانند. کارکرد سنتی نهاد خانواده در معرض فروپاشی قرار دارد و تقدس دیرین آن در حال از بین رفتن است. ممکن است که خانواده مواجهه با این تغییرات و اختلافات را تا زمانی نامعلوم به تعویق بیندازد اما در موقعیتی استثنایی که کرونا به وجود آورده، تمام اختلافات از پرده بیرون می‌افتد و تنش‌هایی بی‌پایان به وجود می‌آورد که دیگر جایی برای انکار مسئولان دولتی باقی نمی‌گذارد؛ فرصت و تهدیدی از طرف کرونا که خانواده‌ها را نشانه گرفته است.