تاریخ انتشار: 
1403/01/10

اجازه است که خودم باشم، آزاد باشم؟

مریم امیری

Yahoo News Singapore

این یادداشت از مجموعه یادداشت‌هایی است که دختران نوجوان افغان در تلاش برای تحصیل در ولایات افغانستان نوشته‌اند.

 

اجازه است که من کتابم را بردارم و شروع به خواندن کنم؟ می‌خواهم کیمیا، بیولوژی، فرهنگ، تاریخ، جغرافیه، تفسیر، ریاضی، دری، پشتو ... و سایر کتاب‌های مربوط به صنف یازدهم را بخوانم.  

اجازه است که مکتب را به پایان برسانم، شامل امتحان کانکور شوم و تحصیلم را در رشته‌ی ‌مورد علاقه‌ام، حقوق، ادامه دهم؟ اجازه است که با چهره‌ی بشاش وارد کلاس پوهنتون [دانشگاه] شوم و در کنار هم‌صنفانم بنشینم و با آن‌ها درس‌هایم را مرور کنم؟ 

اجازه است که به عنوان وکیل از دانشگاه فارغ شوم و با هم‌کلاسی‌ها و دوستانم این خوشحالی را جشن بگیریم و به یادگار بسپاریم و هر کسی به رؤیای خود برسد؟ اجازه است که من و هم‌کلاسی‌هایم تا مقطع لیسانس و ماستری ادامه‌ی تحصیل دهیم و شروع به خدمت به وطن خود، یعنی به افغانستان کنیم؟ اجازه است که به طور آراسته و منظم وارد دفتر شوم و با همکارانم، برای ساختن کشور خودمان همکاری کنم؟ 

اجازه است که با قلمم روی کتابچه‌ام بنویسم که من رؤیای بزرگی دارم و می‌خواهم به رؤیایم برسم؟ اجازه است که برای رسیدن به رؤیاهایم، موفقیت‌هایی را که در راه رسیدن به رؤیاهایم دارم روی کتابچه‌ام نقاشی کنم تا روزی که به رؤیاهایم رسیدم، با خواندن این کتابچه از راهم، از سفرم، یاد کنم؟ می‌خواهم سختی‌ها را بنویسم؛ آن سختی‌هایی که باعث انرژی و قوت برای ادامه‌ی سفرم شده است. 

اجازه است که در کتابچه‌ام بنویسم من در آینده از برترین وکیل‌های دنیا شناخته می‌شوم، شروع به خدمت مردمِ درد دیده‌ام می‌کنم و مکتبی می‌سازم که در آنجا اطفال فقیر و دختران و زنان درس بخوانند؟ اجازه است که دست مردمانم را در وضعیت و شرایط نامساعد بگیرم، در شرایطی که نمی‌توانند از مشکل بگریزند، نمی‌توانند خودکشی کنند، نمی‌توانند زنده بمانند؟

اجازه است که من نفس بکشم و زندگی کنم، نه آن طوری که شما می‌خواهید، بلکه آن طوری که خودم می‌خواهم، با شرایط خودم و با علایق خودم؟ اجازه است که آرزو کنم هیچ کسی نباشد علایق مرا مچاله کند، مثلاً در زندگی‌ام رنگ لباس، خوراک، دوستان و شرایط زندگی‌ام مطابق دلخواه خودم باشد؟ 

اجازه است که لباس‌های دلخواهم را دوخت کنم و بپوشم؟ از ترکیب رنگ‌های دلخواه و تکه‌های دلخواهم شاد شوم؟ اجازه است که بخواهم رنگ لباسم آبی با چادر و شلوار سفید باشد و آزادانه در سرک و پس‌کوچه‌های شهرم راه بروم و کسی نباشد که بگوید دختر سیاه بپوش تا مبادا تو را طالب با خود ببرد؟ 

اجازه است که طبق میل خودم آراسته شوم، به خود برسم، طبق میل خودم لباس و کفش بپوشم و موهایم را بلند بسته کنم و آرایش کنم؟ اجازه است از رنگ سیاه دور شوم و رنگ دلخواهم را در زندگی‌ام داشته باشم و با این رنگ خو بگیرم؟ با زیاد پوشیدن رنگ سیاه حس می‌کنم که زندگی‌ام رنگ سیاه به خود گرفته است.

اجازه است زمانی که از خانه بیرون می‌روم با احساس آرامش بیرون بروم، راه بروم سرک‌ها یا مسیر هدفم را طی کنم، بدون داشتن هراس، ترس، دلهره و وحشت از این ‌که مبادا طالبان مرا با خود ببرد، یا اینکه در انتحار و انفجار زخمی و یا شهید شوم، یا دزد راهم را بگیرد و تمام اموالم را غارت کند؟

اجازه است مثل قبل با دوستانم به بازار برویم، در برچی سیتی‌سنتر گشت‌و‌گذار کنیم و لباس و کفش انتخاب کنیم و خرید کنیم؟ همه یکجایی آیس‌کریم [بستنی] خوردن برویم، رستورانت برویم و هر کسی غذاهای دلخواه خود را درخواست کند. گردهمایی داشته باشیم، قصه و شوخی داشته باشیم، بی‌خیال همه‌ی حوادث، دوباره احساس این را داشته باشیم که ما همه با هم دوست هستیم و همه‌ی ما یکجا هستیم؟ 

اجازه است بیرون راحت نفس بکشم و در شهر راه بروم، همه به سوی من نگاه نکنند؟ اجازه است که ماسک نداشته باشم، پوشش مورد علاقه‌ی خود را داشته باشم و نیاز به پنهان شدن نداشته باشم؟ اجازه است که در ذهنم رؤیاهایم را پرورش دهم و به آن‌ها برسم؟ اجازه است که حق دختر بودنم را داشته باشم، حق انتخاب داشته باشم؟ اجازه است که دختر یک پدر، خواهر یک پسر، خواهر یک خواهر، دختر یک مادر و دختر موفق این جامعه و خودم باشم؟ اجازه است که به میل خودم زندگی کنم و زندگی خودم را داشته باشم؟

اجازه است که خودم باشم؟ که آزاد باشم؟

 

* یادداشت‌های دیگر دختران نوجوان افغان را در اینجا بخوانید.