چهرهی آدمها سرشار از خشم و اندوه بود. نیامده بودند که از موقعیت استفاده کنند تا شعار بدهند یا جمعیتی را هدایت کنند. همه در سکوت و خشمگینانه به بیمارستان و سرکوبگران چشم دوخته بودند.
کارگر «پایش وضعیت»، تنها یکی از پیچهای ماشین غولپیکری است که غیر از استخراج نفت هیچ چیز دیگری برایش برنامهریزی نشده است.
۱۵ اوت ۲۰۲۱، زمانی که اشرف غنی حکومت را به طالبان واگذار کرد در ادارهی کارم، واقع در ارگ کابل، غافلگیر شدم.
اولینباری که نام مهوش و فریبا را در جایی غیر از اخبار شنیدم، راهروهای بند ۲۰۹ زندان اوین بود. پیش از آن، ما در «کمیتهی گزارشگران حقوق بشر»، اخبار بازداشت و زندانی بودنِ آنها را پوشش میدادیم. اما در خرداد سال ۸۸ در سلولی بسیار نزدیک به آنها در همان بند بودم.
یادی از ر. اعتمادی (رجبعلی اعتمادی) روزنامهنگار و نویسندهی داستانهای مردمپسند که در سن ۸۹ سالگی در تهران درگذشت.
این نوشته محصول ۱۰۰ نامه و چند فایل صوتی از شاگردان مکاتب دخترانه، از نقاط مختلف افغانستان و در ردههای سنیِ ۱۳ الی ۱۸ سال است که با روی کار آمدن امارت از رفتن به مکتب بازماندهاند.