تاریخ انتشار: 
1402/05/29

سایه‌ی مرگ بر دریای بی‌پایان نفت؛ وضعیت کارگران در پالایشگاه‌های عسلویه

نثار تاج

apnews

«ما را این‌گونه نام‌گذاری می‌کنند: نیروها، نفرات...!» در واقع، یعنی پرشمارترین گروه: نیروهای رسمی و پیمانی. و معمولاً افراد رسمی، ناظرانی هستند بر عملکرد کارگران صف اول جنگ!

جنگ است دیگر، وگرنه کارگران عسلویه این‌قدر کُشته نمی‌شدند.

«من در واحد "پایش وضعیت" کار می‌کنم، ترکیبی عجیب و جدی‌ که با وضعیت نامتعادل و ناپایدار زندگیِ من و ما هیچ سنخیتی ندارد».

کارگر «پایش وضعیت»، تنها یکی از پیچ‌های ماشین غول‌پیکری است که غیر از استخراج نفت هیچ چیز دیگری برایش برنامه‌ریزی نشده است.

برون‌سپاری

سِمَت‌های سازمانی در شرکت‌های نفتی، به شکل سلسله‌مراتب است، یعنی؛ از رتبه‌ی هفده شروع می‌شود تا سِمَت‌ها و نمرات به ترتیبِ پایین‌تر.

«هفده، شانزده و صفر: جایی که ما ایستاده‌ایم، مایی که مدام تلفات می‌دهیم! برای شرکت‌های پیمانی‌ای که در مجتمع‌های پالایشگاه‌های پارس جنوبی کار می‌کنند.»

هر دو سال یک‌بار، یک «پیمان» برگزار می‌شود، یک شرکت پیمانکار مسئولیت پرداخت حقوق، غذا و کمپ نیروهای ثابت کارگری را می‌پذیرد؛ نه چیزی بیشتر، نه چیزی کم‌تر. نکته‌ی قابل توجه این‌ است که تمام پول و هزینه‌ی این قرارداد به شرکت واسط این پیمان می‌رسد، از همین رو، این پیمانکاری‌ها را «هتل‌دار» می‌خوانند ــ مسئول ارائه‌ی خدمات و تعمیرات پالایشگاه‌ها.

«همکار ما، از شرکت پیمانیِ قبلی حقوقش را طلب دارد، اما پیمانکار کجاست؟ نمی‌دانیم. آن قرارداد تمام شده، شرکت پیمانی یا هتل‌دار قبلی پرداخت‌هایش را انجام نداده است و کارگری که هنوز حقوقش را پرداخت نکرده‌اند، اکنون نیروی پیمانیِ کارفرمای دیگری‌ است!»

«ما را همچون جعبه‌ی ابزار یا نفراتی بی‌نام‌و‌نشان، از این پیمانکار به آن پیمانکار جابه‌جا می‌کنند و هر گروهی، بخشی از حق و حقوق ما را ضایع می‌کند. ما جزئی از دارایی‌های فیزیکیِ آنان هستیم، نیروهای انسانی‌ای که بیشتر اوقات ارزشمان از تجهیزات و ماشین‌ها هم کم‌ترست.»

***

«مُردن نه، کُشته شدن، اخبار مرگِ یک کارگر، بر اثر گرما یا استنشاق مواد شیمیایی، تا برسه به خبرگزاری‌های پایتخت، آن‌قدر تسهیل و ساده شده که نه تنها نوع خبر بلکه حتی حالت و نوع درد هم عوض می‌شه...

این‌جا یکی از آلوده‌ترین شهرهای جهانه، هر نوع ماده‌ی شیمیایی‌ای مثل اکسیژن توی هوا پیدا می‌شه، توی عسلویه بیش از چهل «فلر» وجود داره، همین دکل‌های شعله‌وری که بیرون پالایشگاه‌ها به چشم می‌خوره... و هیچ شاخصی هم برای نوع و میزان آلودگی هوا وجود نداره. اگر بود، این شهر و پالایشگاه‌هاش باید تخلیه می‌شد... با شرجی‌ِ نود درصدی، زیر زُل آفتاب، توی سایت‌ها و سکوها...».

 

دو سال قبل

همکارِ ما جلوی چشممان مُرده بود اما کارفرما، یا همان ارباب، فریاد می‌زد: "برگرد سر کار، برگرد سر کار آقا...!"

مرگ ارزان... کار ارزان... کارگر ارزان... بردگی ارزان...

«در پالایشگاه پنجم، همکار ما بر اثر گرمازد‌گی کُشته شد. نمی‌گم فوت شد چون هیچ کارگری به مرگ طبیعی نمی‌میره. کارگرها، یا به قول خودشون نیروها یا نفرها، فقط کُشته می‌شن...! گرما طاقت‌فرسا بود، از زمین و زمان، حرارت بلند می‌شد، بوی آفتاب، بوی شرجیِ بی‌رحم، بوی نفت و ده‌ها ماده‌ی شیمیایی... و دست‌هایی که بی‌وقفه کار می‌کرد... شما فقط چند دقیقه، بدون هیچ فعالیت بدنی زیر تابش مستقیم آفتاب بایستی، خیس از عرق می‌شی؛ حالا کارگری که صبح تا شب مثل برده کار می‌کنه چی؟!

کارفرما می‌گه: "برو بشین یه جا، حالت بهتر می‌شه!" نشستن در آن گرما با کار کردن فرقی نداره. گرما همان گرماست، درد همان درد است، نشستن حالِ ما را بهتر نمی‌کند... ما این را به چه‌ کسی بگوییم که بفهمد؟» تا ساعت یازده پیش از ظهر، بالا روی سکو نگهش می‌دارند. هوا مثل آهنِ تف‌کرده داغ بود. حالش که بدتر می‌شود از سکو پایین می‌آید و می‌برندش در اتاقک کولردارِ ناظرها و همان‌جا دچار سکته می‌‌شود و تمام می‌کند. نه پزشکی و نه آمبولانسی... هیچی!

مرگِ او را تحت عنوان "حادثه‌ی حین کار" ثبت کردند!

همکارِ ما جلوی چشممان مُرده بود اما کارفرما، یا همان ارباب، فریاد می‌زد: "برگرد سر کار، برگرد سر کار آقا...!"

مرگ ارزان... کار ارزان... کارگر ارزان... بردگی ارزان...».

 

پالایشگاه‌ها

«در پارس جنوبی، گازی رو که از سکو، استخراج می‌شه به این‌جا می‌آرن تا پالایش بشه. به این گاز اصطلاحاً می‌گن: گاز تُرش! یعنی گاز ناخالصی که علاوه بر متان و ده‌ها ماده‌ی دیگه، یه ماده‌ی سمی داره به اسم «هاش دو اس...». این ماده آن‌قدر هولناک و کُشنده‌ست که اگر به میزان "هزار پی‌پی‌ام" از مولکول این ماده در هوای سایت وجود داشته باشه، دیگه شمای کارگر در اون محیط فقط "دَم" داری و "بازدم" نداری! یعنی شمای کارگر در کسری از ثانیه‌ کُشته خواهی شد.

گازی که از سکو استخراج می‌شه تا به گاز شیرین تبدیل بشه، چهار یا پنج هزار پی‌پی‌ام، هاچ دو اس داره! این ماده‌ای اشتعال‌پذیره و هر آن ممکنه جرقه یا اتفاقی به انفجار منجر بشه.»

 

هشت سال قبل

«بر اثر انفجار همین ماده، دو برادر کُشته شدند.

نه یک‌ بار، نه دو بار... چندین و چند بار همکارای ما کُشته شدند، همکاری که جلوی چشم خودت، در حوض گوگرد با دمای "۱۲۰ درجه" می‌افته و ذوب می‌شه... و فقط تونستن موهاش رو پیدا کنن. از این زندگیِ کارگری، برای خانواده‌اش فقط یک دسته‌ی مو باقی موند!»

«کارگری کردن در عسلویه، فقط تحمل آفتاب و آلود‌گی نیست، فقط تحمل حق‌خوری و دزدیِ مزایا و زندگیِ ما نیست. این کارگر توی جبهه‌ی جنگیه که نمی‌دونه رئیس جنگ دقیقاً کیه و کجا نشسته، هم‌رزم‌های زندگیش رو از دست می‌ده، هر روز با یه حادثه، هر روز با یه اتفاق... انسانیت در زندگیِ روزانه‌ی کارگران عسلویه مثل آب بخار می‌شود و از میان می‌رود.»

«قرار است که چه اتفاقی بیفتد؟ "افرادی که دوستش داشتند، از دستش داده‌اند". هیچ چیز متوقف نمی‌شود، ماشین‌های پالایش، افراد، دست‌ها و بدن‌ها همچون رقص مرگی در لابه‌لای سایه‌های غول‌آسا بر فراز دریای نفت، به کار خود ادامه می‌دهند و تنها برای یک لحظه قسمتی از پیکر این غول آهنین مثل خطای ناچیز کوچکی متوقف می‌شود و بعد دوباره...».

با پوزخند بسیار تلخی می‌گوید: «نه، هیچی. برای پیمانکار هیچ اتفاقی نمی‌افتد. یک مراسم ختم ساده برای آن کارگر برگزار خواهد شد و دوستانش برای ادای احترام به بازماندگان جنگ در آن شرکت خواهند کرد.»

***

اینجا همیشه اعتصاب و اعتراض ا‌ست، هم در بین نیروهای رسمی و هم در میان کارگران پیمانی. گاهی خبررسانی می‌شود اما در اکثر موارد به علت کم‌شمار بودن اعتصاب‌کنندگان در نطفه خاموش می‌شود.

کارگران به کیفیت پایین غذاهای روزانه اعتراض کرده بودند، در همان روزهای کمپین ۱۴۰۰. شخصی که در گروه عمومیِ کارگران در «واتس اپ» با اعتراض به کیفیت پایین غذا همکاران را به اعتصاب دعوت کرده بود، یک روز بعد به اطلاعات سپاه پاسداران احضار و تهدید به اخراج شده بود!

«اعتراض همیشه هست، تهدید هم خواهد بود. ولی ما به این زندگیِ عاری از احترام و انسانیت عادت نخواهیم کرد.»

تهدید و ارعاب دیگر جواب نمی‌دهد.