اذیت و آزار جنسی نه به دست «بیماران و مجرمان» بلکه به دست مردان و پسرانی رخ میدهد که همسر، برادر، پدر و فرزند، دوست و همکلاسیِ خود ما هستند. آدمهایی که چه بسا موفق و محبوباند، دوستان خوبیاند و زندگی معمولیای مثل بقیه دارند.
در حالی که شمار تلفات ناشی از ابتلا به ویروس کرونا همچنان رو به افزایش است، دارند سعی میکنند هر چه سریعتر آیندهای را برایمان رقم بزنند که بسیار بیش از گذشته متکی به فناوری است. انزوای جسمانیِ هفتههای گذشته را نه ضرورتی تلخ برای حفظ جان آدمها بلکه آزمایشگاهی برای ترسیم آیندهای ماندگار و پرسود میپندارند، آیندهای که در آن به لطف فناوری دیگر خبری از تماس و ارتباط جسمانی نیست.
ریچارد داوکینز بارها ادعا کرده که پرورش دینیِ فرزندان نوعی کودکآزاری است. به گفتهی داوکینز، آموزش دربارهیدین به کودکان پذیرفتنی است (و برای نمونه، به آنان کمک میکند که اصطلاحات فرهنگی را درک کنند) اما تلقین دین به کودکان (تعبیری که مقصود داوکینز از آن هر شکلی از آموزش و پرورش است که معتقدات دینی را به عنوان واقعیت آموزش میدهد) از نظر اخلاقی اشتباه و آسیبزاست.
«نمیتوانستم به خانوادهام بگویم». این جملهای است که در مورد بسیاری از آزاردیدگان جنسی مصداق دارد. بخش بسیار کوچکی از آزاردیدگان از تجربهی تلخ خود با دیگران حرف میزنند و این دیگران، حداقل در ایران و برپایهی مشاهدات (چون هیچ آمار رسمی در این باره وجود ندارد) شامل خانوادهی درجهی یک نمیشود. خانواده معمولاً آخرین جایی است که در آن، فرد آزاردیده سکوتش را میشکند و از آنچه بر او رفته سخن میگوید.
زیر و بمها و باید و نبایدهای برگزاری یا تعویق کنکور در ایرانِ کرونازده، حذف و جایگزینی آن با روشهای دیگر و همچنین شیوههای پذیرش دانشگاهها در دیگر کشورها را با مهدیه گلرو، فعال دانشجوییِ برابریخواه که در ایران از تحصیل محروم و بارها زندانی شده و به تازگی به سوئد مهاجرت کرده، بررسی کردهایم که در ادامه میخوانید.
بچههایمان باید در کدام مدرسه درس بخوانند؟ مدرسهی دولتی با کیفیت پایین خدمات یا مدرسهی غیردولتی با شهریههای هنگفت؟ هرچه میگذرد بیعدالتی آموزشی که از سه دههی پیش آغاز شده، شدیدتر میشود. درحالی که قرار بود آموزش برای همهی بچههای ایران رایگان باشد، همانگونه که در اصل سیام قانون اساسی آمده است.