ایران در فاصلهی کمتر از یک قرن دو انقلاب بزرگ را از سر گذرانده است، انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی. چگونه بود که در انقلاب مشروطه، رهبران فکری جامعه، به دنبال الگوهایی از جوامع مدرن غربی برای ایران بودند، اما در انقلاب ۵۷، خواسته یا ناخواسته پشت سراسلامیها قرارگرفتند؟ این بحث را در گفتگویی با دکتر محمد رضا نیکفر در میان گذاشتهایم.
حدود بیست سال پیش وقتی نخستین چاپ کتابم، مشروطهی ایرانی و پیشزمینههای نظریهی ولایت فقیه در لندن منتشر شد، نسخهای از آن را به مصطفی رحیمی، حقوقدان، نویسنده و مترجم برجستهی ایران پیشکش کردم و به همت مسافری به ایران فرستادم تا حتماً به او برسد. رحیمی پس از مطالعهی کتابم، نامهای به من نوشت و به نقد و بررسی آن پرداخت.
جنبش زنان چگونه در ایران شکل گرفت و توانست زنان را از کنج اندرونیها به مدرسه و دانشگاه بفرستد؟ زنان ایرانی چطور حق رأی گرفتند، و چرا پس از پیروزی در تغییر دادن بخشی از قوانین نابرابر، همهی دستاوردها را به یکباره از دست دادند؟ در این مجموعه مقاله، با مرور تاریخ جنبش زنان در ایران، به جستوجوی پاسخهایی برای این پرسشها میپردازیم.
جنبش زنان در ایران چگونه شکل گرفت و چگونه توانست زنان را از کنج اندرونیها به مدرسه و دانشگاه بفرستد؟ زنان ایرانی چطور حق رأی گرفتند، و چرا پس از پیروزی در تغییر دادن بخشی از قوانین نابرابر، همهی دستاوردها را به یکباره از دست دادند؟ در این مجموعه مقاله، با مرور تاریخ جنبش زنان در ایران، به جستوجوی پاسخهایی برای این پرسشها میپردازیم.
در حالی که جنبش مشروطهخواهی در ابتدای کار این امید را پدید آورد که سرانجام حقوق ملت از سیطرهی سلطنت و روحانیت رهایی خواهد یافت، اما تحولات بعدی مانع تحقق چنین غایتی شد. یکی از نتایج دامنهدار این امر، نفی امکان مشارکت سیاسی بهائیان ایران بود که تا انقلاب اسلامی تداوم یافت.
بهائیان با انقلاب مشروطه رابطهای پیچیده داشتهاند. گاهی از آن حمایت می کردند و گاهی از سیاست دوری میگزیدند. به رغم تأثیرپذیری قابل توجه انقلاب از تعالیم بهائی، حقوق و آزادیهای اعطا شده در مشروطه شامل حال بهائیان نشد و غالب مورّخین و نویسندگان این تأثیر را دست کم انگاشتند.