دروازه غار زندگیهایی تودرتو دارد، کوچههای باریکِ شلوغ، حیاطهایی پر از بچههای قَد و نیمقَد، اتاقهای بههمچسبیده و بهگفتهی برخی از ساکناناش حریم خصوصی در کار نیست، همه از زندگیِ همسایه خبر دارند، گویی غم و شادی مال همه است، همه در زندگیِ هم شریکاند.
در روزهای پیش از نوروز، با وجود محدودیتهای پاندمی، و فشارهای بیپایان اقتصادی، بازارهای نوروزی در تهران همچنان رونق دارند، و مردم همچنان هفتسین میخرند و هر آنچه در سبد شادیشان باقیست میبرند تا ماهی و سبزه و سمنو بدان بیفزایند.
مقبرهی میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و ملکالمتکلمین دو روزنامهنگار و خطیب مشروطهخواه که به دار آویخته شدند، ساختمان کوچک و سادهای در تهران است که از سالها پیش در دست مرمت بوده اما هنوز مخروبهای از یاد رفته به نظر میرسد.
مترو جای عجیب و متناقضی است. قطارها که قرار بوده محل گذر افراد باشند، تبدیل شده به فروشگاهِ پرهیاهویی که در آن همه جور آدم از شیر مرغ تا جان آدمیزاد دادوستد میکند. ویزیتُور، لباسزیر میفروشد؛ کارشناس جهانگردی، دستکش؛ آهنگر، دستمال کاغذی؛ لیسانسهی زبان، بدلیجات؛ دانشجوی مدیریت، گیاهان خشک دارویی.
این مجموعه حاوی عکسهایی از سه گورستان در تهران است که درگذشتگانِ بهائی، و اعدامشدگان دههی ۶۰ در آنها به خاک سپرده شدهاند، برخی با نام و نشان، و بسیاری که در تابستان ۶۷ مخفیانه و گروهی اعدام شدند بی نام و نشان