آیا مرگ میلیونها نفر بر اثر بیماریهای عالمگیر، فقر و گرسنگی کودکان و بحرانهای محیطزیستی که آیندهی انسان را تهدید میکنند، طبیعی است؟ آیا باید بپذیریم که نابرابری بخشی تغییرناپذیر از جهان ماست؟ هر کدام از ما بهعنوان یک فرد چه میتوانیم بکنیم تا دنیا برای خود ما و نسلهای آینده به جای بهتری تبدیل شود؟
چگونه اختلافنظر به مناقشهی حاد تبدیل میشود؟ چرا در سال های اخیر حتی بسیاری از جوامع دموکراتیک نیز دوقطبی شده و مناقشات حاد در آنها رواج یافته است؟ آیا باید از هر نوع اختلاف نظری اجتناب کرد؟ چطور میتوان نظامهای سیاسی و انتخاباتی را برای رهایی از مناقشههای حاد از نو طراحی کرد؟ و در نهایت راه خلاصی از این وضعیت چیست؟
«پرسش حقیقی این است که آیا آیندهای روشنتر واقعاً همیشه چنین دور از ماست؟ اگر معلوم شود که، بر عکس، از مدتها قبل همینجا پیش روی ما بوده و تنها به علت بیبصیرتی و ضعفمان آن را در اطراف و در درون خود ندیدهایم و نپروراندهایم، چه؟» واتسلاو هاول، قدرت بیقدرتان (۱۹۷۸)
پوتین سالهاست که با ابراز شک و تردید نسبت به مشروعیت جمهوریهای شوروی سابق ادعا میکند که لنین با اعطای استقلال به این جمهوریها در نخستین سالهای تشکیل اتحاد جماهیر شوروی، نوعی «بمب ساعتی» را ایجاد کرد. به نظر میرسد که پوتین میخواهد به گذشته بازگردد، اما نه به دوران اوج کمونیسم شوروی بلکه به دوران امپراتوری روسیه.
از بحران کرونا چه درسهایی میتوان دربارهی سیاست، اقتصاد و جامعه آموخت؟ چرا بعضی کشورها در مقابله با این بحران موفقتر بودند؟ نسبت کرونا با نابرابریهای اجتماعی در سراسر دنیا چیست؟ آیا باید از سرعت دیجیتالیشدن دنیا پس از کرونا ترسید؟ و آیا میتوان این بحران را به فرصتی برای تغییر بدل کرد؟
روسیه بعضی کشورها ــ و در صدر آنها اوکراین ــ را به حمله، اشغال، اِعمال فشار و مهار تهدید میکند؛ لحن رئیسجمهور روسیه، ولادیمیر پوتین، و دستگاه پروپاگاندای روسیه دربارهی این کشورها به گونهای است که گویی از شدیدترین اختلافات خانوادگی در دنیا حرف میزنند.