سحرگاه دوشنبه ۱۷ آبان دوستی از ایران خبر داد که شب گذشته مهلقا ملاح، مادر زمینوزمان، چشم بر زمین بست و به زمان پیوست. خبر غیرقابلانتظار نبود که عمری بهکفایتْ پربرکت، بهغایت پویا و بهنهایت پسندیده داشت. اما اندوه مرگش جز به یاد کردن از سرخوشی، سختکوشی، شوخطبعی و پایداریهای او از جانم نرفت.
پیش از خواندن خاطرات پروانه بهار، تصویر دیگری از موقعیت خانوادهای داشتم که از پدر تا فرزندان لقب «ملک» دارند و مادر هم شاهزاده خانمی است از طایفهی قاجار و در باغ و خانهای بهغایت خرم و بزرگ زندگی میکنند. اما با خواندن این کتاب، تابلوهای پسِ پشتِ واژههای پروانه بهار در پیش چشمم جان گرفتند و دانستم که آن باغ و آن خانهی دروازه دولت، جای ملکزادگان نبوده است؛ «این وادی عشق است، نه جولانگه شاهان».
چهارده مرداد امسال، ۶۲ سال از خاموشی قمر میگذرد اما هنوز صدایش را از دروازهی شیرنشان مجلس بهارستان میتوان شنید: «مرغ سحرناله آوازش را میشنویم. وقتی برای اولین بار بیحجاب به روی صحنه رفت و چنین خواند: «فقیه شهر به رفع حجاب مایل نیست/ چرا که هرچه کند حیله در حجاب کند».
«بهاره (زهرا) گلشن»، پناهجوی ایرانی ساکن اردوگاه آپِلدورن در هلند، هم دونده است و صاحب مدال طلا در رشتهی سرعت و هم برای دستیابی به برابری حقوقی زنان و مردان در ایران دوندگیها کرده است که مپرس! مسلماً بی هیچ مدال!
موزهی مقاومت هلند در نمایشگاهی با عنوان شجاع باش، به اعتصاب شهروندان آمستردام در حمایت از یهودیان هنگام اشغال هلند توسط نازیها و اقدامات حقوقبشری نسرین ستوده وکیل زندانی در ایران به عنوان مثالهایی از شجاعت در گذشته و در دنیای معاصر پرداخته است. سپهر عاطفی در گزارشی از این نمایشگاه با کارلین متز، سرپرست نمایشگاه و منصوره شجاعی، نویسنده و فعال حقوق زنان گفتگو کرده است.
کشور کوچک هلند، مبتکر و میزبان جشنوارههای بزرگی در عالم سینماست که از میان آنها میتوان به جشنوارههای روتردام، آمستردام و جشنوارهی فیلمهای کنشگرانه در لاهه اشاره کرد که این آخری به جشنوارهی «مسئله بر پرده» شهرت دارد.