تاریخ انتشار: 
1398/05/13

نوشتن در اتاقی از آنِ همه!

نگاهی به کتاب «سایه‌روشن»: خاطرات پانزده زن مهاجر
منصوره شجاعی

ericfirestonegallery

ادبیات روایی در قالب قصه، خاطره، سفرنامه، و سرگذشتنامه از پرطرفدارترین ژانرهای ادبی است. تولید این آثار هرچند که به ابتکار نویسنده یا راوی و معمولاً در «اتاقی از آن خود» شکل می‌گیرد اما گاه حضور دیگران در فرایند خلق اثر و حتی« مداخله»ی توافقی دیگران در فرایند تولید، محصول کار را به نوعی «هم-نوشتی» و  حرکت اجتماعی برای شنیدن صداهای جایگزین[i] تبدیل میکند.

روایت چندصدایی در خاطرات و تاریخ شفاهی، الزاماً در مسیر ادبیات محض شکل نمیگیرد. این نوع از آثار گاه با رویکردی تحقیقی و به عنوان منبعی برای تحقیقهای جامعهشناختی و گاه در قالب ادبیات و نوشتار خلاق تولید میشود. کتاب سایهروشن[ii] نمونهای است از یک روایت چندصدایی و ترکیبی است از یک تحقیق جامعهشناختی/مردمشناختی با چاشنی ادبیات. این کتاب حاصل «همنوشتی» پانزده زنِ اکثراً مهاجر و پناهندهی ساکن هلند است که زیر نظر دکتر هاله قریشی و همکارش کریستین برینکخریو طی یک دورهی کارگاه آموزشی سرگذشتنامهنویسی در سال ۲۰۱۰ به زبان هلندی تهیه و تدوین شده است.

جایگاه ویژهی این کتاب در ادبیات مهاجرت در دوران تشدید مهاجرستیزی از سوی احزاب دستراستی به استقبال پژوهشگران جامعهشناسی و ادبیات مهاجرت از این اثر انجامیده است.

 

‌ادبیات روایی، گامی در قدرتیابی زنان مهاجر

«آیا میتوانید لحظهای را توصیف کنید که خود را غریب و دور از خانه یافتید؟ آیا هیچ‌وقت حس کرده‌اید که در خانه هستید؟ رؤیاهایتان چه بود و چه بر سرشان آمد؟» پاسخهای کتبی پانزده زن به چنین پرسشهایی در کارگاه سرگذشتنامهنویسی، اولین تجربهی آنها در نوشتن از «خود» بود. کتاب سایهروشن حاصل این پژوهش کارگاهی است که با الهام از تجارب نسل سوم فمینیستهای آمریکایی آفریقایی‌تبار تهیه و تدوین شده است.  این نسل، پیشتاز خلق فضاهای بدیع و متفاوت برای ارائهی صداهای جایگزین در عرصهی ادبیات، هنر، موسیقی و به طور مشخص موسیقی جاز و بلوز بود.   

در این اثر با داستان زندگی زنان مهاجر و پناهنده از کشورهای ترکیه، سورینام، مراکش، ایران و جزایر آنتیل آشنا میشویم. قصههایی از دوره‌ی کودکی تا دوران مهاجرت که با نظارت و مشارکت طراحان و پژوهشگران این طرح  تدوین شده است.

دکتر هاله قریشی میگوید: «هدف اولیهی این طرح، تولید اثری مکتوب به قلم زنان مهاجر با پیشینههای متفاوت،‌ دربارهی موقعیت و شرایط زندگی آنان بود. قصد ما فقط جمعآوری صداهای مختلف نبود. در واقع، میخواستیم این صداها به روایت و با قلم صاحبان آن منتشر شود. به جای این که با آنها دربارهی زندگی و خاطرات مهاجرت مصاحبه کنیم، آنها خود نویسندهی قصههای خود شدند. این قصهها با تقسیم قدرت نویسندگی در گروه، با استفاده از بازخورد تک‌تک شرکتکنندگان و از طریق بحث و گفتگو دربارهی هر اثر، در قالب یک کتاب منتشر شد.»

یکی از ویژگیهای مهم این تحقیق، روش کار کارگاهی و جمعی آن است. به این ترتیب، حاصل کار نوعی «همنوشتی» مبتنی بر بحث و گفتگوی باز و متعامل میان صاحبان سرگذشتنامهها و پژوهشگران طرح در تهیهی سرگذشتنامهها است.

ویژگی دیگر کنکاش در مشکلات نسل جدیدی از مهاجران است که در این تحقیق با عبارت «نسل یک و یک‌دومیها»[iii] از آنها یاد می‌شود. این عبارت اشاره به مهاجرانی دارد که در کودکی با مادرانشان وارد هلند می‌شوند تا به پدران خود که خیلی پیشتر از آنها برای کار به این کشور آمده بودند، ملحق شوند. پدران آنها با هویت «کارگر میهمان»[iv] در کشورهای میزبان شناخته میشدند.

این کتاب به گفتهی پژوهشگرانش تجربهای بدیع در دستیابی به سه سویهی اصلی در یک اثر چندصدایی است. ۱. تولید روایات متعدد اما مرتبط  ۲. تقسیم قدرت نویسندگی در فرایند کارِ گروهی  ۳. عاملیت صداهای جایگزین در مواجهه با گفتمانهای مسلط.

 

خواست نویسندگی در یک اثر چندصدایی

مینا با پافشاری بر حفظ متن ناسلیس خود،‌ خواهان ایجاد پلی از ادراک است که فاصلهی بین سختیهای زبانآموزی برای مهاجر و سختیهای درک دیگری را نشان دهد.

«در ابتدای کار، من به عنوان پژوهشگری با رویکرد فمینیسم تجربی مردمشناختی به این اثر چندصدایی نگاه میکردم. این رویکرد حضور مرا به نقش پژوهشگری‌ام محدود می‌کرد. اما من سعی کردم که این کار را یک قدم جلوتر ببرم و با طراحی یک کارگاه آموزش سرگذشتنامهنویسی و نوعی نویسندگی گروهی، همراه با ۱۵ زن مهاجر ساکن هلند فرایند تولید یک اثر چندصدایی را با هم پیش ببریم».

اما آنچه هاله قریشی می‌گوید به سادگی پیش نرفته است.

«وقتی داستانها تمام شد متوجه شدیم که این‌ها داستانهای بسیار خوبی برای تحقیق هستند اما برای انتشار در قالب یک کتاب داستان مناسب نیستند. راستش اولین واکنش ناشر این بود که سطح کیفی این کار از نظر ادبی ادبی باید ارتقاء پیدا کند. و ما متوجه شدیم که بعضی از داستانها نیاز به ویرایش و تصحیح بیشتری دارند. بنابراین، در پی ویرایش و حتی بازنویسی آثار به دست یک نویسندهی حرفهای برآمدیم. اینجا بود که مناقشه و مشکلات پیشبینینشده و البته عبرت‌آموزی بروز کرد. بعضی از زنان شرکتکننده معتقد بودند که در نسخهی بازنویسیشده دیگر صدای آنها شنیده نمیشود و با این روش موافق نبودند.»

 یکی از زنان شرکتکننده به نام مینا از ایران در اعتراض به نحوهی ویرایش قصهاش طی نامهای به پژوهشگران طرح چنین نوشت:

«من نسخهی بازنویسیشدهی قصهی خودم را با اشتیاق خواندم. باید بگویم که با روش کار ویراستار شما موافق نیستم. گرچه سبک ویراستار بسیار زیباست اما این نوشته‌ی من نیست. بگذارید به شما یادآوری کنم که این قصه توسط یک زن «مهاجر» فارسیزبان به زبان هلندی نوشته شده، در حالی که کلمات انتخابشده توسط ویراستار شما هلندی سلیس و صحیح است. حالا دیگر این قصه کاملاً هلندی است. من زبان داستان خودم را میخواهم. من این داستان را با توجه به سطح زبان هلندی خودم نوشتم. من با انتشار داستان خودم با این کلمات و به این شکل موافق نیستم.»

عاملیت این زن مهاجر، به گفتوگوهای فراوانی در گروه انجامید و در نهایت یک راه حل بینابینی و مورد توافق همهی اعضا انتخاب شد. درواقع، مینا با پافشاری بر حفظ متن ناسلیس خود،‌ خواهان ایجاد پلی از ادراک است که فاصلهی بین سختیهای زبانآموزی برای مهاجر و سختیهای درک دیگری را نشان دهد. این اثر هر چند ممکن است از ویژگیهای یک اثر ادبی برخوردار نباشد اما در بیان مشقت بیگانگی اثر موفقی است.

کتاب سایه‌روشن، بیانگر عاملیت زنان مهاجر در مواجهه با سلطهی گفتمانهای غالب فرهنگی در تعریف مهاجر و بهویژه زن مهاجر جهان سومی است. قصههای این مجموعه تأثیر الگوهای شباهت و تفاوت را در تعیین موقعیت یک مهاجر به خوبی نشان میدهد. وجه مشترک این قصهها در واقع تلاقی و درهمتنیدگی پیشینهی مهاجر و موقعیت کنونی نسل جدیدی است که فراتر از تفاوتهای نسبی فرهنگی نسل اول و دوم شکل گرفته است. موقعیت بینابینی نسل «یک و یک‌دومی‌ها» سبب شده تا از دوران کودکی شاهد تضادهای هولناک دو هویت باشند. این نسل در هنگام کودکی در کشور خود با مادرانشان زندگی می‌کردند. سرپرستی خانواده به عهدهی مادران بود که در دوران پیش از مهاجرت، زنانِ بسیار قدرتمندی بودند که در غیاب پدرانی که در پی یافتن شغل به اروپا رفته بودند،‌ مسئولیت خانواده را به عهده داشتند. موقعیت مادر در قصههای این نسل با رسیدن به هلند دچار تغییری شگرف میشود. مادرها دیگر آن زنان قدرتمندی نیستند که دخترانشان شاهد اقتدارشان در ادارهی امور زندگی بودند. مادرها در این بخش از قصه،‌ همسر پدرانی هستند که با استفاده از زبانی بیگانه ادارهی امور زندگی را به دست دارند. مادرانی که قدرت و آزادیشان به سرقت رفته و کمکم به افرادی حاشیهای و منزوی تبدیل میشوند.

کتاب سایه‌روشن، بیانگر عاملیت زنان مهاجر در مواجهه با سلطهی گفتمانهای غالب فرهنگی در تعریف مهاجر و بهویژه زن مهاجر جهان سومی است.

«مامان سالهای سال برای ما هم پدر بود و هم مادر. همه چیز را به خوبی اداره و سازماندهی میکرد. رتق و فتق امور مدرسه و همینطور ادارهها و سازمانهایی که در ترکیه با آنها سرو کار داشتیم. در منطقهای که ما زندگی میکردیم همه او را به عنوان یک زن محترم میشناختند (...) وقتی به هلند آمدیم ما بچههای خانه،‌ راه زندگی خود را زود پیدا کردیم. مامان نه! هر روز وقتی از مدرسه به خانه برمیگشتیم مامان را میدیدیم که جلوی پنجره نشسته و از پشت شیشه به علفها و گیاهان سبز بیرون نگاه میکند، بی‌آن‌که حتی آنها را ببیند. بعضی وقتها میدیدیم که مامان گریه میکند».

اما تجربهی «فوندا» که از ترکیه میآید، با تجربهی «اوآفیلا» که از روستایی دور در مراکش میآید متفاوت است. اوآفیلا و مادرش در دههی ۸۰ وارد هلند میشوند. در آن دوران پذیرفتن پناهندگان از سوی جامعه‌ی هلند بیشتر از قبل مرسوم شده بود. اوآفیلا و خانوادهاش در روستایی کوچک با بافت کاملاً مذهبی ساکن می‌شوند که شباهت زیادی به محل و سبک زندگی مذهبی و خانوادگی آنها در مراکش داشت. در چنین فضایی، او و خانوادهاش نسبت به مهاجران ساکن شهرهای بزرگ با تضادهای کمتری مواجه بودند.

قصهی یکی دیگر از اعضای کارگاه اما بیانگر موقعیتهای مرتبط فرهنگی در میان مهاجران کشورهای مختلف است. «کیکیس» در دههی شصت میلادی به عنوان یک فعال هلندی در آلمان زندگی میکرد. «ما یک سال و نیم شنبه صبح‌ها در یک گروه بزرگ کتاب سرمایهی مارکس را میخواندیم. و در طول هفته نیز در گروههای کوچکتر مطالعهی عمیقتر و بحث و گفتوگو دربارهی کتاب را ادامه میدادیم». هاله قریشی دربارهی قصه‌ی این زن میگوید: «شنیدن قصهی این زن، ما زنان پناهنده‌ی ایرانی مثلاً خود من را با پیشینهی مارکسیست انقلابی به شدت شگفتزده کرد. انگار یک قوم و خویش هلندی پیدا کرده باشیم. هر چند در نگاه اول، تفاوتهایی مثل پیشینهی فرهنگی، پیشینهی اجتماعی، تجربهی مهاجرت، و پیشینهی مذهبی به چشم میآمد اما این زن هلندی با داستانهایی مشابه انگار به گذشته و اکنون ما وصل بود.»

 

کلام آخر

این کتاب هرچند ادبیات محض نیست اما یکی از نمونههای چشمگیر ادبیات زنان مهاجر است. قصه‌ی کتاب سایهروشن همان فضای صمیمی و متفاوتی را به خواننده پیشکش میکند که شنیدن قصههای یک ترانه‌ی بلوز یا جاز.

روایت گروهی و «همنوشتی» این پانزده زن مهاجر دریچهای است برای زنان مهاجر تا گذشتهی پرتلاش و نه چندان آسان خود را از زاویهای متفاوت بازنگری کنند. زنانی که به زنهارداری رازهای خویش نشستهاند و با گشادهدستی قدرت و جسارت نوشتن و گفتن را با یکدیگر تقسیم کردهاند. زنانی که قصههای تلخ مهاجرتشان هر چند به فرجامی شیرین رسیده است اما هنوز تلخیِ دوری از زادبوم را به کام خواننده میریزد. زنانی که گلیم خویش را به عنوان زن مهاجر از آب بیرون کشیدهاند اما هنوز غرق در آبِ چشم خویش، قایقهای تنهایی را در دریای بیپایان غربت پارو میزنند.

 

 

بخش‌هایی از متن با استفاده از مطلب زیر تهیه شده است:

Ghorashi, Halleh. “Bringing polyphony one step further: Relational narratives of women from the position of difference”. In : Women’s studies International Forum 43. 

 

[i] Alternative

[ii] Ghorashi, Halleh, & Brinkgreve, Christien (2010). Licht en Schaduw: 15 vrouwen over leven en overleven (Light and shadow: 15 women about life and survival). Amsterdam: VU University Press.

[iii] One and a half generation

[iv] این عبارت اشاره به کارگرانی دارد که طی سه دههی پس از جنگ جهانی دوم از ترکیه و مراکش وارد اروپا و به‌ویژه آلمان و هلند شدند. واژهی «میهمان» مشخصاً از سوی کشور میزبان استفاده میشد زیرا انتظار میرفت که این گروه پس از پایان کار به کشورهای خود بازگردند.