تب‌های اولیه

از ژیرونا تا ژینا: چگونه حقیقتِ زیبا را پنهان می‌کنیم  

شکیب نصرالله

در یک روز سرد پائیزی مونترال، سرگرم مرور اخبار تظاهرات و سرکوب معترضان در ایران بودم که ناگهان ایمیلی از هیئت مدیره‌ی مؤسسه‌ی علمی آزاد بهائیان ایران دریافت کردم. از من خواسته بودند تا به شهر ژیرونا در اسپانیا بروم و جایزه‌ای را به نمایندگی از این مؤسسه بپذیرم.

روایتی از خیابان‌های تهران؛ از داخل ماشینِ ون پلیس

مریم فومنی

این چند خط روایت زنی است که چند ساعتی را در داخل ماشین ون پلیس، در تهران، در بازداشت بوده است. او که نام و مشخصاتش محفوظ نگه‌داشته شده، در مصاحبه با آسو، از لحظه‌‌ای که پا به خیابان گذاشته تا لحظه‌ی آزادی‌اش را به تصویر کشیده است. تصویری از زنان و مردانی که بازداشت شده بودند، از زنان و مردانی که معترضان را سرکوب می‌کردند و از مردمی که او از پشت شیشه‌های ونِ پلیس شاهد اعتراض‌ها و شعارها و ضرب‌ و شتم‌شان بود.

دختران دبیرستانی، از شعارنویسی تا برهم زدن کلیشه‌ها

مریم فومنی در گفتگو با یک معلم دبیرستان دخترانه در تهران

شعار «زن، زندگی، آزادی» حتی به مناطق فقیرنشین و حاشیه‌نشین تهران هم رسیده است، یعنی همان‌جایی که من درس می‌دهم و اهالی‌اش قاعدتاً باید بیشتر دغدغه‌ی نان داشته باشند. من در چند دبیرستان مختلف درس می‌دهم و در همه‌ی آنها شاهد اعتراض دختران دانش‌آموزان بوده‌ام.

روایت‌هایی از کشف حجاب: «اگر غیرت دارید، همان‌جا او را بکشید و خاکش کنید»

مریم فومنی

لیلا، ۴۰ ساله، کارمند اداره‌ی ثبت احوال در زاهدان بود؛ زن بلوچی که چند ماه است به آلمان مهاجرت کرده و سال‌هاست برای عقب بردن مرزهای حجاب با جامعه‌ی اطرافش دست و پنجه نرم می‌کند. برای او که از کودکی حجاب سفت و سختی داشته، حتی تغییر نوع چادرش هم چالشی تمام‌عیار بوده است.

روایت‌هایی از کشف حجاب: «فکر می‌کردم مردانگی این است که به حجابِ خواهر و مادرت گیر بدهی»

مریم فومنی

سحر که در یک خانواده‌ی سنتی در جنوب تهران بزرگ شده، در اواخر دبیرستان، ابتدا چادر و سپس حجاب را کنار گذاشت. او که نام و مشخصات واقعی‌اش به درخواست خودش محفوظ نگه‌داشته شده، درباره‌ی تجربه‌اش از برداشتن حجاب می‌گوید.

روایت‌هایی از کشف حجاب: «یا لباسِ پوشیده‌تر تن‌ات کن یا کنارت راه نمی‌روم»

مریم فومنی

هانیه، روزنامه‌نگاری ۳۰ ساله است که در یک خانواده‌ی مذهبی طبقه‌ی متوسط بزرگ شده است، خانواده‌ای که پس از انقلاب ۵۷ مذهبی شدند و او را از دوره‌ی دبستان به مدرسه‌ای فرستادند که پوشیدن چادر در آن اجباری بود. او که در دوره‌ی راهنمایی به خاطر فضای گروه دوستان محجبه‌اش به حجاب علاقه‌مند شد، این حجاب و چادر را تا دوره‌ی دانشجویی به خواست خودش بر سر داشت.

روایت‌هایی از کشف حجاب: «زندانی‌ات می‌کنیم و به همه می‌گوییم که تو مرده‌ای»

مریم فومنی

بسیاری از ما زنانی را از دور و نزدیک می‌شناسیم که زمانی باحجاب و چادری بوده‌اند و حالا حجاب ندارند. اما داستان زندگی این زنان و مسیری که از چادر تا بی‌حجابی پیموده‌اند کمتر شنیده شده است.