تاریخ انتشار: 
1397/06/17

گرایش نسل جوان مصر به تصوف

یاسمین البیه

Source:https://www.al-monitor.com/pulse/originals/2018/07/egyptian-millenials-turn-to-sufism.html

صوفیان مسلمان مصر در جشنی به مناسبت تولد امام حسین، نوهی پیامبر اسلام، در خارج از مسجد الحسین در قاهره شرکت میکنند. مصر، شانزدهم ژانویهی ۲۰۱۸

 

وقتی محمد سامی در دههی ۱۹۹۰ در یک خانوادهی صوفی بزرگ میشد، در خانه هرگز واژهی «تصوف» به گوشش هم نخورده بود. تا حدودی فهمیده بود که همهی اطرافیان او طوری بار نیامدهاند که برای نماز جمعه به مسجد الحسین بروند یا قصیدهی البردهی بوصیری را بخوانند؛ و در عین حال میدانست که مناسک دینی خانوادهاش را جریان اسلامیِ رایج محکوم می‌کند.


سامی، به عنوان یک دانشجو، در بحبوحهی آشوب سیاسی انقلاب مصر، ترغیب شد که به دنبال معنایی شخصی در زندگی بگردد. او جریان کاوشش در جنبههای عقلانی و روحانی ایمان را برای المانیتور چنین شرح میدهد: «مدتی یک بحران وجودی داشتم. نمیخواستم باورهای متناقضی داشته باشم. فکر می‌کردم که اگر دین معنای عمیقتری نداشته باشد، اگر حقیقت نباشد و منشأ الاهی نداشته باشد، شاید من هم تمایلی به حفظ آن نداشته باشم.» سامی متوجه شد که با ورود اخوانالمسلمین به حوزهی عمومی، بسیاری از جوانان ایمانشان به دین را از دست داده‌اند، و یا با این که به مذهب مشتاق‌تر شده‌اند، به دنبال تفسیر جایگزینی برای آن می‌گردند و آن تفسیر اغلب «تصوف» بود.

آن وقت، پس از ماهها مطالعه، مشاهدهی ویدئوهایی در یوتیوب، و شرکت در کلاسها و اجتماعات گروههای مختلف صوفیه، سامی توانست رابطهاش با دین را مشخص کند. در این بین، از تأثیرگذارترین اتفاق‌ها برای او تماشای یکی از برنامههای تلویزیونی اولیهی علی الجعفری، با عنوان «مرید معنوی»، بود. چند ویدیوی آخر این مجموعه به اهمیت پیروی از یک شیخ، یا رهبر معنوی، در حلقه‌ی تصوف می‌پرداخت. سپس سامی به دنبال آیین و فرقهای گشت که بتواند با آن ارتباط برقرار کند، و نهایتاً خودش را با علویههایی همدل یافت که عمدتاً در یمن سکونت داشتند. او میگوید: «پیش از این، مذهب تنها بخشی از هویت من بود، اما بعد تبدیل به رابطهی من و پروردگارم شد.»

پس از ماه‌ها مطالعه، مشاهده‌ی ویدئوهایی در یوتیوب، و شرکت در کلاس‌ها و اجتماعات گروه‌های مختلف صوفیه، سامی توانست رابطه‌اش با دین را مشخص کند.

سامولی شیلکه، مردمشناس و محقق در زمینهی مطالعات شرقشناسی مدرن در برلین، به المانیتور میگوید: «قطعاً تصوف در مصر احیا شده است، و به طور خاص این اتفاق در بین طبقهی سرمایهدار، گروههای شهری، مشخصاً گروه جوانان، و افرادی که از سطح تحصیلات بالا برخوردارند افتاده است؛ اما من معتقدم که دامنه‌ی آن از محدوده‌های طبقاتی و سیاسی فراتر می‌رود. وقتی که در سالهای 2002 تا 2005 داشتم تحقیقات میدانیام را انجام میدادم، واقعاً احساس میکردم که دارم در حوزهی یک سنت رو به زوال تحقیق میکنم. آن موقع، جوانان در پرتو گفتمان دینیای تربیت میشدند که طبق آن [سنت‌های صوفیانه] مردود بودند و بدعت تلقی میشدند.» شیلکه، که در زمینهی مراسم جشنهای میلاد پیامبر اسلام که با تصوف مرتبط است مطالعاتی کرده، همچنین توجه ما را به نفوذ سلفیگری، اخوانالمسلمین، و «جریانهای سیاسیای که در اوایل قرن بیستم گسترش یافتند» جلب میکند که دامنهشان از دههی 1970 میلادی وسعت یافته است.

شیلکه میگوید احیای جریانهای اصلی اسلامی پیش از سال 2011 صوفیان را به حاشیه رانده بود، اگرچه او در همان وقت متوجه گرایش شمار اندکی از «روشنفکران با گرایش سیاسی چپ» به تصوف شده بود. بخش عمدهی دیگری از جامعه هم جذب چیزی شده بود که چهرهی دانشگاهی مطالعات اسلامی، مارک سجویک، آن را «تصوف گزینشی» میخواند، یعنی تفسیر بازتری که تحت تأثیر منابعی است مانند افکار «دورهی جدید» که در رمانهای نویسندهی ترک، الیف شفَک، هست یا در کنسرتهایی که سروده‌های صوفیان را در آنها میخوانند و توسط افرادی مانند احمد التونی اجرا میشود و با بهره از بلندگوهای بزرگ و آلات جدید موسیقی شکل و ظاهری مدرن پیدا کرده است.

به دنبال انقلاب سال 2011، و به طور مشخص از سالهای 2013 و 2014 به بعد، شیلکه شاهد رواج اندیشهی در حال گسترشی بوده است که بر اساس آن «شما میتوانید هم مخالف رئیس جمهور سابق، حسنی مبارک، باشید و هم مخالف اخوانالمسلمین»، و راه را برای یک «فضای باز تجربهگرا» باز میکند. بسیاری از کسانی که قبلاً تمایلی به سلفیگری داشتند، حالا نسبت به تصوف ذهن بازتری پیدا کرده بودند، و «حتی در کوچه و خیابان هم گذر از این مرزبندیها مشکل بود.» شیلکه میگوید برای افراد مختلفی، از کسانی که یک دهه پیش او را به خاطر تحقیق در باب جشن میلاد رسول نقد میکردند تا کسانی که خودشان را یکباره با اخوانالمسلمین همدل میدیدند، اهمیت تحقیق دربارهی معنای تصوف روشن شده بود. او توضیح میدهد که «یک حمایت آگاهانه از سوی رژیم برای ترویج تصوف وجود داشت» و «اکنون هم در الازهر، بسیاری از مطالب درسی گرایش صوفیانه دارند … دولت و جریانات صوفیانه هم یک دشمن مشترک دارند» که همان اخوانالمسلمین است.

سوزان رضوان، که یک هنردرمانگرِ سی و چند ساله و میزبان اجتماعات صوفیانه در آپارتمان خانوادگیشان در محلهی اعیانی معادی است، به المانیتور از تجربهی شخصیاش در خصوص «رهایی از اضطراب مادیگراییای که وهابیت ایجاد کرده و تداوم دارد» میگوید. او در بیست و چند سالگی از دیدگاههای دینیای که به نظرش از وهابیت تأثیر گرفته بود زده شد و حجاب را، که قبل از گرویدن به تصوف به عنوان یک فرد بالغ انتخاب کرده بود، کنار گذاشت و پس از آن دوباره به حجاب روی آورد. او میگوید: «شیوه‌ی آموزش دین توسط وهابی‌ها یک شیوه‌ی تحریفشده است.» به نظر او، «تصوف چیز جدیدی نیست، همواره از بنیانهای اسلام بوده است. دین ما آموزشدهندهی تکبر و بحث‌های سیاسی نیست … تصوف تواضع را آموزش میدهد، ما را به خدا نزدیکتر میکند، و ما را به آن جوهر حقیقی معنوی و اخلاقیِ اسلام وصل میکند … دینی که رسانهها نشان میدهند یک دین موازی است، ادعا میکنند که اسلام است، اما حقیقتاً اسلام نیست.» محل فعالیت رضوان یک «زاویه» یا مدرسه است، جایی که فعالیتهای آن توسط یک شیخ رهبری میشود و متعلق به شاخهای از تصوف به نام حمدیه شاذلیه است که ریشه در مراکش دارد و او و بسیاری از همراهانش پیرو آن هستند.

 

 

مهمانان مجالسِ معمولِ دعا و «ذکرِ» عصرهای پنجشنبه در منزل رضوان، که به آنها «فقرا» (جویندگان غنای روحانی) میگویند، اغلب آشنایان او و خانوادهاش هستند. بسیاری از آنها جوانان بیست تا سی ساله و دارای تخصص حرفه‌ای هستند، دانشجویان کمسنوسالتر و نوجوانان هم همراه با پدر و مادر یا خواهر و برادرشان در مراسم شرکت میکنند؛ این گروه جوان هم بیشتر به خاطر خود مراسم میآیند نه همراهی کردن با بزرگترها. علاوه بر اینها، دوستان سن و سالدارترِ مادرش هم به جلسات میآیند. این تصویر با چیزی که شیلکه یک دهه قبل ترسیم میکند تضاد کامل دارد، وقتی که بیشتر حاضرانی که او دیده بود، به ویژه در مراسم میلاد پیغمبر اسلام، «کاملاً سالخورده به نظر میرسیدند.»

احمد الدامنهوری، از استادان دانشگاه الازهر، که خودش هم از شیوخی است که اهمیت آموزههای صوفیه را به عنوان بخشی از مراسم عبادی اسلام آموزش میدهد، به همین نحو شاهد افزایش اقبال دو نسل جوان اخیر به معنویت (در قالب دنبال کردن تصوف) بوده است، رویکردی که واکنشی به اثرات رواج وهابیت و سلفیگری در چند دههی اخیر است. او به المانیتور میگوید: «جوانان فقط دارند به اصل دین توجه میکنند، چرا که میبینند آن چیزی که در قالب دین به آنها عرضه شده خلأ قلبیشان را پر نمیکند … تصوف امر جدیدی در اسلام نیست؛ همیشه عالمان سرشناس بسیاری صوفی بودهاند. از لحاظ تاریخی، تصوف انکارناشدنی بود؛ تا این که تعالیم وهابی رواج بیشتری یافت و [مناسک صوفیانه از جمله] زیارت مدفن سرورمان امام حسین و امثال آن را ممنوع کرد، و کارهایی مانند آن را در زمرهی مناسک منحرفان از دین می‌دانست.» او همچنین میگوید که اقبال به تصوف در ده سال اخیر آشکارا مشهود بوده است. دامنهوری میگوید: «فکر میکنم که امروزه جوانان با آگاهی بیشتری به تصوف میپردازند، در گذشته [به طور مشخص، تا پیش از سقوط امپراتوری عثمانی]، شاید آنها تصوف را به این دلیل دنبال میکردند که سنت معمولِ آن زمان بود؛ اما امروزه نمیتوانید یک جوان صوفی را پیدا کنید که قبل از این که صوفی بشود، انبوهی از عقاید و اندیشه‌ها به او عرضه نشده باشد.»

 

برگردان: شهاب بیضایی


یاسمین البیه روزنامهنگار، نویسنده، و مترجم مصری است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ی اوست:

Yasmin El-Beih, ‘Egypt's Millennials Turn to Sufism,’ Al-Monitor, 11 July 2018.