تاریخ انتشار: 
1397/10/08

ابداع تاریخ جهانی

اس. فردریک استار

امروزه، وجود «تاریخ جهانی» را مسلم می‌شمارند. مسلمانان، یهودیان و چینی‌ها هر کدام تقویم‌های خودشان را دارند و سال نوی خود را جشن می‌گیرند. اما برای عملی‌ترین امور، از جمله حکومت، تجارت و علم، جهان از یک تقویم مشترک واحد استفاده می‌کند. به لطف این امر، می‌توانیم تاریخ‌ها را از تقویم چینی، رومی، یونانی یا مایا بی‌درنگ به همان نظام گاه‌شماری‌ای تبدیل کنیم که شالوده‌ی تاریخ مثلاً ویتنام یا استرالیا را می‌سازد.

این تقویم واحد جهانی ما را قادر می‌کند که رویدادهای همه‌ی نقاط دنیا را در یک جدول زمانی واحد قرار دهیم. بدون آن، مقایسه‌های زمانی میان فرهنگ‌ها و سنت‌ها ناممکن است. گزافه‌گویی نیست اگر بگوییم که این فهم مشترک از زمان و نظام تقویمیِ مشترک ما خود راهنمای تاریخ جهانی‌اند.

قضیه همیشه از این قرار نیست. بیشتر کشورها، فرهنگ‌ها یا گروه‌های مذهبی بر اساس تقویم‌های خود زندگی کرده‌اند. هر یک سرآغاز خاص خود را برای زمان تاریخی تعیین کرده‌اند، خواه زمان آفرینش آدم و حوا باشد و خواه رویدادی بعد از آن، مانند توفان نوح در «کتاب مقدس». حتی هنگامی که آن‌ها یک نقطه‌ی مشترک در زمان را تأیید می‌کنند، همان‌طور که مثلاً یونانیان و ایرانیان هر دو تولد اسکندر کبیر را تأیید می‌کنند، باز هم درباره‌ی زمان این رخداد با یکدیگر اختلاف‌نظر دارند.

یونانیان باستان پیشگام مطالعه و بررسی نظام‌مند تاریخ بودند و، حتی امروز، هرودوت (از 484 تا 425 پیش از میلاد) به خاطر کنجکاوی فراگیرش درباره‌ی اقوام و فرهنگ‌های دیگر زبانزد است. او در «تواریخ» خود به کمک اشیا و آثار هنری بی‌نظیری که از سفرها و اکتشافات گسترده‌ی خود ذره‌ذره جمع کرده است خوانندگانش را سرگرم می‌کند. او به شیوه‌ای تحسین‌آمیز شرح می‌دهد که چگونه مصری‌ها فهرست پادشاهان خود را تا 341 نسل قبل محفوظ نگاه داشته‌اند. نتیجه‌گیری ضمنی او این است که تمام آداب و رسوم و سنت‌ها نسبی‌اند. با این همه، به دو دلیل هرودوتِ وسیع‌النظر، که سیسرو او را «پدر تاریخ» می‌نامد، از این پرسش بازماند که چگونه می‌توان نظام گاه‌شماریِ مصری و یونانی، یا هر قوم دیگری، را با هم تطبیق داد یا یکی کرد.

هرودوت به رغم تمام علاقه‌اش به اقوام و فرهنگ‌های گوناگون، برای مخاطبان یونانی می‌نوشت. ساختار «تواریخ» او فضای وسیعی برای موضوعات گوناگونی فراهم می‌کرد که خوانندگانش را مطلع و سرگرم می‌کرد اما خبری از مفاهیم مختلف زمان نبود. هرودوت و دیگر یونانیان دوران باستان نسبت به بقیه‌ی دنیا کنجکاو بودند اما بحث آن‌ها در نهایت درباره‌ی یونان بود و به این خرسند بودند که جهان را از منظر تقویم خاص خود بنگرند. همین حرف را می‌توان در مورد دیگر اقوام جهان باستان گفت. هر یک آن قدر در خصوصیات فرهنگ خاص خود غرق بودند که هرگز به خاطرشان خطور نمی‌کرد که درباره‌ی رویکرد دیگر اقوام به زمان تاریخی تحقیق و تفحص کنند.

دیگر متفکران دوران باستان به مرتبه‌ی هرودوت رسیدند اما پیش‌تر نرفتند. پلیبیوس (از سال 200 تا 118 پیش از میلاد) آن‌چه را «تاریخ کیهانی» می‌نامید به قلم آورد. تاریخ کیهانی او بخش اعظم خاورمیانه را در بر می‌گرفت اما او مفاهیم مختلف تاریخ و زمان را نادیده گرفت. به جای آن، او همه‌ی تاریخ‌ها را در واحدهای چهارساله‌ی المپیادها جای داد. این کار سبب شد که تاریخ‌های او برای رومی‌ها و یونانی‌ها قابل درک و برای دیگر اقوام  غیرقابل درک باشد. به همین قیاس، مورخ یهودی، یوسف فلاوی (از سال 37 تا 100 پس از میلاد) تعامل یهودیان و رومی‌ها، دو قوم با فهم و درک بسیار متفاوتی از زمان، را بررسی کرد. او که رومی‌مآب بود گاه‌شماری رومی را در تمامی دو اثرش، «نبرد یهود» و «عهد قدیم یهود» به کار گرفت و نیازی به تطبیق این نظام با تقویم یهودی احساس نکرد.

این وضعیت تا سال 1000میلادی ادامه داشت، یعنی هنگامی که یک پژوهشگر نامدار آسیای میانه و اهل شهر قدیمی کاث در ولایت خوارزم در غرب ازبکستان کنونی، با مسئله‌ی تاریخ و زمان مواجه شد. ابوریحان محمد بیرونی (973 تا 1039 میلادی) شخصیتی بود که بعید بود کاری به این پیچیدگی را به عهده گیرد. او درست در 29 سالگی شش مقاله درباره‌ی نجوم و زمین‌سنجی نوشته بود، و در عین حال درگیر جر و بحثی خصمانه با ابن سینای جوان بود، که بعدها به خاطر نگارش «قانون در طب» شهرتی کسب کرد. اما بیرونی با تاریخ بیگانه بود و هیچ‌گاه فرهنگ‌های دیگری را که گاه‌شماری‌های خاص خود را ایجاد کرده بودند مطالعه نکرده بود. بدتر از آن، او چند سال را صرف گریز از ناآرامی‌های این منطقه کرده بود. خوشبختانه در این موقع، حاکم تبعیدشده‌ای از گرگان در مجاورت دریای مازندران توانسته بود تاج و تختش را پس بگیرد و دانشمندان جوان خوش‌آتیه را به دربار خود دعوت کند. هنگامی که آن حاکم، یعنی سلطان قابوس، از بیرونی خواست که توضیحی «در مورد ادوار زمانی مورد استفاده‌ی ملل مختلف، و تفاوت‌ منشأ آن‌ها، یعنی،... تفاوت ماه‌ها و سال‌هایی که بر اساس‌شان ایجاد شده‌اند» ارائه کند، بیرونی در جایگاهی نبود که پاسخ منفی بدهد.

بیرونی در مدتی کوتاه متون مذهبی و تاریخی مصریان، ایرانیان، یونانیان و رومیان باستان را جمع‌آوری کرد و سپس اطلاعاتی درباره‌ی مسلمانان، مسیحیان و یهودیان گرد آورد. روایت او از تقویم و اعیاد و جشن‌های یهودیان از روایت فیلسوف یهودی، موسی بن میمون، در بیش از یک قرن بعد بهتر است. او همچنین شواهدی را درباره‌ی سنجش زمان و تاریخ از فرقه‌ها و اقوام کمتر شناخته‌شده‌‌ی آسیای میانه، از جمله خوارزمی‌های هم‌وطنش، قومی فارسی‌زبان با تقویمی خاص خود، گرد هم می‌آورد. او در تحقیقاتش از دانش خود درباره‌ی زبان‌ها، از جمله فارسی، عربی و عبری، و همین طور زبان خوارزمیان هم‌وطن‌اش استفاده می‌کند. او در مورد دیگر زبان‌ها به ترجمه‌ها یا منابع خبری بومی تکیه می‌کند.

روش بیرونی فهم کتابش را برای خوانندگان عادی دشوار کرد اما به همان اندازه این اثر را برای متخصصان ارزشمند کرد زیرا جزئیات چشمگیری را درباره‌ی تمام تقویم‌ها و تواریخ شناخته‌شده در آن گنجاند. بیرونی می‌گوید تنها اقوامی که اطلاعات کتبی کافی درباره‌ی آن‌ها ندارد هندی‌ها و چینی‌ها هستند و به همین دلیل در کتاب به آن‌ها نمی‌پردازد. کار بیرونی چنان دقیق بود که «آثار الباقیه عن القرون الخالیه»* تنها منبع موجود برای کسب اطلاعات گران‌بها درباره‌ی اقوام بسیار گوناگونی مثل عرب‌های قبل از اسلام، پیروان «پیامبران دروغین» و حتی پارس‌ها و یهودیان به شمار می‌رود.

اگر بیرونی همه چیز را فقط از یک دیدگاه، دیدگاه خودش، عرضه کرده بود کار برای خواننده‌ آسان‌تر می‌شد. اما شیوه‌ی او چنین نبود. او برخلاف هرودوت، که در نهایت به دیدگاه یونانی وفادار بود، یا نویسندگان ایرانی که معیار فرهنگی خودشان را در مورد هر کس دیگری به کار می‌بردند، با این فرض آغاز کرد که تمام فرهنگ‌ها برابرند. او، که  نسبی‌گرا و بنابراین بی‌طرف بود، از دیگر پژوهشگران پیشی گرفت. چه کسی غیر از ابوریحان بیرونی می‌توانست به خوانندگان بگوید که با ملحدان و مرتدان مصاحبه کرده است؟

این امر با توجه به پیشینه و سابقه‌‌ی بیرونی عجیب نیست. امروزه کسی خوارزم را نمی‌شناسد. با این همه 1000 سال پیش خوارزم سرزمینی آباد و دارای شهرهایی توسعه‌یافته بود که بر اثر تجارت مستقیم با هندوستان، خاورمیانه و چین ثروتمند شده بود. کاث، زادگاه بیرونی، پر از مسلمان، زرتشتی، مسیحی و یهودی، و در عین حال تاجرانی از نواحی گوناگون اوراسیا، از جمله هندوهایی از دره‌ی هند، بود. بعید است که در آن زمان هیچ ناحیه‌ای در اوراسیا  بیش از آسیای میانه، به طور عام، و خوارزم، به طور خاص، انسان‌هایی را پرورش داده باشد که تکثرگرایی را همچون واقعیت پذیرفته باشند.

اگر بیرونی فقط همین را تصدیق کرده بود، تردید دارم که امروز «آثارالباقیه‌»ی او را به یاد می‌داشتیم. اما او چنین نکرد و آن هم به یک دلیل مهم. قابوس به روشنی گفته بود که یک نظام گاه‌شماری ساده می‌خواهد تا دیگر مجبور نباشد به چند کتاب مراجعه کند. در عین حال او نظامی می‌خواست که به درد کار و تجارت، و نیز تاریخ و سنت‌های ملی، بخورد. بیرونی، به سهم خود، اقرار می‌کرد که اقوام مختلف زمان را به شیوه‌هایی متفاوت در نظر می‌گیرند اما تأکید می‌کرد که مبنایی عینی برای ارزیابی هر نظامی وجود دارد، یعنی مدت دقیق روز، ماه و سال را می‌توان به شیوه‌ای علمی سنجید. بیرونی، که ستاره‌شناس و ریاضی‌دان بود، با وسواس و دقت زیاد بهترین شواهد علمی را برای درازای واحدهای اصلی زمان ارائه داد و زمان‌های ثبت‌شده در دیگر نظام‌ها را بر حسب مقیاس جدید مستقل‌اش از نو محاسبه کرد.

مخمصه‌ی گیج‌کننده

هنوز مدت کوتاهی از آغاز این طرح تاریخی ماندگار نگذشته بود که او خود را در مخمصه‌ی گیج‌کننده‌ای یافت. او می‌نویسد که «هر ملتی [نظام] ادوار زمانی خاص خود را دارد» و هیچ‌یک با هم مطابقت و سازگاری ندارند. او نشان می‌دهد که این آشفتگی با ناتوانی بعضی از اقوام ــ به‌ویژه اعراب ــ از فهم این موضوع آغاز می‌شود که تنها شیوه‌ی دقیق اندازه‌گیریِ روز هنگامی است که خورشید در نصف‌النهار (یعنی در اوج) است: هنگام ظهر یا نیمه‌شب. خطا در اندازه‌گیریِ روز در فرهنگ‌های مختلف ماه‌ها و سپس سال‌هایی با درازای مختلف می‌آفریند. نتیجه نوعی سردرگمی مأیوس‌کننده است.

ناتوانی مطلقی که در مورد این موضوع مهم با آن مواجه شد ابوریحان بیرونی را برآشفته کرد. هنگامی که توجهش به این موضوع جلب شد که اقوام مختلف چطور تاریخ آغاز زمان تاریخی را تعیین می‌کنند جوش آورد. فریاد اعتراض او بلند شد که «هر چیزی که شناختش به آغاز خلقت و به تاریخ نسل‌های گذشته مربوط می‌شود، با تحریف و اسطوره و افسانه آمیخته است.» چگونه اقوام مختلف می‌توانند زمان خلقت را 3000، 8000 یا 12000 سال پیش بدانند؟ حتی یهودیان و مسیحیان در این موضوع با هم اختلاف دارند، و هر دو نظام‌های زمانی‌ای دارند که «خود تیره و مبهم» است.

ابوریحان بیرونی در اظهارنظری تکان‌دهنده می‌گوید که بعضی از خطاها چه بسا ریشه در تفاوت میان متون کتاب مقدس داشته باشد. او اشتباهات یهودیان را می‌بخشد: «در مورد قومی مثل قوم یهود که چندین بار دچار اسارت و جنگ شده است وجود اختلافات عجیب نیست.» اما مسیحیان، که تلاش کردند نظام یهودی و یونانی را با هم بیامیزند، آشفتگیِ نابخشیدنی‌ای را ایجاد کردند.

ابوریحان بیرونی با اعراب و مسلمانان مهربان نیست. در حالی که مسلمانان، مسیحیان و یهودیان بر سر تاریخ‌های متفاوت‌ منسوب به آدم و حوا و توفان نوح در کتاب مقدس بحث می‌کنند، ایرانیان، که همان‌قدر باهوش به شمار می‌روند، به کلی منکر وقوع توفان نوح هستند. ابوریحان بیرونی می‌پذیرد که اعراب پیش از اسلام تقویم‌شان را دست‌کم بر مبنای فصول بنا می‌نهادند، اما نظام آن‌ها نسبت به پارسیان زرتشتی ناقص بوده است. هنگامی که او با نویسنده‌ای عرب مواجه می‌شود «که درباره‌ی امتیاز و برتری اعراب به ایرانیان ... داد سخن ... می‌داده است»، چنین نظر می‌دهد: «نمی‌دانم که آیا او واقعاً ناآگاه و بی‌خبر بوده است یا فقط تظاهر به بی‌خبری می‌کند.»

این جور دست‌انداختن‌ها بر «آثارالباقیه‌»ی ابوریحان بیرونی سایه انداخته است. گاهی این سخره‌گری سرراست است، هرچند هنگامی که ضمنی است گزنده‌تر است. او در نمودارهایی فاصله‌های زمانی میان رویدادهای اصلی جهان را به نظر ادیان و اقوام گوناگون فهرست می‌کند. از جمله‌ی این‌ها نموداری است که در آن او زمان زندگی آدم و حوا را نوشته است، که کسی نمی‌تواند آن را چیزی جز مسخرگی محض بداند. او نتیجه می‌گیرد که همه‌جا «تاریخ آمیخته با دروغ است»، همان‌طور که تمام فرهنگ‌های بشری چنین‌اند. بیرونی در قطعه‌ی محکوم‌کننده‌ای آنچه را هر دین و قومی ممنوع می‌کند فهرست می‌کند، و بی‌ثباتی و احمقانه بودن آشکار اکثر قوانینی را نشان می‌دهد که مردم می‌خواهند بر اساس آن‌ها به زندگی‌شان نظم دهند.

 

شناخت مستدل

بیرونی در جستجو برای کشف علت چنین مهملاتی به این واقعیت اشاره می‌کند که تقریباً عموم مردم پایه و اساس شناخت خود را بر عقل و استدلال استوار نمی‌کنند. این فقط کم‌عقلی طالع‌بین نیست «که به مهارتش بسیار افتخار می‌کند» بلکه همه‌ی اقوام و فرهنگ‌های جهان به این عیب دچارند. تنها کسانی که از خشم بیرونی در امان‌اند یونانیان هستند، که او آن‌ها را «در هندسه و ستاره‌شناسی ژرف‌اندیش و بسیار باهوش» توصیف می‌کند، و می‌گوید «آن قدر هوادار مباحثات و براهین منطقی هستند که از پناه بردن به نظریه‌ی کسانی که منشأ شناخت‌شان الهام الهی است بسیار فاصله دارند.»

بیرونی تحقیق خود را تا رسیدن به نتیجه‌ی منطقی‌اش پیش برد. تفاوت عمده میان نظام‌های تقویمیِ رقیب عبارت است از شیوه‌ی توجیه ــ یا ناتوانی از توجیهِ ــ این واقعیت که سال نجومی 365 روز و 6 ساعت است. پذیرفتن هر مقدار دیگری ــ به طور مثال اضافه نکردن یک چهارمِ اضافه‌ی روز ــ سبب می‌شود که تمام اعیاد و تعطیلات به تدریج در طول سال جابه‌جا شوند. به همین دلیل است که ماه روزه‌ی اعرابِ پیش از اسلام در تقویم ثابت بود اما اکنون رمضان در طول سال جابه‌جا می‌شود. هر دو مشکل را می‌توان با اضافه کردن یک روز اضافه هر چهار سال یک‌بار، یا «سال کبیسه»، به تقویم 365 روزه اصلاح کرد.

این فرایند ساده که «کَبس» (یک روز به سال اضافه کردن) نامیده می‌شود به آزمونی تبدیل شد که بیرونی از طریق آن حساسیت فکری و عقلی تمام فرهنگ‌ها را می‌سنجید. او از مصریان، یونانیان، کلدانیان و سوری‌ها به خاطر دقت‌شان در این اضافه کردن به سال، که حتی تا ثانیه را هم شامل می‌شد، تمجید می‌کرد. او نسبت به یهودیان و مسیحیان نِسطوری سخاوت کمتری داشت، گرچه از نظام کبیسه‌ی آن‌ها به نحو گسترده‌ای گرته‌برداری شده بود. او متوجه شده بود که اعراب پیش از اسلام نظام بدوی کبیسه‌ی خود را از یهودیان اتخاذ کرده بودند. [حضرت] محمد این را رد کرده بود، و می‌گفت که «کبس فقط اضافه کردن از سر بی‌دینی و کفر است، و کافران این گونه در گمراهی  مردمان می‌کوشند». بیرونی با صراحت حیرت‌انگیزی نظرش را اعلام کرد که این جز خطای پیامبر اسلام [حضرت] محمد نبوده است که تنظیم و تطبیق دادن سال را برای نشان دادن واقعیت نجومی رد کرده است. بیرونی که خود را به دقت در پسِ‌ کلام نویسنده‌ی دیگری پنهان کرده بود نتیجه گرفت که این تصمیم [حضرت] محمد، که مبتنی بر خود قرآن است، «آسیب زیادی به مردم وارد کرده است». بعدها مسلمانان اصلاحاتی انجام داده بودند اما به اصل مشکل نپرداخته بودند. بیرونی به نشانه‌ی اعتراض می‌گفت که «حیرت‌انگیز است که سروران ما، خانواده‌ی پیامبر، به چنین آموزه‌هایی گوش فرادادند.»

سمت قبله

این فقط یکی از کارهای مخاطره‌آمیز بیرونی در زمینه‌ای بی‌نهایت حساس بود. او در جای دیگری به سنت اسلامیِ نماز خواندن به سمت مکه، قبله، می‌پردازد. او پس از ذکر این که مسلمانان در آغاز به سمت اورشلیم نماز می‌خواندند، به اختصار می‌گوید که مانوی‌ها به سمت قطب شمال و حَرّانی‌ها به سمت قطب جنوب نماز می‌خوانند. بیرونی که خود را چنین مسلح کرده بود با نقل قول موافقی از یک مانوی نتیجه‌گیری خود را بیان کرد: «کسی که به سوی خدا نماز می‌خواند اصلاً نیازی به قبله ندارد».

بعد از این بحث‌های فرعی، بیرونی به بحث اصلی بازمی‌گردد. او می‌دانست که مبادله‌ی تجاری نیازمند نظام مشترکی برای تعیین تاریخ زمانی رویدادهاست؛ او همچنین می‌دانست که تمام تعاملات میان اقوام محتاج نظام مشترکی است که گذر زمان را محاسبه کند. او بعد از توصیف به سراغ تجویز رفت و نشان داد که چطور می‌توان قدم به قدم آشفتگیِ ایجادشده توسط دین و اسطوره‌های ملی را از بین برد یا دست‌کم کاهش داد. روش او ایجاد ابزاری برای تبدیل تاریخ‌های زمانی یک نظام به نظام دیگر بود. بیرونی این روش را به شکل منحنی یا نمودار دایره‌ایِ بزرگی عرضه کرد که آن را «صفحه‌ی شطرنج» می‌نامید، و ادوار، تاریخ‌های زمانی و فاصله‌های زمانی را مطابق با هر فرهنگی نشان می‌داد. هر کسی که «بیش از یک مبتدی ریاضیات» بلد بود می‌توانست صفحه‌ی شطرنج را دستکاری کند تا یک نظام به نظام دیگر تبدیل شود. روشی که او به آن می‌بالید برای مورخان و ستاره‌شناسان مفید بود.

بیرونی به یک اندازه پرکار و کم‌طاقت بود. به محض این که تکلیفش را تمام می‌کرد با شتاب به زادگاهش خوارزم برمی‌گشت تا خسوف و کسوف‌های بعدی را اندازه‌گیری کند و بودجه‌ی طرح‌های حتی بزرگ‌تر را تأمین کند.

نمی‌دانیم که آیا بیرونی موفق شد که نسخه‌ای از آثارالباقیه‌ و ماشین حسابش برای تمام تاریخ بشری را نگاه دارد یا نه. نسخه‌های اصلی بی‌تردید نزد قابوس بود. دلیلی ندارد که تصور کنیم این اثر، حتی در جهان اسلام، به طور گسترده منتشر شده باشد. اگر نسخه‌ای از آن پیش از قرن نوزدهم به غرب رسیده باشد، برای دانش‌پژوهان ناشناخته مانده و ترجمه نشده است. پیش از آن که یک پژوهشگر اهل لایپزیگ به نام ادوارد ساشاو نسخه‌ای از آن را بیابد و در 1879 به انگلیسی ترجمه کند، «آثارالباقیه‌»ی بیرونی عمدتاً فراموش‌شده مانده بود. امروزه، سه نسخه‌ی کمی متفاوت با هم وجود دارد، یکی در استانبول، یکی در لایدِن و سومی، که تصاویر فراوانی دارد، در کتابخانه‌ی دانشگاه ادینبورو. تلاش‌هایی هم در بریتانیا و هم در ازبکستان در جریان است تا هر سه نسخه در قالب ویرایش جدیدی با هم ترکیب کنند.

پیش از پیدایش «آثارالباقیه‌»ی بیرونی تاریخ جهانی وجود نداشت. و نگارش چنین تاریخی ناممکن بود زیرا قالب واحدی برای اندازه‌گیری زمان در تمام ادیان و تمدن‌ها وجود نداشت. قالبی که بیرونی خلق کرد نخستین نظام تقویم جهانی و بنابراین ابزار اصلی ساخت یک تاریخ منسجم جهانی بود.

بیرونی با بنا نهادن مفهوم تاریخ انسانی خود بر فلک استوار ستاره‌شناسی و عقل به همه‌ی اقوام جهان روشی ساده برای ثابت کردن تاریخ‌های زمانی بر یک دستگاه تقویمی واحد ارائه کرد. تازه در دهه‌های اخیر بود که اندیشمندان مفهوم تاریخ جهانی را که «آثار الباقیه عن القرون الخالیه»ی بیرونی راه دستیابی به آن را گشوده بود، به کار بردند.

سی. پی. اسنو، استاد دانشگاه کِیمبریج، در سال 1959 سخنرانی معروفی درباره‌ی «دو فرهنگ» ادا کرد. او در نقد خود بر نظام آموزش مدرن از آن‌چه قطع ارتباط میان علم و علوم انسانی می‌شمرد، انتقاد کرد. گرچه چند نسل از مورخان کوشیده‌اند تا اساس کار خود را با استحکام بیشتری بر روش علمی بنا کنند، این شکاف هنوز از بین نرفته است.

ابوریحان محمد بیرونی، که هزار سال پیش می‌نوشت، همین اعتراض شدید را بیان می‌کرد. با این همه، بر خلاف اسنو، این متفکر 29 ساله‌ی اهل آسیای میانه نه تنها غیاب کامل اندیشه‌ی عقلانی و علمی در تاریخ را به باد انتقاد گرفت بلکه بیش از هر کس دیگری تا آن زمان در پی اصلاح این اشتباه برآمد. او مثل فیثاغورث معتقد بود که «چیزها عدد هستند». او با استفاده از این شعار، راه خلق مفهوم تاریخ جهانی را هموار کرد، کاری که پیش از آن ناممکن بود؛ او «دو فرهنگ» را به شیوه‌ای ترکیب کرد که همچنان درخور تحسین است.

 

برگردان: افسانه دادگر


اس. فردریک استار مدیر «مؤسسه‌ی آسیای میانه-قفقاز» و «برنامه‌ی مطالعات جاده‌ی ابریشم» است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ی او است:

S. Frederick Starr, ‘The Invention of World History’, History Today, 13 November 2018.

* با تشکر از آقای مهدی جامی که عنوان صحیح این کتاب را یادآور شدند.