تاریخ انتشار: 
1398/12/14

و اسکار می‌رسد به ... داستان ساده‌شده‌ای از جنگ داخلی سوریه

رابرت اف. وورث

nybooks

وقایع جنگ داخلی ناتمام سوریه احتمالاً بیشتر از هر نبرد دیگری در تاریخ به ثبت رسیده است. بسیاری از حوادث این جنگ به صورت زنده مخابره شده، و حاضران و شاهدان هم فیلم‌های آماتور و شخصی‌شان را منتشر کرده‌اند، از اولین اعتراضات پرشور در سال ۲۰۱۱ گرفته، تا بسیاری از حوادث هولناکی که پس از آن به وقوع پیوست. با وجود این، به نظر می‌رسد که این سونامی تصاویرْ جنگ را به جای شفاف‌سازی، مبهم جلوه می‌دهد، جنگی پیچیده که طرف‌های بسیاری در آن حضور دارند. حقیقت امر این است که این تصاویر و کلیپ‌های ویدیویی که توسط جنگجویان سوری در دفاع از روایت‌های جنگ‌آوریشان به‌ شکل چشم‌گیری استفاده شده ــ که هم به صورت آنلاین و هم در خیابان‌ها با یکدیگر مقابله می‌کنند ــ احساساتمان را کرخت کرده‌اند. چنین به نظر می‌رسد که شاهدان فریاد می‌کشند: «من خودم آنجا بودم». اما به کدام چشم و گوش می‌توان اعتماد کرد؟

دو فیلم درباره‌ی جنگ سوریه در میان پنج نامزد بخش مستند مراسم اسکار امسال قرار داشتند. یکی از آنها، «برای سماء»، به کارگردانی وعد الکاتب، جوایزی متعددی را در بریتانیا به دست آورد و همچنین به مستندی تبدیل شد که در تاریخِ جوایز بفتا بیشترین تعداد نامزدی در بخش‌های مختلف را به دست آورده است. دیگری مستند «غار» به کارگردانی فارس فیاض است که فیلم قبلی‌اش، «آخرین مردان حلب»، در سال ۲۰۱۸ نامزد اسکار شده بود. این دو فیلم از نظر فرم و شکل شباهت‌های چشمگیری دارند. هر دو مستند داستان زنی را روایت می‌کنند که مصمم است در مناطق تحت محاصره مقاومت کند (از یک سو حلب، از سوی دیگر غوطه‌ی شرقی). بیشتر زمان فیلم‌ها در اتاق‌های تنگ و کوچک بیمارستان می‌گذرد، جایی که پزشکان تلاش می‌کنند تا جان قربانیان بمباران‌های رژیم اسد را نجات دهند.

این فیلم‌ها آماتورگونه‌اند و تماشایشان دردناک‌، اما در عین حال حاوی صحنه‌هایی جالب‌توجه از صمیمیت و همدلی هستند. موفقیت این دو مستند در آمریکا را باید مدیون برخی از فرمول‌های جواب‌پس‌داده‌ی هالیوودی دانست که آگاهانه یا غیرآگاهانه از آن‌ها استفاده کرده‌اند. هر دو فیلم تقلاهای زنی مستقل را روایت می‌کنند که علیه محدودیت‌های جامعه‌ای مردسالار قد علم کرده‌اند. افراد هم به دو دسته‌ی بد و خوب تقسیم می‌شوند: یک رژیم کاملاً شیطانی که به غیرنظامیان بی‌دفاع حمله می‌کند، و پزشکان جان‌نثاری که به درمان آن‌ها می‌پردازند. بنابراین، در هیچ یک از این دو فیلم اثری از مبارزان شورشی‌ نمی‌بینیم. افزون بر این، در حالی که هر دو شخصیت اصلی از افراط‌گرایی مذهبی گلایه می‌کنند، بهجز زنانی که نقاب‌های سیاه به صورت دارند، نشانه‌های اندکی از این افراط‌گرایی‌ها می‌بینیم.

البته نباید ارزش موضوعات مطرح‌شده در دو فیلم را به خاطر این مسائل نفی کنیم. آنها فقط تلاش می‌کردند تا زنده بمانند، آن هم در حالی که حضور در خیابان‌ها (یا حتی انتقاد از وضعیت کشور) می‌توانست مرگبار باشد. «غار» با صراحت محض از این حقیقت پرده برمی‌دارد. این مستند عمدتاً در یک درمانگاه زیرزمینی می‌گذرد که راه ارتباطی آن با سطح زمین از طریق تونل‌های تنگ و تاریک میسر می‌شد. جای هیچ حرف و حدیثی نیست که درونمایه‌ی اصلی هر دو فیلم، یعنی بمباران گسترده‌ی مناطق غیرنظامی (و بیمارستان‌ها) توسط رژیم اسد و متحد روس خود، جنایتی هولناک و یکی از واقعیت‌های اصلی جنگ است. با وجود این، جای تأسف است اگر دستگاه تبلیغاتی اسکار هر کدام از این فیلم‌ها را، با نگاهی جانبدارانه نسبت به رنج مردم سوریه، به تمثیلی در باب مفهوم سیاسی جنگ تبدیل کند.

در جایی از فیلم «برای سماء»، وعد الکاتب به دوربین می‌گوید: «ما در حلب، که اکنون به کنترل شورشیان درآمده، در کشوری آزاد زندگی می‌کردیم». فیلم در زمان عقب و جلو می‌رود، و سیر طبیعی رویدادها را از اولین اعتراضات مسالمت‌جویانه در سال ۲۰۱۱ تا آخرین ایستادگی‌های حلبِ تحت محاصره و زیر بمب‌های رژیم اسد در اواخر سال ۲۰۱۶ به تصویر می‌کشد. در اواخر فیلم، وقتی الکاتب به همراه شوهرش به آخرین مهاجران از شهر می‌پیوندد، به دختر خردسالش، سماء، که در هنگام محاصره‌ی حلب شرقی به دنیا آمده می‌گوید: «می‌خواهم بدانی که ما برای مهم‌ترین مسئله‌ی ممکن می‌جنگیم. تا تو و فرزندانت مثل ما زندگی نکنید. هر کاری که کردیم به خاطر تو بود».

هنگام تماشای این فیلم، هیچ نظامی‌ای را نمی‌بینید که برای «آزادی حلب» بجنگد بلکه آنها زندانی‌ها را شکنجه می‌کردند، نزدیک به جایی که الکاتب و شوهرش زندگی روزانه‌شان را پس از درگیرشدن غیرنظامیان در جنگ به ثبت می‌رساندند. اتفاقی مشابه در غوطه‌ی شرقی هم رخ داد، محله‌ای در شهر دمشق که مستند «غار» آنجا فیلمبرداری شده است. شورشیان ــ که بسیاری از آن‌ها از جهادی بودند ــ غذا را احتکار می‌کردند، آن هم در حالی که غیرنظامیان گرسنگی می‌کشیدند، و حتی آن‌هایی را که مظنون به عدم وفاداری بودند به قتل می‌رساندند، و در خیابان‌ها مردم را می‌کشتند. آن‌ها هم مثل رژیم اسد، برای اسلحه و پول به حامیان خارجی‌شان متکی بودند.

دکتر امانی بلور مشغول به کار در اتاق جراحی بیمارستانی زیرزمینی در غوطه‌ی شرقی، سوریه، در صحنه‌ای از مستند «غار».


در اوایل سال ۲۰۱۷، پس از این‌که رژیم اسد دوباره حلب شرقی را تسخیر و مناطق تحت کنترل شورشیان را تخلیه کرد، من در میان ویرانه‌های بیمارستانِ چشم حلب قدم می‌زدم، جایی که جبهه‌ی نصرت، پایگاه القاعده در سوریه، مرکز فرماندهی‌اش را برپا کرده بود. در زیرزمینی متعفن و کثیف اتاقی بود که از روی علامت‌ها می‌شد تشخیص داد که به عنوان زندان زنان از آن استفاده می‌شده، و دیوارنوشته‌هایی هم توسط زندانی‌ها روی دیوار نقش بسته بود («آن‌ها از ما می‌خواهند عادلانه رفتار کنیم ولی خودشان نیز غفلت کردند»). مدتی بعد، با یکی از زنانی که در آن‌جا نگهداری می‌شد مصاحبه کردم. او زنی بود نحیف و مجروح و مادر سه فرزند که تقریباً چهار سال در اسارت به سر برد. زندانبان‌ها در بیمارستان کتکش زده بودند، نفرینش کرده بودند و او را کافر نامیده بودند.

الکاتب کوتاه تصدیق می‌کند که افراط‌گرایان اسلامی «سعی داشتند تا انقلاب را در دست بگیرند» حتی قبل از اینکه رفتار رژیم اسد به این حد از سبعیت برسد. شخصیتِ اولِ «غار»، پزشک متخصص اطفال و رئیس بیمارستان به نام امانی بلور، اظهارات مشابهی را درباره‌ی مسلمانان متعصب بیان می‌کند. اما این اظهاراتِ مختصر واقعیتی هولناک‌تر را پنهان می‌کند: هر دو زن در مناطقی زندگی می‌کردند که هدف حمله‌ی گروه‌های خشن اسلامی بود. هر فکر یا احساسی نسبت به دکتر بلور داشته باشیم، یا در مورد الکاتب و شوهرش، یا پزشکی شجاع که قربانیان را تا جایی که از دستش برمی‌آمد درمان می‌کرد، حلب مکانی آزاد یا بی‌طرف تحت کنترل شورشیان نبود. همین‌طور غوطه‌ی شرقی.

در میان موارد بسیاری که کسی در این فیلم‌ها نمی‌بیند، سوری‌هایی هستند که در سوی دیگر این جنگ قرار داشتند. در آنجا رنج‌کشیدن فرق داشت. خبری از بمب‌های بشکه‌ای نبود اما در هر صورت وضعیت به همان اندازه وحشتناک بود. در حلب تحت سلطه‌ی رژیم اسد در سال ۲۰۱۷، با مردی ملاقات کردم که ۴۵ نفر از خانواده و اقوامش را از دست داده بود. بسیاری از نیروهای حکومتی، که اکثرشان سرباز وظیفه بودند، کشته شدند و از همین رو به ندرت با مرد جوانی در دمشق روبه‌رو می‌شوید.

حتی روزنه‌های امیدی که قبل از جنگ وجود داشت ــ رؤیای انقلابی که والدین سماء جانشان را برایش به خطر انداختند ــ پیچیده‌تر و تفرقه‌اندازتر از چیزی است که در این فیلم‌ها به نظر می‌رسد. برای مثال، اکثر اهالی حلب خواهان انقلاب نبودند. وقتی سوری‌های ساکن شهرهای دیگر در سال ۲۰۱۱ دست به تظاهرات زدند، اهالی حلب خاموش ماندند. حلب شهری تجاری بود، و به بازارهای قرون وسطایی هزارتوی خود شهرت داشت و به نظر می‌رسید که اکثر اهالی حلب نمی‌خواهند تا ریسک مواجهه‌ای خونین با رژیم اسد را به جان بخرند. اما در سال ۲۰۱۲، شورش از بیرون به حلب تحمیل شد، زمانی که گروهی اسلامی به نام لواء التوحید از حومه‌شهر اکثر مناطق شهر را در اختیار خود گرفت.

پس از آن، حلب به دو شهر تقسیم شد. نجات‌یافتگان ــ حتی غیرنظامیان ــ اکثراً به روایت‌های کاملاً شخصی رو آوردند، روایت‌هایی هم از شورشیان و هم از رژیم اسد. خائنان هم کشته می‌شدند. روایت‌های اندکی از واقعیت‌های پیچیده‌ی حلب از دروازه‌های این شهر عبور کرد. رژیم که رسانه‌ی خودش را داشت، حالا به صورت گسترده از «آرتی»، شبکه‌ی دولتی روسیه، به خبرپراکنی مشغول بود. شبکه‌ای که دست‌نشانده‌های کرملین در آن شورش سوری‌ها را توطئه‌ی تروریست‌ها می‌نامیدند. اما روایت شورش سوریه تأثیر بسیار بیشتری در غرب داشته، و این گونه است که افسانه‌ی شورش مقدس برای کنترل شهر تا این اندازه مؤثر شد.

«غار» و «برای سماء» می‌تواند مخاطبان آمریکایی را برانگیزد زیرا به تملق‌گویی از احساس شرمساری بسیاری از لیبرال‌های آمریکایی می‌پردازد: لیبرال‌هایی که عقیده دارند وقایع سوریه همچون لکه‌ی ننگی بر وجدان غربی‌هاست. الکاتب به دوربین می‌گوید: «نمی‌توانم باور کنم که دنیا اجازه داد این اتفاقات بیفتد». این اظهارنظرها از طرف سوری‌ها امری کاملاً طبیعی است، مردمی که محتاج کمک از هر سویی بودند. اما شیوه‌ای که آمریکایی‌ها این حرف‌ها را شنیدند، با نوعی خودشیفتگی همراه بوده، به این مفهوم که هر آن‌چه در آن‌جا پیش می‌آید در نتیجه‌ی شکست ما در مداخله‌ی قاطعانه است. شاید آمریکا می‌توانست نقش بهتری بازی کند. به همان اندازه به نظر می‌رسد که جهان ــ از جمله خود آمریکا ــ بیش از اندازه در آن‌چه در سوریه اتفاق افتاد درگیر شد، و پول و اسلحه‌های کشورهای خارجی تنها به طولانی‌ترشدن مصائب سوریه انجامید.

تحمل وقایع رخ‌داده در سوریه ــ و در مورد هر جنگ داخلی دیگری ــ برای حاضران در جنگ بسیار سخت است. شاید به همین علت است که بسیاری از سوری‌ها به روایت‌هایی رو می‌آورند که نگاهی مطلق‌انگارانه به موضع خودشان دارد. من با حامیان رژیم هم مواجه شدم که افسانه‌های خودشان را روایت می‌کنند و می‌گویند شورش‌ها از همان ابتدا توسط تروریست‌ها به وجود آمد و اسد مجبور شد که برای نجات کشور به مقابله با آن‌ها بپردازد.

«غار» و «برای سماء» مستندهای درخشانی هستند و سهم مهمی در ارائه‌ی تصویری جمعی از تراژدی سوریه دارند. اما باید به خاطر داشت که هر دو تکه‌تکه‌های جنگی ویرانگر هستند، جنگی که در آن هیچ سمتی نمی‌تواند ادعای حقانیت کند.

 

برگردان: فرهاد نیک‌اندیش


رابرت اف.وورث نویسنده‌ی «نیویورک تایمز مگزین» است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ی او با عنوان اصلیِ زیر است:

Robert F.Worth, ‘And the Oscar Goes to…A Simplified Story of Syria’s Civil War’, The New York Review of Books, 6 February 2020.