تاریخ انتشار: 
1402/05/13

ظرف‌ها را من می‌شویم

سوفی لوئیس

lrb

آنجلا گاربس، کار ضروری: مادری کردن به مثابه تغییر اجتماعی، هارپر ویو، ۲۰۲۲.

 

در ۲۴ اکتبر ۱۹۷۵، نُه‌دهم زنان ایسلند به مدت یک روز دست به اعتصاب زدند. آنها از کار مزدی خود دست کشیدند و کار غیرمزدی‌شان را نیز متوقف کردند، کودکانشان را از آغوش خود جدا و کار خانه را رها کردند. در حالی که پیشتر این همسران، دوست‌دختران، مادران و دختران بودند که از اقدامات مردان در اتحادیه‌های صنعتی حمایت می‌کردند در «روز تعطیلی زنان» این وضعیت معکوس شد. کارفرمایان برای سرگرم کردن کودکانی که به همراه پدرانشان به سر کار آمده بودند مقدار زیادی آب‌نبات و مدادرنگی فراهم آوردند. تمام سوسیس‌ها به فروش رفت. سال بعد، مجلس لایحه‌ی حقوق برابر را تصویب کرد (این نخستین بار نبود که چنین اتفاقی می‌افتاد، در آمریکا در سال ۱۹۶۳ و در بریتانیا در سال ۱۹۷۰ قانونگذاری مشابهی انجام شده بود). این اعتصاب نشان داد که مشارکت زنان تا چه اندازه برای جامعه‌ی ایسلند حیاتی است، اما برابری تنها در رابطه با کار مزدی تحقق یافت. چگونه می‌توان بر شکاف خصوصی/عمومی غلبه یافت؟

تلاش‌های بسیاری صورت گرفته است تا راه‌هایی برای سازمان دادن وظایف مربوط به مراقبت و نگهداری، در بیرون از واحد خانواده فراهم شود. در قرن نوزدهم، شارل فوریه طرحی برای ایجاد فالانستری‌ها فراهم آورد یعنی جوامعی خودکفا و متشکل از حدود هزار نفر که تمام کارهای ضروری را می‌توانستند خود بر عهده بگیرند (از کودکان در «مناطق پرسروصدا»، در مجاورت نجاران و آهنگران، مراقبت می‌شد). جین سوفیا اپلتون شهرهایی بدون آشپزخانه طراحی کرده بود که در آن وعده‌های غذایی رایگان در اختیار همگان قرار می‌گرفت. الکساندرا کولونتای پیشنهاد داد تا تعداد زیادی مراکز مشارکتیِ نگهداری از کودکان احداث شود. در دهه‌های اخیر، فرانسیس گیب در فکر ساختن خانه‌های «خودنظافتی» بود و شولامیت فایراستون رؤیای «انتشار» مسئولیت‌های مرتبط با مراقبت و نگهداری را در میان تمام بزرگسالان در سر می‌پروراند. شرکت‌کنندگان در «کنفرانس جهانی گی‌ها و لزبین‌های جهان سوم» مصمم بودند تا در راستای آزادسازی کودکان، «خانواده را ملغی» و پدر و مادریِ مالکانه را برچینند. جناح تندروتر «سازمان حقوق رفاه ملی»، مستقر در ایالات متحده، تأکید داشت که افراد کم‌درآمد نباید بر مبنای «شایستگی» مادرانه کمک دریافت کنند. و «کمیته‌ی دستمزد در برابر کار خانگی»، بر خلاف عنوانش، به دنبال آن نبود که برای کار خانگی دستمزد تعیین شود ــ‌ امری که از نظر اعضای این کمیته نامطلوب و به‌لحاظ ساختاری ناممکن بود ــ بلکه می‌خواست به «جامعه‌ی مبتنی بر کار» (یعنی سرمایه‌داری) پایان دهد، جامعه‌ای که خانواده (یا بنا بر اصطلاحات آنها، «کارخانه‌ی اجتماعی») پشتیبان آن بود. به گفته‌ی سیلویا فدریچی «هیچ‌چیز به اندازه‌ی تبدیلِ فعالیت‌ها و روابطی که نیازهای ما را بر آورده می‌کنند، به کار زندگی را خفقان‌آور نمی‌کند.»

عنوان این گروه همچنین نشان‌دهنده‌ی اشکالی در نقدشان بر سرمایه‌داری بود. مراقبت مادرانه و اقسام دیگر کارهای مبتنی بر صمیمیت عاطفی، هم سرمایه را بازتولید و حفظ می‌کنند و هم زندگی را؛ در اینجا هم کارگر داریم و هم رفیق؛ هم جامعه‌ای پدرسالار و هم امکان رهایی از آن. در این معنا، گفتن این‌که کارهای مربوط به حفظ زندگی (مانند غذا دادن، جارو کشیدن و مرهم گذاشتن بر روی زخم) «ضروری»اند کافی نیست ــ حرفی که در دوران همه‌گیری کرونا می‌گفتیم و آنجلا گاربس نیز در آخرین کتابش درباره‌ی مراقبت مادرانه تکرار کرده است. پرسش بهتر این است: برای چه چیزی ضروری است؟

گاربس در کتاب نخست خود، همانند یک مادر: سفری فمینیستی در علم و فرهنگ بارداری (۲۰۱۸)، توجه‌ها را به مقدار نسبتاً بالای مرگ‌ومیر مادران در آمریکا جلب می‌کند: «نمی‌خواهم بی‌جهت شما را بترسانم. در حالی که مرگ‌ومیر در دوران بارداری و زایمان در اینجا به‌ندرت روی می‌دهد اما به هیچ‌وجه به اندازه‌ی کافی نادر نیست.» به گفته‌ی او هر سال بین ۷۰۰ تا ۹۰۰ آمریکایی هنگام زایمان می‌میرند و حدود ۶۵هزار نفر هم دچار عوارضی تقریباً کشنده می‌شوند. «وجود تفاوت‌های مبتنی بر نژاد در میان این مرگ‌ومیرها نگران‌کننده‌تر است: مادران سیاه‌پوست سه تا چهار مرتبه بیشتر از مادران سفیدپوست احتمال دارد که بر اثر عواملی مربوط به بارداری بمیرند.» به‌رغم رواج عبارت «زایمان توانمند» در گفتمان زایمان، «مادران و زنان باردار بسیار کمتر از آنچه باید، توان‌مندند.» او ادامه می‌دهد:

اغلب منابع مربوط به بارداری و مادری توجه‌ و ذهن ما را به سمت مسائلی جلب می‌کنند که در واقع با توجه به اوضاع کلی، اهمیت چندانی ندارند. مشکلاتی که با آنها مواجه‌ایم بسیار بزرگ‌ترند: فرهنگی که در آن تمام قدرت حقوقی و اقتصادی تقریباً در دست مردان است؛ جامعه‌ای که در آن سفیدپوست بودن یک هنجار محسوب می‌شود... نظامی اقتصادی که مبتنی بر کار خانگی‌ای است که عمدتاً توسط زنان انجام می‌شود اما به مقدار کافی قدر و ارج ندارد (یا به عبارت دیگر: پدرسالاری، برترپنداری نژاد سفید و سرمایه‌داری آمریکایی). بسیاری دوست ندارند این حرف را بشنوند اما واقعیت از این قرار است: درباره‌ی بارداری راه‌حل‌ها و پاسخ‌های سرراستی وجود ندارد، همه‌ی راه‌حل‌ها و پاسخ‌ها سیاسی‌اند.

گاربس به‌صراحت خانواده‌ی هسته‌ای، جامعه‌ی مبتنی بر کار، خصوصی‌سازی مراقبت یا خودِ تمایز جنسی را زیر سؤال نمی‌برد، کاری که یک کولونتای یا فایراستونِ قرن بیست‌و‌یکمی ممکن بود انجام دهند. هر چه باشد، همانند یک مادر، شرح خاطرات بارداری است. اما او بی‌عدالتی نژادپرستانه‌ در زایمان، ناچیز بودن مرخصی زایمان و بی‌توجهی نهادی به درد پس از زایمان را به باد انتقاد می‌گیرد.

کار ضروری روایتگر داستان تبدیل شدن او در دوران همه‌گیری کرونا از زن بارداری برآشفته به مادری «لذت‌جو» و «از نظر اقتصادی ممتاز» است. او تصور می‌کند که تنها خودش نبود که در سال ۲۰۲۰ آموخت نگرانی را کنار بگذارد و به کار خانه و مراقبت عشق بورزد. در دوران شهربندان، مراقبت مادرانه به «ضروری‌ترین و مهم‌ترین کار» بسیاری از مردم مبدل شد. در کمال شگفتی این کار برای او بسیار رضایت‌بخش بود:

از دوران دبیرستان همواره با خودم فکر می‌کردم که «کار واقعی» چیست و احساس می‌کردم برداشت من با دیگران تفاوت دارد. واقعاً هیچ‌گاه دوست نداشتم آدمی متخصص و حرفه‌ای شوم؛ فقط می‌دانستم که دوست داشتم هر کاری که انجام می‌دهم مهم باشد. فکر می‌کنم نویسندگی مهم است اما هیچ‌گاه چیزی به اندازه‌ی کار مراقبت و نگهداری برایم واقعی نبوده است.

این کتاب نقدی است بر شیوه‌هایی که بازارهای جهانی بر اساس آنها الگوهای استعماری، و همچنین جنسیت‌زده، را در زمینه‌ی فراهم‌سازیِ مراقبت بازتولید می‌کنند: والدین گاربس، همانند میلیون‌ها فیلیپینی، به آمریکا مهاجرت کردند تا در حوزه‌ی خدمات بهداشتی و درمانی کار کنند. اما گاربس در نهایت رابطه‌ی تنگاتنگ مادرش با شأن و حرمتِ فراتاریخی کار خانه را تکرار می‌کند و دلش برای زیبایی آشفته، شهودی و آموزنده‌اش ضعف می‌رود. او یکی از سخنرانی‌های آی-جِن پو، رئیس «اتحادیه‌ی ملی کارگران خانگی»، را تحسین می‌کند. در این سخنرانی، پو «ما را تشویق می‌کند که از کارگران خانگی بسیاری تقلید کنیم که "از فرهنگ‌ها و نسل‌ها و مرزها و موانع" عبور می‌کنند و کارشان "دوست داشتن است، آنها مراقبت می‌کنند و تحت هر شرایطی همدلی نشان می‌دهند".»

جوزفینا، مادر گاربس، همین مسئله را این‌طور مطرح می‌کند:

آیا داستان مریم مجدلیه را شنیده‌ای که پاهای مسیح را شست و آن را با موهایش خشک کرد؟ من مثل مارتا، خواهر مریم، هستم که سخت مشغول کار در خانه بود و می‌گفت: «مسیح چرا ساکت نمی‌شوی تا مریم بتواند در کار نظافت به من کمک کند؟» خُب، من مارتا هستم. ظرف‌ها را می‌شویم، همیشه همین‌طور بوده‌ام ... مراقبت و نگهداری مهم‌ترین کار است.

گاربس می‌گوید هنگامی که نظر مادرش را درباره‌ی «مراقبت و نگهداری» جویا شد در واقع می‌خواست به میرل لَدرمَن یوکِلیز ادای احترام کند، هنرمندی که در «مانیفستی برای هنر مراقبت و نگهداری» (۱۹۶۹) برای این‌که توجه‌ها را به منزلت پَست کار خانگی جلب کند آن را «هنر مراقبت و نگهداری» نامید. جوزفینا و یوکلیز حرفشان یکی است. این دو زن به ما یادآوری می‌کنند که «آنان‌که به مادری مشغولند پاکبانان تن‌اند ــ با زباله‌، آشغال و گندیدگی سروکار دارند و در بوی تعفن زندگی می‌کنند.»

اما دیدگاه جوزفینا و یوکلیز یکسان نیستند. یوکلیز می‌خواهد سرشت «مراقبت و نگهداری» را دگرگون کند و دوگانگی موجود بین هنر و مراقبت را از بین ببرد. او پیش از نوشتن مانیفست یازده ماه با پاکبانانی همراه شد که شیفت‌های یازده‌ ساعته داشتند؛ تمیز کردن گالری بخشی از «نمایشگاه»های او بود. به گفته‌ی او، در نظام سرمایه‌داری، تولیدِ خلاقانه عموماً جزئی از «غریزه‌ی مرگ» است اما زایش و بازتولید «امر کسل‌کننده‌ای» است که «همه‌ی وقت لعنتی را می‌گیرد» در عین این‌که نشان‌دهنده‌ی «غریزه‌ی زندگی» است. چگونه می‌توان این وضعیت را دگرگون کرد؟ تشکر و قدردانیِ صرف از افراد داری دستمزد اندک (یا بدون دستمزد) که عهده‌دار نظافت و نگهداری از خانواده‌ها و شهرهای ما هستند، نتیجه‌ی عکس می‌دهد ــ نکته‌ای که او در دوران همه‌گیری کرونا سعی در ابراز آن داشت. یوکلیز از سال ۱۹۷۷ هنرمند مقیم در اداره‌ی نظافت و بهداشت نیویورک بوده است. او در سال ۲۰۲۰ نمایشگاه-اجرای خود را با عنوان «Touch Sanitation» (۱۹۷۹-۱۹۸۰) بازآفرینی کرد. پاکبانانی که در دوران شهربندان به سر کار خود می‌رفتند، در ایستگاه‌های مترو با این پیغام مواجه ‌شدند:

کارگران خدماتی عزیز،

«از این که شهر نیویورک را سرزنده نگه می‌داریم، سپاسگزاریم!»

تا ← همیشه

احتمالاً گاربس به علامت نقل‌قول توجه نکرده است. بنا بر خوانش من، این علامت نشان‌دهنده‌ی تشکرهای خشک‌وخالی شهروندان است، کسانی که در خانه‌هایشان پنهان شده بودند در حالی که پاکبانان و سایر کارگرانِ مشاغلِ «ضروری» در معرض خطر بیماری‌ای ناشناخته قرار داشتند. این نقل‌قول، دعوتی است به مبارزه‌ی طبقاتی. یوکلیز در «Touch Sanitation» با ۸۵۰۰ «کارگر نظافتچی» نیویورک دست نداده است تا آنها را به ادامه‌ی کار و حفظ روحیه‌شان تشویق کند. اعتصاب خودسرانه‌ی دوروزه‌ی مأموران جمع‌آوری زباله در سال ۱۹۷۵در نیویورک باعث شد تا ۴۸هزار تُن زباله در سطح شهر باقی بماند. گاربس هنگامی که دعوتِ یوکلیز برای «قدردانی از کارگران مشاغل ضروری شهر» را می‌ستاید، اشاره‌ای به این داستان نمی‌کند.

گاربس مادری را «کار بزرگ کردن فرزندان» تعریف می‌کند و تأکید دارد که «عرصه‌ی مادرانگی به افرادی که کودکان را به دنیا می‌آورند محدود نمی‌شود؛ جنسیت آن را تعریف نمی‌کند» اما هیچ‌گاه تصویری از مردان در این نقش ارائه نمی‌دهد. شاید او خودش را به خاطر گفتن این جملات در همانند یک مادر سرزنش می‌کند: «زنان... کودکان را به وجود می‌آورند و می‌زایند... بدن‌های زنانه این‌طور ساخته شده‌اند که بدن‌های دیگری را در خود جای دهند.» «جنس مؤنث جنس مبدأ است»؛ «همگی ما روزگاری جنس مؤنث بوده‌ایم»؛ و رحم «اندامی منحصراً زنانه است.»

این نوع ذات‌گرایی در کتاب جدید او تا حد زیادی پنهان شده است. پیش‌فرض گاربس این است که فرزندان به یک یا دو والد-خالق خود تعلق دارند و در واحدی سعادتمند در کنار خانواده‌های مشابه دیگر زندگی می‌کنند. روابط متقابل بین این واحدها می‌تواند منجر به تعدیل ساختارهای ظالمانه‌ی پدرسالاری، برترپنداری سفیدپوستان و سرمایه‌داری آمریکایی شود: «دوست دارم با دیگران بده‌بستان داشته باشم، مدام با هم خوراکی و غذا رد و بدل کنیم، مثل تکه‌های انبه در ظرف پخت‌وپز دور هم جمع شویم.» آیا روابط همسایگی بین زوج‌های طبقه‌‌ی متوسط مسیری برای ایجاد تغییر اجتماعی است؟ (او همچنین پیشنهاد می‌کند که معافیت مالیاتی برای سرپرست کودکان که در دوران کرونا اعمال می‌شد، تدام پیدا کند.) از نظر گاربس حتی پیش از رهایی یافتن از سرمایه‌داری می‌توان بر تقابل بین هنر و مراقبت و نگهداری فائق آمد:

من دوستان بیشتر، وقت‌گذرانی‌های بدون ‌برنامه‌ریزی قبلی بیشتر، سرزدن‌های همراه با شام بیشتر، پیاده‌روی و گفتگو و جلسات مشاوره‌ی بیشتر، بچه‌هایی که چهار دست‌وپا راه می‌روند بیشتر، بیان و درخواست چیزهایی که نیاز داریم بیشتر، کمک‌ بیشتر برای حمل جعبه‌های سنگین، خنده و قهقهه‌ی بیشتر، کودکانی که سر میز غذا باد شکم ول می‌کنند بیشتر، چیزهایی که زندگی را شلوغ‌تر، کم‌رنج‌تر و شیرین‌تر می‌کنند بیشتری می‌خواهم.

خاطره‌نویسی مادران ژانر جدیدی نیست اما ناشران معمولاً نوع خاصی از بازنمایی‌های این تجربه را ترجیح می‌دهند. همان‌طور که جنیفر نَش و سامانتا پینتو، دو نویسنده‌ی فمینیست، نشان داده‌اند در سال‌های اخیر «مادر سفیدپوست طبقه‌متوسط» مردد، با بیانِ بی‌خطر و خوشایند نارضایتی‌هایش، به روایت غالب مبدل شده است (از جمله آثاری مانند: مادرانگی: یک اعتراف، فریادی از درون، مرا تنها به جنگل روانه کنید). در جایی که بازار به روایت‌های مادرانگیِ رنگین‌پوستان علاقه دارد، آثاری با لحن مثبت و حاکی از شادمانی و غرور ترجیح داده می‌شوند: مانند پسرانی که تربیت کردیم اثر تیلور هریس، خرسِ مادر اثر شرلی اسمیت، شدن اثر میشا اوباما ــ و اکنون، کار ضروری.

خاطرات مادران غیرسفیدپوست معمولاً به خشونت دولتی علیه کودکان سیاه‌پوست (به‌ویژه پسران) می‌پردازند، موضوعی که در کتاب گاربس غایب است. به گفته‌ی نَش و پینتو، خاطرات داغ‌دیدگی مادران سیاه‌پوست «عکس نگاتیو» خاطرات مادران سفیدپوست مردد است که در آن آنچه از دست رفته «استقلال، خویشتنِ شهوانی، وقت، مرز بین خود و دیگری» است. مادران سیاه‌پوست زمانی مقبول واقع می‌شوند که سخنانی التیام‌بخش بیان کنند و مروج وابستگی متقابل، اجتماع‌گرایی و تحول‌آفرین بودن کار مادران سیاه‌پوست باشند.

نَش در «زندگی سیاسی مادرانگی سیاه‌پوستان» (۲۰۱۸) می‌پرسد: «آیا در بایگانی مباحث نظری فمینیسم سیاهپوستان درباره‌ی مادرانگی، فضایی برای ابراز ناخرسندی مادرانه یا روایت‌هایی از مادرانگی وجود دارد که در آنها مادری کاری عمیقاً بی‌بنیاد و شاید حتی ملال‌آور، طاقت‌فرسا یا آزارنده باشد؟» به این پرسش می‌توانم اضافه کنم که آیا فضایی وجود دارد که بتوان درباره‌ی خشونتی که مادران ــ حتی مادرانی که خودشان در معرض خشونت بوده‌اند ــ وارد می‌آورند، گفتگو کرد؟ همان‌طور که الیزابت گیلِسپی مَکرِی، تاریخ‌نگار، در مادران مقاومت فراگیر (۲۰۱۸) نشان می‌دهد به‌نام فمینیسم مادرانه یا مادرانگیِ به‌نژادانه، برنامه‌های سیاسی واپسگرایانه‌‌ای طرح شده است. با این حال به‌نظر می‌رسد گاربس به خصلت مترقی مادرانگی اطمینان دارد. به فعالیت سیاسی سازمان‌یافته و سیاست‌های بازتوزیعی نیازی نیست. «هرچند ممکن است خیلی از ما دوست داشته باشیم که سرمایه‌داری را به کلی نابود کنیم اما... لازم نیست برای جای دادن اصلِ باور به وفور نعمت و بخشندگی در زندگی‌هایمان منتظر انقلاب بمانیم»:

غذا پختن برای دوستان، مراقبت از فرزند کسی برای چند ساعت، انجام کارهای نجاری در مقابل یک ساعت ماساژ، پرورش گیاهان جلوی پنجره یا کاشت سبزیجات در باغچه. اینها همگی نمونه‌هایی از مراقبت و نگهداری‌اند و کار محسوب می‌شوند... به‌شرط آن‌که رابطه‌مان را با آنها تغییر دهیم. درست است، ممکن است از نظر مالی ضرر کنیم اما احتمالاً احساسات و عواطفمان به اشکالی که هنوز برایمان سنجش یا درکشان میسر نیست، شکوفا خواهند شد.

این پذیرش وضع موجود و تقدیرباوریِ کار ضروری تا اندازه‌ای به سبب ارائه‌ی آگاهانه‌اش در قالبی رادیکال از نظر مخفی می‌ماند. گاربس خاطره-مانیفست خود را هم‌ردیفِ آثار فمینسیتیِ سوسیالیستی-ضدبرتری‌جویی سفیدپوستان، رهایی‌بخشیِ معلولان و منتقد نژادپرستی قرار می‌دهد. در همان بیست صفحه‌ی اول کتاب به نام‌های آدری لرد، جون جردن، کتی پارک هونگ و فدریچی بر می‌خوریم. در واقع در سرتاسر کتاب به افرادی مانند راشل پارناس، پژوهشگر مارکسیست، سارا جافی، روزنامه‌نگار و نویسنده‌ی کار عاشق شما نخواهد شد و ورونیکا گاگو، فمینیست آرژانتینی سازمان‌دهنده‌ی اعتراضات ارجاع داده می‌شود.

گاربس حتی به برخی از چالش‌های تاریخی خانواده‌ی هسته‌ای خصوصی، مانند اثر آنجلا دیویس با عنوان «در آستانه‌ی منسوخ شدن کار خانگی»، اشاره‌هایی دارد. متأسفانه او تعبیر نادرستی از استدلال دیویس در دفاع از «اجتماعی کردن» کار خانگی دارد و آن را استدلالی در ستایش لذت «شهوانی» و «رفاقتی» می‌داند که «هنگامی که بدن‌هایمان در کنار یکدیگر کار می‌کنند... نسبت به دیگران احساس می‌کنیم». این برداشت بسیار عجیب است زیرا دیویس توصیه می‌کند که «گروه‌هایی از کارگران آموزش‌دیده با دریافت پول خوب، به همراه ابزارهای نظافت پیشرفته از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر» بروند زیرا به باور او در کار خانگی هیچ چیزی که ارزش حفظ کردن داشته باشد وجود ندارد (او بر همین مبنا به تفصیل دستمزد برای کار خانگی را نقد می‌کند). گاربس سعی می‌کند تفسیر دیگری ارائه کند: «هیچ دلیلی وجود ندارد که کار مراقبت و نگهداری از انظار پنهان باشد. این کار بنا بر طبیعتش، کاری اجتماعی است.» اما این‌که بگوییم کار خانگی «اجتماعی است» بسیار تفاوت دارد با این‌که ــ به‌عنوان شاگرد هربرت مارکوزه ــ خواهان اجتماعی‌کردن آن باشیم.

به باور دیویس، مشکل عمده‌ی کار خانگی این نیست که بی‌ارزش، پنهان یا حتی جنسیت‌زده است بلکه معضل اصلی این است که مزخرف است. بر خلاف فدریچی، دیویس فکر نمی‌کرد که «کارخانه‌ی اجتماعی» ــ هنگامی که اجتماعی و اشتراکی شود ــ مکانی بالقوه برای «فعالیت‌ها و روابطی خواهد بود که نیازها و خواسته‌های ما را به بهترین نحو برآورده می‌کند.» او می‌پرسد اگر این امکان وجود داشت که «این فکر را که کار خانگی کاری زنانه است از بین برد و این کار را به شکلی مساوی بین زنان و مردان تقسیم کرد، آیا این راه‌حل رضایت‌بخش بود؟» قطعاً نه: هیچ‌کس نباید اوقات باارزش زندگی خود را صرف این کارهای «تکراری، ملال‌آور، بی‌حاصل و غیرخلاقانه» کند. کار خانگی را خواه به‌صورت گروهی انجام دهیم خواه فردی به هر حال گریزی از «ماهیت طاقت‌فرسای خود این کار» نیست و در نتیجه اقدامات داوطلبانه و موقتی نمی‌توانند راه‌حل محسوب شوند؛ به باور دیویس، راه‌حل باید همه‌جانبه و انقلابی باشد. در مقابل، به نظر می‌رسد که گاربس به این نتیجه رسیده که تغییر رویکرد ــ در سطح فرد و جامعه ــ ممکن است کافی باشد. او ادعا می‌کند که «تعهد نسبت به مراقبت و نگهداری خواه جزئی از طبیعت ما باشد، یا تکلیفی که با اکراه انجام می‌دهیم یا چیزی که برای ما لذت حقیقی به ارمغان می‌آورد، به هر حال اجتناب‌ناپذیر است.» «فقدان مسئولیت مشترک و وابستگی‌های متقابل باعث شده است تا یافتن راه‌حل برای نیازهایی که در جامعه و به‌صورت جمعی به راحتی برآورده می‌شوند، مانند مراقبت از کودکان، آماده کردن غذا و نگهداری از منزل، بسیار دشوار باشد.» کمک متقابل می‌تواند انقلابی باشد اما اجتماع‌گرایی بدیلی نامطلوب برای تغییر اجتماعی و سرپوشی خوب برای انجام ندادن هرگونه تغییری است.

 

برگردان: هامون نیشابوری


سوفی لوئیس نویسنده‌ی کتاب اکنون جایگزینی کامل والدین: فمینیسم علیه خانواده است. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:

 Sophie Lewis, ‘I’ll do the dishes’, London Review of Books, 4 May 2023.