چه باعث میشود که زنی بدون دسترس به هیچ نوع آموزهی فمینیستی، پس از سالها سکوت و تحمل در تنهایی خودش به جایی برسد که بگوید اطاعت از آزارگر بس است و باید افسار زندگی خویش را از دیگران پس بگیرد؟
یک سال پس جنبش زن، زندگی، آزادی، جامعهی ایران چه سمتوسویی دارد؟ با چه معیاری باید این جنبش را داوری کرد و این اعتراضات دنبالهدار نشان چه تحولی در جامعهی ایران است؟
ارتشی که غالباً پس از درماندگی نیروی پلیس برای سرکوب مخالفان فراخوانده شده ممکن است فرمانبردارانه معترضان را سرکوب کند، اما در عین حال ممکن است به نفع خود یا گزینهی منتخب خود برای حکومت نیز علیه دیکتاتور دست به کودتا بزند.
غذا پختن برای دوستان، مراقبت از فرزند کسی برای چند ساعت، انجام کارهای نجاری در مقابل یک ساعت ماساژ، پرورش گیاهان جلوی پنجره یا کاشت سبزیجات در باغچه. اینها همگی نمونههایی از مراقبت و نگهداریاند و کار محسوب میشوند... بهشرط آنکه رابطهمان را با آنها تغییر دهیم.
چنانکه عبدالفتاح سلطانی، وکیل سرشناس مدافع حقوق بشر، در مقدمهی کتاب علیه اعدام نوشته است: «سخنگفتن از مجازات اعدام ــ بهویژه در جوامعی چون ایران ــ امری بس دشوار است. این دشواری زمانی چند برابر میشود که پژوهشگری بخواهد بیهودگیِ این مجازات و غیرانسانیبودن آن را اثبات کند.»
در گفتوگوی پیش رو یک زن پژوهشگر فمینیست میکوشد تا دریچهای به گذشته و آیندهی این اعتراضات باز کند. این گفتوگو بعدازظهر یکی از روزهای آخر شهریور انجام شده، جایی میان خستگی و زخمهای تظاهرات شب قبل و بیم و امید تظاهرات شب بعد.