تاریخ انتشار: 
1402/10/24

چرا تا کنون به توافقی برای حل مشکلات جهانی دست نیافته‌ایم؟

ای. سی. گریلینگ

cnxus

آیا ما انسان‌ها می‌توانیم بر سر ارزش‌هایی توافق کنیم که به ما اجازه خواهند داد با خطرات فراوانی که خود و سیاره‌مان با آن مواجه‌ایم مقابله کنیم؟ منظورم همه‌ی ما است، زیرا هیچ گروه یا ملتی از این مشکلات در امان نیست.

یا اینکه به دعوا، رقابت و دشمنی ادامه خواهیم داد، آن هم در حالی که همگی بیش از پیش در معرض تهدیدهای جهانیِ هولناکی هستیم که حتی ممکن است به انقراض نوع بشر بینجامد؟

اگر مجموعه‌ای از ارزش‌ها وجود دارد که می‌توان بر سرِ آن‌ها به توافق دست یافت، یعنی نگرشی اخلاقی که می‌تواند ما را از عواقب زیان‌بارِ انتخاب‌ها و رفتارهای پیشینمان مصون نگه دارد، این نگرش اخلاقی چیست؟ چگونه می‌توان بر اختلاف نظر فرهنگ‌های گوناگون درباره‌ی مسائل مهمی همچون منابع و کاربردهای اقتدار اجتماعی و سیاسی، ضرورت‌های اقتصادی، عدالت، دین، تبعیض و تعصب، جایگاه زنان در جامعه، جنس و جنسیت، علم، تکامل، میراث‌های درهم‌تنیده و اغلب تلخِ تاریخ، و نحوه‌ی مقابله با تغییرات اقلیمی غلبه کرد؟ آیا تلاش برای پایان دادن به تفرقه، درگیری و بگومگو، و در عوض دستیابی به توافقی همگانی برای حل مشکلات کره‌ی زمین و ساکنانش نوعی خیال‌بافیِ آرمان‌شهری است؟

مشکل نسبیت‌گرایی در اخلاق ــ باور به اینکه «آنچه به نظرِ من خوب است به نظر شما بد است»، بی هیچ راه‌حل روشنی برای رفع این تضاد ــ مشکلی دیرینه است. در حیطه‌ی امنِ نظریه، یک راه‌حل این است که به رفع‌نشدنی‌بودن این تضاد تن دهیم و بگوییم «زندگی کن و کاری به کارِ دیگران نداشته باش». اما در حیطه‌ی عمل، در دنیای ناگزیر جهانی‌شده‌ی ما، از چنین موهبتی محرومیم و همان‌طور که اقدامات تروریستی و منازعات قومی و دینی نشان می‌دهد، تضاد دیدگاه‌ها در اغلب موارد نتایج فاجعه‌آمیزی دارد.

برای فهم مشکلی که اکنون بشر با آن مواجه است باید به عبارت «دنیای ناگزیر جهانی‌شده‌ی ما» توجه کرد.

جهانی‌شدن ــ واژه‌ای چنان مستعمل که هرگونه استفاده از آن کلیشه‌ای به نظر می‌رسد ــ تاریخی طولانی دارد. جهانی‌شدنِ مدرن در قرن پانزدهم میلادی آغاز شد، وقتی که شاهزاده‌ی پرتغالی، هنریکِ دریانورد، دریانوردان کشورش را به سفرهای اکتشافی تشویق کرد، فرایندی که به جست‌وجوی مسیرهای دریایی برای دستیابی به منابع محصولات مرغوب شرق، به‌ویژه ادویه‌، انجامید. تا پیش از آن، این اجناس ارزشمند را به سواحل شبه‌جزیره‌ی عربستان منتقل می‌کردند و از آنجا با زحمت فراوان با شتر به ساحل دریای مدیترانه می‌بردند. اما در پایان قرن شانزدهم، ناوگان‌های تجاریِ اروپایی که با سرمشق گرفتن از دریانوردان پرتغالی از این سو به آن سوی خط استوا می‌رفتند و «دماغه‌ی امید نیک» را دور می‌زدند، عملاً مسیر قبلی را به حاشیه رانده بودند. طولی نکشید که این کشتی‌ها شروع به حمل‌ونقل بارِ انسانی ــ برده‌ها ــ به «دنیای جدید» ]قاره‌ی آمریکا[ کردند و از آنجا طلا و نقره، و پس از مدتی، شکر و پنبه و تنباکو به اروپا بردند.

جهانی‌شدن تقریباً فقط در قالب تجارت و استعمار افزایش یافت؛ در نتیجه، این فرایند به گسترش افکار، عقاید مذهبی و سبک‌های زندگیِ اروپاییان به دیگر نقاط کره‌ی زمین انجامید و آن جوامع را از بسیاری جهات تغییر داد. اما تا زمانی که ارتباطات به علت بُعد مسافت محدود بود، این فرایند ناقص و آهسته بود. جهانی‌شدنِ تمام‌عیار وقتی آغاز شد که ارتباطات بین‌المللیِ سریع و مطمئن به لطف گسترش راه‌آهن، تلگراف و پُست ممکن شد؛ گسترش مسافرت هوایی و اینترنت نیز جهانی‌شدن را به اوج رساند.

جهانی‌شدن تنها در صورتی از حرکت باز خواهد ایستاد یا بر عکس خواهد شد که فاجعه‌ی بزرگی در دنیا رخ دهد و میلیون‌ها رشته‌ی پیوندی که کره‌ی زمین را دربرگرفته از هم بگسلد. چنین فاجعه‌ای می‌تواند بر اثر شیوع نوعی بیماریِ همه‌گیر رخ دهد که ممکن است جلوه‌های مادیِ جهانی‌شدن را تا هنگامِ یافتن راهی برای مهار این بیماری کاهش دهد؛ همه‌گیریِ کووید-۱۹ هشدار مهمی است نسبت به آنچه شاید در آینده رخ دهد. این واقعیت را هم نباید از یاد برد که اینترنت به عرصه‌ای برای انتشار انبوهی از مطالبِ مضر بدل شده است و این امر می‌تواند به تحمیل سانسور و وضع محدودیت‌هایی بینجامد که نسخه‌ی الکترونیکِ جهانی‌شدن را تضعیف خواهد کرد. به‌هم‌پیوستگیِ دنیا نقش مهمی در اقتصاد جهان دارد و هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند بدون مبادلات اقتصادی و فرهنگی با دیگر جوامع و ملل به رونق و شکوفایی دست یابد. بنابراین، تضعیف جهانی‌شدن پیامد‌های نامطلوبی خواهد داشت. برای مثال، روند آرام و نابرابر کاهش فقر جهانی معکوس خواهد شد و نابرابری و بی‌عدالتیِ اقتصادی که از عوامل مهمِ خیزش پوپولیسم در نخستین دهه‌های این قرن بوده‌‌ است تشدید خواهد شد.

با وجود این، همان‌طور که همه‌گیریِ کووید-۱۹ نشان داد، به‌هم‌پیوستگیِ شدیدِ دنیا می‌تواند نه تنها مفید بلکه مضر هم باشد. افزون بر این، به‌هم‌پیوستگیِ دنیا به رقابت اقتصادی و وابستگیِ متقابل دامن می‌زند، و چون موفقیت اقتصادی وابسته به رشد و سود است، و این دو نیز به نوبه‌ی خود وابسته به کنترل هزینه‌ها و افزایش مصرف‌اند، فشار بر ساختار مادی و اجتماعیِ کره‌ی زمین افزایش می‌یابد. در نتیجه حتی در هنگام رونق اقتصادی نیز افزایش تولید، افزایش نوآوریِ تکنولوژیک و افزایش جابه‌جاییِ مردم صرفاً به افزایش ثروت و اطلاعات نمی‌انجامد بلکه مشکلات، و اغلب خطراتی، را هم به بار می‌آورد.

هیچ کشوری به تنهایی قادر به حل یا حتی مهار هیچ‌یک از این مشکلات نیست. جهانی‌شدن واقعاً به معنای جهانی‌شدن است.

عامل پیدایش این تهدیدات خودِ انسان است ــ تغییرات اقلیمی، بیماری‌های همه‌گیر، سوءاستفاده از فناوری در قالب بدافزارهای جاسوسی و سامانه‌های تسلیحاتِ خودکار، تبدیل رقابت به درگیری، و واکنش‌های خشونت‌آمیزِ گروه‌هایی که شکل‌های گوناگون مدرنیزاسیون ارزش‌های سنتی‌شان را به خطر می‌اندازد. علاوه بر این، جهانی‌شدن پرسش‌های مهمی را درباره‌ی حقوق بشر و عدالت اجتماعی و اقتصادی برمی‌انگیزد زیرا فشارهای ناشی از جست‌وجوی بی‌وقفه‌ی نیروی کارِ ارزان، بازارهای جدید و منابع طبیعی، نظام‌های ارزشیِ رقیب یا متخاصم را به تقابل با یکدیگر وامی‌دارد. منازعات پناه‌جویان را به عبور از مرزها مجبور می‌کند و نابرابری‌های اقتصادی به مهاجرت دامن می‌زند؛ از دیرباز چنین بوده که مردم از فقر و جنگ در وطنِ خود می‌گریزند و در طلبِ ثروت و صلح رهسپار دیگر نقاطِ دنیا می‌شوند اما این امر در دنیایی پرجمعیت‌تر دردسرساز شده است.

در پی جهانی‌شدن دنیا و تسریع تغییرات تکنولوژیک، دیدگاه‌های محافظه‌کارانه‌تر ــ از جمله دیدگاه‌های مبتنی بر دین و ناسیونالیسم ــ در پی مقابله با این دگرگونی‌ها برمی‌آیند و به منازعه دامن می‌زنند. در نتیجه، مفاهیمی مثل نژاد، جنس، جنسیت و زیست‌شناسی همگی به کانون مجادله بدل می‌شوند.

هیچ کشوری به تنهایی قادر به حل یا حتی مهار هیچ‌یک از این مشکلات نیست. جهانی‌شدن واقعاً به معنای جهانی‌شدن است. بدیهی‌ترین نمونه عبارت است از تغییرات اقلیمیِ حاصل از فعالیت‌های بشر. فقط نوعی اقدام هماهنگِ جهانی می‌تواند از افزایش دمای کره‌ی زمین به سطوحی که انقراض بسیاری از گونه‌ها و به خطر افتادن بخش عمده‌ای از آدمیان را در پی خواهد داشت جلوگیری کند. اما مقابله با بیماری‌های همه‌گیر نیز محتاج تلاش‌های جهانی است؛ کنترل توسعه‌ی فناوری‌های بالقوه خطرناک، به‌ویژه فناوری‌های تسلیحاتی، هم نیازمند توافقی جهانی است؛ حل مشکلاتی که به جنگ‌ها، مهاجرت‌های انبوه‌، خشونت و تهدید ثبات ملی و بین‌المللی می‌انجامد نیز مستلزم توافقی جهانی است.

اما مشکل اصلی این است: هیچ مجموعه‌ی جهان‌شمولی از ارزش‌ها وجود ندارد که با استناد به آن‌ بتوان به توافق‌هایی بر سرِ بایدها و نبایدها به نفع بشر و کره‌ی زمین دست یافت. بنابراین، این پرسش ــ آیا دستیابی به نظامی از ارزش‌های مقبول همگان امکان‌پذیر است؟ ــ یکی از مهم‌ترین سؤالاتی است که بشر می‌تواند از خود بپرسد، به این امید که پاسخ مثبتی برای آن بیابد.

بررسی و تأمل نشان می‌دهد که این مشکلاتِ گوناگون راه‌حلِ واحدی دارند که هرچند در ابتدا بدیهی به نظر نمی‌رسد اما وقتی توضیح دهیم که چرا این ‌راه‌حل درست است به‌طرز شگفت‌انگیزی بدیهی خواهد شد. برای اینکه بفهمیم چطور می‌توان از این راه‌حل به نفع بشر بهره برد، باید ببینیم که چرا پرداختن به تک‌تک این مشکلات محتاج توافق جهانی است. برای دستیابی به این هدف در این کتاب بر سه مشکل مهم‌ِ دنیا تمرکز می‌کنم: تغییرات اقلیمی، وجوه دردسرساز توسعه‌ی فناوری، و بی‌‌عدالتی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی.

همه با اولین مشکل، گرمایش جهانی، آشنا هستند یا باید تا حالا آشنا شده باشند. گرمایش جهانی احتمالاً مهار‌شدنی‌ترین مشکل در میان این سه مشکل است زیرا راه‌های کاهش میزان گرمایش، کاستن از تأثیراتِ آن، و سازگار شدن با بعضی پیامدهای آن مشخص و در دسترس است ــ به این شرط که کل بشر برای سهیم شدن در هزینه‌ها و مسئولیت‌ها با یکدیگر همکاری کند. چنین کاری مستلزم اقدامات لازم در حوزه‌ی تولید و مصرف ــ یعنی فعالیت اقتصادی، و در نتیجه نظام‌های اقتصادی ــ است. در ظاهر، چنین به نظر می‌رسد که کاهش در تولید و مصرف به تنزّل سطح زندگی و کیفیت زندگیِ همه، به‌ویژه در کشورهای ثروتمندترِ دنیا، می‌انجامد. همین امر سبب شده است که احزاب سیاسیِ تشکیل‌دهنده‌ی دولت در این کشورها مایل نباشند که، دست‌کم چنان که باید و شاید، این اقدامِ ضروری را انجام دهند. اما لازم نیست دنبال راه‌حل‌هایی باشیم که به تنزل سطح زندگی می‌انجامد، و در واقع بهتر است که در پی چنین راه‌حل‌هایی نباشیم زیرا بیرون کشیدن مردم از فقر فی‌نفسه مستلزم افزایش تولید و مصرف است که سطح زندگی به آن وابسته است. بنابراین، برای مقابله با تغییرات اقلیمی باید بر راه و روش‌های تولید و مصرف تمرکز کرد: استفاده‌ی گسترده از منابع انرژیِ تجدیدپذیرِ پاک یکی از اهداف عمده، و توسعه‌ی پایدار اصلِ لازم‌الاجرا است. هدف این است که افزایش میانگین دمای کره‌ی زمین را زیر دو درجه‌ی سلسیوس نگه داریم. اما همان‌طور که در ادامه توضیح خواهم داد، مانع اصلی در برابر دستیابی به این هدف پیامد منفیِ اجرای چیزی است که از آن با عنوان «قانون گِرِیلینگ» یاد می‌کنم.

دومین مشکل، فناوری، که جنبه‌های سودمندش نعمتی برای بشر به شمار می‌رود ــ و اکثر جنبه‌هایش واقعاً سودمند است ــ بالقوه می‌تواند منبع خطری برای افراد و جوامع باشد. حادترین شکلِ آن را می‌توان در بعضی کاربردهای بالقوه‌ی هوش مصنوعی دید ــ به‌ویژه، اما نه فقط، در سامانه‌های تسلیحاتیِ در دست احداث. درباره‌ی انواع خطرات بالقوه‌ی فناوری سؤتفاهمات زیادی وجود دارد؛ بخش عمده‌ای از نگرانی‌ها درباره‌ی هوش مصنوعی نابجا و صرفاً مبتنی بر واکنش‌های غریزی نسبت به پدیده‌ای ناآشنا است. اما خطرات واقعی مهم‌اند، از تهدید علیه حریم خصوصی تا تضعیف دولت و نهادهای دموکراتیک و تشدید غیرمترقّبه‌ی درگیری‌ها. جلوگیری از به انحراف کشاندن و سؤاستفاده از توسعه‌ی فناوری محتاج توافقی جهانی است زیرا بدون آن نمی‌توان از رقابتِ بی‌امان کشورها بر سر توسعه‌ی تسلیحات تکنولوژیک ممانعت کرد.

پیشرفت‌های تکنولوژیکِ دیگری هم هست که هرچند اکنون چندان به چشم نمی‌آید اما مسائل اخلاقیِ مهمی را به وجود خواهد آورد: مثال بارزِ آن فناوری‌های پزشکی است. اکنون پیشرفت در عصب‌پژوهی امکان استفاده از اسکن مغزی برای «دروغ‌سنجی»، افزایش کنترل احساس، رفتار و حافظه به کمک پزشکی و جراحی، نقض حریم خصوصی از طریق ثبت و ضبط محتوای مدارهای عصبی، و بسیاری از دیگر موارد مشابه را فراهم کرده است. پیشرفت در مهندسیِ ژنتیک و تحقیقات مربوط به سلول‌های بنیادی امکان تغییر دادن و بهبود بخشیدن به انسان‌ها‌ از دوران جنینی تا کهن‌سالی را فراهم کرده است. چنین امکاناتی بیشتر در دسترس ثروتمندان خواهد بود؛ این امر می‌تواند به جامعه‌ای به‌شدت طبقاتی شبیه به دنیای شگفت‌انگیز نو ]اثر آلدوس هاکسلی[ بینجامد. رفع نقائص سالخوردگی پرسش‌هایی را درباره‌ی جمعیت‌های سالم و بسیار کهن‌سال و تأثیر اقتصادی و اجتماعیِ آن‌ها مطرح می‌کند. برای مثال، می‌توان پرسید اگر زنان بتوانند در ۸۰ سالگی یا ۱۰۰ سالگی بچه‌دار شوند و بخواهند چنین کنند، چه تصمیم‌های اجتماعی‌ای باید گرفت: آیا باید تعداد فرزندان را سهمیه‌بندی کرد؟

اگر می‌خواهیم برای مقابله با مشکلات جهانی ــ اگر نگوییم حل، دست‌کم مهارِ آن‌ها ــ به توافقی همگانی دست یابیم باید به مسئله‌ی اساسیِ ارزش‌ها بپردازیم.

در ظاهر چنین به نظر می‌رسد که سومین مشکل، حقوق و عدالت، مجموعه‌ای از مشکلات گوناگون است: همجنس‌گرایی، و جنسیت به طور عام؛ نابرابری جنسی؛ دین و سکولاریته؛ تأثیرات ماندگار ظلم‌وستم‌های پیشین مثل نسل‌کشی و برده‌داری؛ قانون، حقوق و آزادی؛ و عدالت اقتصادی. اما مضامینی وجود دارد که این موارد ظاهراً جداگانه را به یکدیگر مرتبط می‌سازد، و پرداختن به آن‌ها برای صلح جهانی حیاتی است زیرا تک‌تکِ آن‌ها بارها مایه‌ی نزاع و درگیری شده‌اند. به نظر می‌رسد که این مشکل به اندازه‌ی دو مشکلِ دیگر عاجل و اضطراری نیست و در عین حال از آن دو پیچیده‌تر است. شاید به همین دلیل، وقتی به حل مشکلات دنیا فکر می‌کنیم معمولاً این مشکل را نادیده می‌گیریم. اما در واقع دودستگی‌ها و اختلافات بر سرِ همین مشکل است که از ایجاد جبهه‌ی جهانیِ واحد برای مقابله با دیگر مشکلات جلوگیری می‌کند. به علت همین اختلافات است که هیچ کشوری نمی‌خواهد در رقابت‌های نظامی و اقتصادی عقب بماند، و در نتیجه همکاریِ بین‌المللی ناممکن می‌شود. تلاش برای دستیابی به «اهداف توسعه‌ی پایدار سازمان ملل» را باید در همین مقوله‌ی عدالت گنجاند؛ این اهداف اساساً با عدالت برای تک‌تک آدمیان ارتباط دارند، و دستیابی به آن‌ها مستلزم رفع علل اختلاف است.

اختلافات و مشکلات در دنیا دو علت اصلی دارد. یکی به حوزه‌ی عمل ربط دارد که از آن با عنوان «قانون گریلینگ» یاد می‌کنم:

اگر کاری امکان‌پذیر و در عین حال به سود کسانی باشد که می‌توانند آن را انجام ‌دهند، آن کار انجام خواهد شد.

این قانون به این معنا است که سامانه‌های سلاح‌های خودکار، مهندسیِ ژنتیک و دستکاری در جنین، و فناوری‌های کاهش‌دهنده‌ی آزادی‌های مدنی توسعه خواهند یافت، خواه توسط سازمان‌های دولتی خواه توسط سازمان‌های خصوصی‌ای که چنین کاری را مفید و سودآور می‌دانند یا نمی‌خواهند در رقابتِ بی‌امان بر سر نوآوری‌های تکنولوژیک عقب بمانند. بنابراین، به‌رغم همه‌ی تلاش‌ها برای جلوگیری از توسعه‌ی این فناوری‌ها یا ممنوع کردن آن‌ها، چنین اتفاقی رخ خواهد داد.

نتیجه‌ی منطقیِ این امر، و البته به همان اندازه منفی، این است:

اگر کاری امکان‌پذیر و در عین حال به زیان کسانی باشد که می‌توانند از آن جلوگیری کنند، آن کار انجام نخواهد شد.

برای مثال، مهار تغییرات اقلیمیِ ناشی از فعالیت‌های بشر، ریشه‌کنیِ بیماری‌های حارّه‌ای در مناطق فقیر دنیا، و ترویج نظام‌های دموکراسی و آزادی‌های مدنی که از تمرکز قدرت در دست گروهی از صاحبان منافع اقتصادی یا ایدئولوژیک جلوگیری می‌کند.

در واقع، این قانونِ دولبه نوعی قانون نفع شخصی است. در نظر گرفتن نفع شخصی فقط وقتی عاقلانه است که متناسب با دیگر دغدغه‌ها باشد، و از اصول و ضوابط اخلاقی پیروی کند؛ وقتی نفع شخصی کوته‌بینانه و به زیانِ دیگران باشد باید با عناوین دیگری از آن یاد کرد. این عناوین، به ترتیب کاهش مقبولیت، عبارت‌اند از کوته‌بینی، خودخواهی، بی‌عاطفگی، و حرص و طمع.

دومین علت اصلیِ مشکلات دنیا ایدئولوژی است: ایدئولوژی‌های سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و دینی، یعنی پایبندی به نوعی طرز فکر حاکم بر کل جمعیت، یا گروه‌های بانفوذ درونِ آن‌، که ممکن است تحریف‌کننده، کوته‌بینانه یا حتی خطرناک باشد. در سراسر تاریخ، منازعات ایدئولوژیک، اگر نگوییم بیشتر، دست‌کم به اندازه‌ی رقابت بر سر ثروت و قدرت علت اختلاف بوده‌اند. در بسیاری از موارد، این علل اختلاف یکدیگر را تشدید می‌کنند.

اگر می‌خواهیم برای مقابله با مشکلات جهانی ــ اگر نگوییم حل، دست‌کم مهارِ آن‌ها ــ به توافقی همگانی دست یابیم باید به مسئله‌ی اساسیِ ارزش‌ها بپردازیم. این کار دشوار است، به‌ویژه چون با چالش بزرگ همان «قانون» دوقسمتیِ نفع شخصی و همچنین تفاوت‌های ایدئولوژیکِ بنیادین میان کشورها و فرهنگ‌ها مواجه‌ایم. راه‌حل مشکلات جهانی را در همین‌جا باید جُست. اما حتی اگر با روحیه‌ای کاملاً آشتی‌جویانه‌ حاضر به مصالحه به منظور یافتن راه‌حلی جهانی برای مشکلاتِ دنیا باشیم، باز هم موانع عمده‌ای وجود دارد که بر سختیِ کار می‌افزاید. نمی‌توانیم از دست زدن به انتخاب‌های دشوار درباره‌ی ]ارزش‌ها و[ آنچه درست است طفره برویم، و باید با پایبندی به اصول اخلاقی از این انتخاب‌ها دفاع کنیم، به امید آنکه شاید بتوانیم کسانی را که به علت سنت‌ها و عقایدشان میلی به قبول این گزینه‌ها ندارند یا فکر می‌کنند که نمی‌توانند این گزینه‌ها را بپذیرند، متقاعد کنیم.

این امر بدان معنا است که باید خودِ مشکلات را درست بفهمیم. با کُلّی‌گویی درباره‌ی تغییرات اقلیمی، نابرابری و فناوری نمی‌توان به مسائل بغرنجِ ارزش‌محور پی برد. بنابراین، من در مورد هر سه مشکل بر کانون بحث تمرکز می‌کنم تا بتوان به چنین پرسش‌های ضروری‌ای پاسخ داد: اینجا واقعاً پای چه چیزی در میان است؟ در مورد آنچه ممکن است اتفاق بیفتد چه چیزی بیش از همه ما را نگران می‌کند، و باید چه کار کنیم یا دست از چه کاری برداریم تا چنین اتفاقی رخ ندهد؟ چه چیزی به ما اطمینان‌خاطر می‌دهد که اگر «الف» را که ظاهراً برای جلوگیری از/ایجاد «ب» لازم است انجام دهیم، ترس‌مان از «ج» درست از آب درنخواهد آمد؟

یا بشر دست به انتخاب‌هایی می‌زند و می‌پذیرد که بکوشد به این انتخاب‌ها جامه‌ی عمل بپوشاند، یا اینکه مقهور مقتضیاتِ زمانه خواهیم شد و دستِ روزگار انتخاب‌های خود را به ما تحمیل خواهد کرد. این همان واقعیتِ ساده، اجتناب‌ناپذیر و خطرناکی است که اکنون با آن مواجه‌ایم.

سخنِ آخر: بعید نیست که غم‌انگیزترین عبارت در همه‌ی زبان‌ها ــ «دیگه کار از کار گذشته» ــ همین حالا هم درباره‌ی ما مصداق داشته باشد. شاید الان که این جملات را می‌نویسم کار از کار گذشته باشد اما هنوز به آن پی نبرده باشیم. می‌توان به نمونه‌های فراوانی در تاریخ اشاره کرد که مردم نه تنها فرصت جلوگیری از نوعی تغییرِ بازگشت‌ناپذیر یا تعدیل تأثیراتِ آن یا سوق دادنش به مسیری بهتر را از دست دادند بلکه تنها پس از وقوع تغییر بود که متوجه شدند چنین اتفاقی رخ داده است. اما چنین طرز فکری ما را دستخوش یأس و ناامیدی خواهد کرد. ما باید تا آخرین لحظه با تمامِ توان بکوشیم و به فکر آیندگانی باشیم که، به احتمال زیاد، به علت کارهای ما و پیشینیان‌مان مشکلاتِ بیشتر و منابع کمتری خواهند داشت.

 

برگردان: عرفان ثابتی


ای. سی. گریلینگ فیلسوف بریتانیایی، عضو «انجمن سلطنتی ادبیات» و «انجمن سلطنتی هنر» و نویسنده‌ی بیش از سی کتاب است. آنچه خواندید برگردان مقدمه‌ی کتاب زیر است:

A.C. Grayling (2022), For the Good of the World, Oneworld Publications.