
27 ژوئن 2025
اختلاف نظر دربارهی نام سوریه چه ارتباطی با هویت ملی دارد؟
ابراهیم اصیل
برای بسیاری از مردم، کشور منبع هویت است: نوعی پایه و اساس، نوعی خمیره و سرشت، نوعی پرچم و بیرق. اما وقتی انقلابی را از سر میگذرانید چه اتفاقی رخ میدهد؟ وقتی گسلِ تاریخ تکان میخورد و تمام ارکان زندگیتان به لرزه میافتد چه میشود؟
از زمان سقوط بشار اسد در دسامبر ۲۰۲۴، سوریها مشغول گفتوگوهای عمیق و فراگیری دربارهی آیندهی کشورشان بودهاند. این گفتوگوها بر دو پرسش اساسی متمرکز است: سوریها کیستند؟ و سوریه چیست؟ اینها صرفاً بحثهایی سیاسی یا دانشگاهی نیست. اینها سؤالاتی شخصی، فلسفی و حتی معنویاند، و جامعهای آنها را میپرسد که، شاید برای اولین بار در تاریخ مدرن خویش، با صداقت و روراستی به خود مینگرد. علت پرسیدن این سؤالات این نیست که سوریها سرانجام آزادند که چنین کنند؛ علتش این است که دیگر نمیتوانند این پرسشها را نادیده بگیرند ــ ایجاد هویتی ملی نیازی حیاتی است. این لحظهای تعیینکننده و در عین حال فرصتی تاریخی است.
برای میلیونها سوری، سقوط اسد لحظهای سرنوشتساز بود، اما این اتفاق به چالشهای جدیدی انجامید. مخالفت با اسد هدفی بود که بسیاری از سوریها را با یکدیگر متحد کرد. سقوط او سؤالات جدیدی را مطرح کرد. از خود میپرسیدم که آیا عاشق سوریه هستم یا سوریها ــ مردم، ملت، ملتم. سوریه چیست؟ تکهای زمین است؟ یک نقشه؟ یک اسم؟ اما سوریها همان مردمی هستند که میشناختهام، مدتی گمشان کرده بودم و دوباره آنها را یافتم.
یکی از بحثهای حاکی از خودکاویِ عمیق در سوریه در ماههای اخیر بحث دربارهی نام این کشور است. آیا اسم این کشور «سوریه» است یا «جمهوری سوریه» یا «جمهوری عربی سوریه»؟ در زبان عربی، نام این کشور را باید سوريا نوشت یا سوريّة؟ مسئلهی املاء صرفاً مسئلهای زبانشناختی نیست؛ پرسشی سیاسی است و پاسخهای متفاوت به آن نشانهی دیدگاههای سیاسیِ متفاوت است. سوریها میخواهند حتی هجاهای اسم کشور را هم از نو بسازند. این امر در مورد پرچم، سرود ملی و خود کشور هم صادق است.
رژیم اسد، که پیرو ایدئولوژی پانعربیسم بود، واژهی سوریّة را که از نظر تاریخی به بخشهای مختلف «شام» اطلاق میشد، برگزید. اکنون بسیاری، به نشانهی مخالفت با اسد، میخواهند این کشور را سوریا بنامند، تلفظی که به نام عربیِ کشورهایی شباهت دارد که زبانشان در اصل عربی نبوده است. پیش از قرن بیستم، عربها «تای مربوطه» (ة) را در اسم کشورها به کار میبردند، اما بعداً آن را با حرف «الف» (ا) جایگزین کردند. بعضی با تأکید بر تنوع قومی و فرهنگیِ سوریه میگویند که اسم سوریه باید با این تحول زبانشناختی منطبق باشد. در حالی که «سوریه» در اصل واژهای یونانی است، اکنون به نظر بسیاری از سوریها ریشههای فرهنگیِ «آرامیِ» عمیق این سرزمین بخشی از هویت ملی به شمار میرود.
برای بعضی، این تغییر ظریف راهی برای بازپسگیریِ این کلمه از رژیم اسد و ایدئولوژی آن است. چنین کاری به معنای تأکید بر تفاوت، عاملیت و حتی مالکیت است. (آمریکاییها تغییر مشابهی در هویت اوکراینی را به یاد میآورند: جایگزینیِ Kiev ــ املای روسی ــ با Kyiv ــ املای اوکراینی.)
ما سرگرم تکرار چیزی که به ارث بُردهایم نیستیم. ما داریم آن را از نو رقم میزنیم.
سوریها دارند نام سوریه را به شکل جدیدی مینویسند.
***
برای مدتی طولانی، سوریه کشور نبود. مردمش، همچون بسیاری از دیگر گروهها در خاورمیانه، هرگز مرزهایشان را مشخص نکرده بودند. بعضی از اراضیای که متعلق به خود میدانستند ــ زمینهایی که احساس میکردند مال خودشان است، زمینهایی که خانواده یا دوستان یا همسایگانشان یا دیگر سوریها در آن زندگی کرده بودند ــ به خاک دیگر کشورهای تازهتأسیس ــ عراق، لبنان، ترکیه، اسرائیل، فلسطین و اردن ــ ضمیمه شد. هرگز ایدئولوژیِ سوریِ بومیِ درونزادی وجود نداشت. در عوض، هویت مدرن سوریه مدتها تحت سلطهی ایدئولوژیهای فراملی بود: عربگرایی، اسلامگرایی، کمونیسم. همهی «ایسم»ها کشور سوریه را نوعی واحد سیاسیِ موقت برای گذار به واحدی بزرگتر میشمردند. پروژهی ناموفق ایجاد «جمهوری عربی متحد»، متشکل از سوریه و مصر، مصداق بارز این بلندپروازی بود.
امروز سوریها دنبال هویت و پروژهای ملی میگردند که منحصراً سوری باشد، نه موروثی یا وارداتی ــ چیزی که امروز و اینجا و به دست خودمان ساخته شود. چنین کاری دشوار است. هیچ راه آسانی برای کشف ملیت وجود ندارد، و این منطقه آکنده از پیچیدگی است. شکافها عمیق است: کردها و عربها، اسلامگرایان و سکولارها، محافظهکاران قبیلهنشین و ترقیخواهان شهرنشین. اما به نظر میرسد که اکنون همه دربارهی یک چیز با هم توافق دارند: سوریه نوعی سرنوشت است. و سرنوشتِ سوریها، خواه ناخواه، به یکدیگر گره خورده است.
ما سرگرم ساختن چیزی هستیم که قبلاً هرگز نداشتهایم: جمهوریای واقعاً سوری.
حال میتوان فهمید که چرا وقتی پرچمِ رژیم دیگر به اسم ما به اهتزاز در نیامد خوشحال شدیم. و میتوان فهمید که چرا معترضان پرچم دیگری، پرچم «جمهوری سوریه»ی استقلالیافته از فرانسه، را برافراشتند. بعضی ادعا کردند که این پرچم نشانهی سرسپردگی به استعمار است. آنها در اشتباهاند. حاملان این پرچم آن را نماد رهایی از اسد و نشانهی دومین استقلال میدانند. این پرچم ما را دلگرم میسازد که هویتی داریم که میتوان آن را احیا کرد: هرچند درد و رنج کشیدهایم اما خویشتنی داریم که قبل از حکومت شکنجهگر اسد وجود داشته است.
ما بر سر رنگها و نمادها مبارزه کردیم زیرا چیزهای زیادی نداشتیم که واقعاً متعلق به خودمان باشد.
نمادهایی که هر ملتی برای نشان دادن خود به کار میبرد همیشه فوقالعاده مهم است. این نمادها بازتابی از مبانیِ عمیق ساختاری است و مجادله بر سر آنها نشانهی شکافهای عمیق است ــ از آن نوع گسلهایی که جامعهای سرگرم نوسازی را به شدت تکان میدهد. سوریها صرفاً مشغول محکم کردن جای پای خود در واقعیت پس از اسد نیستند. آنها دارند با مشکلاتِ دنیایی دست و پنجه نرم میکنند که دیگر هیچ چیز در آن قطعی نیست، دنیایی که در آن تعاریف میهن، ملت و خویشتن متزلزل شده است. ما میدانیم که اینها وجود دارند زیرا واقعیبودنشان را تجربه میکنیم ــ میدانم که «من» سوری هستم، میدانم که کشورم سوریه است، و میدانم که مردم سوریه هموطنانم هستند. اما نمیدانم که این چه معنایی دارد.
این بیثباتی صرفاً سیاسی نیست بلکه شخصی و دردناک است. ما هنوز به بلوغ نرسیدهایم و در معرض تغییر دائم قرار داریم ــ این امر در مورد زبان، حافظه، عقیده، امید و ناامیدیمان هم صادق است.
ما در دلِ این آشوب داریم به میراثِ خود میاندیشیم و بر سر آن مبارزه میکنیم. این مبارزه تعیین میکند که چه چیزی باقی میماند و چه چیزی را میخواهیم زنده نگه داریم.
این مقابله ما را مجبور کرده است که با حقایق دشوار و دردناکی مواجه شویم. انقلاب نه تنها اختلافاتِ ما را آشکار کرده بلکه نشان داده است که میتوانیم سؤالات جدیدی بپرسیم. این انقلاب سبب شد که چشم از حاکمان برداریم و به یکدیگر و به خود بنگریم. ما باید از خود بپرسیم که چه نوع جامعهای میخواهیم، و چه گونه مردمی هستیم.
بعضی از ما تازه فهمیدهایم که چقدر یکدیگر را کم میشناسیم. اکنون هویتهای محلی و منطقهای به تنشهای حلنشدهی عمیقتر دامن میزنند. اما در خلاء ناشی از سقوط اسد و بهرغم همهی چرخههای خشونت، فرصت داریم که با یکدیگر صحبت کنیم، اختلاف نظر داشته باشیم و خیالپردازی کنیم.
ما شاهد ظهور ایدئولوژیِ حاضروآمادهای نیستیم. از عربگرایی یا اسلامگرایی در لباس جدید خبری نیست. ما سرگرم خلق چیزی پیچیدهتر و شخصیتر هستیم: داریم خودمان را از نو میسازیم. ما سوریها داریم آنچه را که به ارث برده و از سر گذراندهایم با آنچه امیدواریم به آن تبدیل شویم به هم میآمیزیم. این پایان تاریخ نیست، آغاز دورانی نوین است.
و در نتیجه، پرسش از املای صحیح نام سوریه مسئلهای صرفاً زبانشناختی نیست بلکه با مسائلی همچون هویت، مالکیت و عاملیت هم ارتباط دارد. بحث بر سر اسم و هویتِ کشورمان تازه آغاز شده است. اما کارِ بسیار دشوارتر هنوز شروع نشده است: ایجاد سوریهای که به مردمش تعلق داشته باشد، سوریهای که سرانجام بتوانیم آن را مال خود بدانیم.
ما دیگر بازیگر داستانی نیستیم که بقیه نوشتهاند. ما خودمان داریم داستانِ خود را رقم میزنیم. شاید این داستان بدون جنگودعوا یا موفق از کار در نیاید، اما من هم مثل بسیاری از سوریها میکوشم که این داستان بدون خونوخونریزی و خوشایند از کار در آید.
برگردان: عرفان ثابتی
ابراهیم اصیل مدرس دانشگاه جورج واشنگتن و عضو «شورای آتلانتیک» است. آنچه خواندید برگردان مقالهی زیر است:
Ibrahim Al-Assil, ‘How to spell Syria’, Liberties, June 2025.