تاریخ انتشار: 
1398/06/14

در اهمیت دیگری

رضا فرخ‌فال

نگاهی به کتاب «دیگری در شعر معاصر فارسی»، نوشته‌ی احسام سلطانی ( نشر شخصی، ۱۳۹۸)

کتاب دیگری در شعر معاصر فارسی در نقد ادبی که به تازگی در ایران انتشار یافته به لحاظ موضوع خود کتابی «دیگر» است و باید به نویسنده‌ی آن تبریک گفت که به سراغ چنین موضوع و زمینه‌ای رفته که کمتر بدان پرداخته شده است. موضوع «دیگری» یکی از موضوعات مطرح در زمینه‌های گوناگون نظری از جمله نقد ادبی است تا آنجا که می‌توان گفت زمانه‌ی ما اکنون زمانه‌ی «دیگری» است. با این حال، در این باره در ایران تاکنون کمتر به صورت تألیف سخنی گفته شده است. 

کتاب در چهار فصل نوشته شده است. در فصل اول و دوم مؤلف به طرح مبای نظری و تعریف مفهوم «دیگری» می‌پردازد و در دوفصل بعد در چهارچوب این مفهوم صداهایی چند از شعر معاصر ایران را بررسی می‌کند و در فصل چهارم به نتیجه‌گیری می‌رسد.

"دیگری" چیست؟ دیگری، بنا به تعریفی عام، همه‌ی آن چیزی است که «همان» نیست؛ یا همه‌ی آن چیزی است که «خود» نیست. چیزی به کلی دیگر است.

 اگر بگوییم که به مفهوم «دیگری» همچون مسئله‌ای مهم و شاید مهم‌ترین مسئله‌ در فرهنگ امروز ما ( به‌ویژه در فرهنگ سیاسی ما) باید نگریست سخنی به گزاف نگفته‌ایم. باز سخنی به گزاف نیست اگر بگوییم ما به تازگی کم‌کم داریم با ملازمات مهم حقوقی، اجتماعی، ادبی و فرهنگی این مفهوم آشنا می‌شویم. البته این را هم باید گفت که این مفهوم در غرب هم از نیمه‌ی دوم قرن بیستم در فلسفه و مکاتب نظری، از جمله در نظریه‌ی ادبی، موضوعیت یافته است. 

پرداختن به این مفهوم در زمان حاضر یکی از بایست‌های ما در مباحث فرهنگی و ادبی است زیرا به گفته‌ی مؤلف کتاب، فرهنگ امروزی ما در وجه غالب خود همچنان میراث‌بر گفتمان‌های آل احمد، شریعتی، شایگان و... است که بی‌اعتنایی به جهان (دیگری) سازمایه‌ی آنها بوده است. ویژگی و تازگی کار نویسنده این است که خود به صرافت تحقیق درباره‌ی این موضوع مهم در ادبیات معاصر ایران، به‌ویژه شعر معاصر، افتاده است و می‌گوید،
 «هنوز یک ترم از تحصیل [ در رشته‌ی جامعه‌شناسی] نگذشته بود که تصمیم گرفتم موضوع پایان‌نامه‌ام را به «دیگری» در شعر معاصر فارسی از منظر جامعه‌شناسی ادبیات اختصاص دهم.» ( ص۱۲) خوشبختانه تحقیق او بیش از یک تکلیف دانشگاهی به صورت تألیفی تامل‌برانگیز از کار در آمده است. 

در نقد ادبی، به‌ویژه در گرایش‌های پساساختارگرا نظریه‌ی «گفتاگویی» (dialogism) باختین (گفتاگویی به جای برابرنهاده‌ی مؤلف: «مکالمه‌گرایی») تأثیر زیادی داشته است. این نظریه را می‌توان به کوتاه سخن تشریح و تبیینی دانست از سهم دیگری در ارتباط زبانی. برگردان این مفهوم باختینی را می‌توان مثلاً در دیدگاه دریدایی به صورت «دیگری زبان یا دیگریت زبان» دید که آن نیز آبشخور پاره ای گرایش‌ها در نقد و نظریه‌ی ادبی معاصر بوده است. مؤلف اساس کار خود را در این کتاب بر نظریه‌ی گفتاگویی باختین گذاشته است. نقطه‌ی آغاز او این جمله‌ی باختین است که مکالمه همواره به بیش از یک نفر نیاز دارد و این بدان معناست که حتی آن‌گاه هم که در متنی راوی در انزوای مطلق خود می‌نویسد («بوف کور») ناگزیر برای سایه‌ی خود (دیگری) است که می‌نویسد. یا به یاد آوریم این سخن نغز اومبرتو اکو را که این فقط صورت خرید مایحتاج روزانه است که آدم برای خودش می‌نویسد. 

مؤلف در این کتاب تنها به ادبیات معاصر، آن هم شعر، می‌پردازد اما به درستی معتقد است که هیچ «حال»ی نیست که گذشته برآن سایه نینداخته باشد و به ادب کلاسیک فارسی نیز اشاراتی دارد. ما در اینجا به فصول اول و دوم کتاب می‌پردازیم و فصول دیگر (مصادیق) را به فرصتی دیگر وامی‌گذاریم. خواننده می‌تواند به کاربست مفهوم دیگری در نمونه‌هایی از شعر معاصر به خود کتاب رجوع کند. 

مؤلف سخن را با یادی از محمد مختاری می‌آغازد ( شاعری که اندیشه ای داشت) با این جمله: محمد مختاری را کشتند! و این پرسش را طرح می‌کند که این جمله که به دنبال قتل نویسندگان برسر زبان‌ها افتاد آیا، «تظاهر به افشا می‌کند، یا نه، حقیقتاً افشاگرانه است؟» قتل مختاری عملکردی از فرهنگ دیگرستیز ماست. به یادآوریم که او و دیگر نویسندگان مقتول نه اسلحه‌ای در دست داشتند نه تشکیلات براندازی تحت امر خود. در بُعد تاریخی و در لایه‌ی ژرف‌تر معنایی واقعه‌ی قتل، چنان که مؤلف بدان اشاره دارد، می‌بینیم که نه فقط یک محفل از حاکمان بلکه کل گفتمانی قاهر و ریشه‌دار در یک فرهنگ در آن دخیل بوده است. از این فراتر حتا می‌توان گفت که قتل مختاری به عنوان نمونه تکرار یک کهن‌الگوی تاریخی در روزگار ما بوده است. 

اساس زبان‌شناختی دیگاه باختین را می‌توان مقابله‌ یا ادامه‌‌ی انتقادی نظرات سوسور دانست. این که، دلالت نه در خلاء بلکه در نسبت با دیگری متحقق می‌شود و از این رو هر دلالت زبانی‌ای زمینه‌مند (contextual) است. یا به تعیر مؤلف کتاب، بدون «من» و «دیگری» «زبان شکل نخواهدگرفت» و کار ارتباط کلامی ‌مختل می‌شود. نه حتی در سطح جمله که از نظر باختین همواره یک پرسش است ( دیگری را همچون مخاطب به پرسش می‌گیرد) بلکه در سطح مفردات جمله نیز. بدین معنا که در هر واژه سهم دیگری (از گذشته و حال) نهفته است. باختین که دوران عمر خود را در اتحاد جماهیر شوروی از تبعیدی به تبعیدی دیگر گذراند همچون مارکس که به اقتصاد اشتراکی معتقد بود به اشتراکی بودن ادراک از راه زبان اعتقاد داشت. عمده‌ی نظرات او را کریستوا سال‌ها بعد از مرگ وی در اروپای غربی معرفی و تشریح کرد. در فصل دوم کتاب مؤلف به مرور کوتاه دیدگاه‌های باختین و مقایسه‌اش با متفکرانی همچون مارکس، نیچه و فروید می‌پردازد. 

چند نکته در اینجا درباب چهارچوب نظری مؤلف و نحوه‌ی کاربست آن در این کتاب گفتنی است. نخست این که مؤلف، چنان که خود می‌گوید، از دیدگاهی جامعه‌شناختی سراغ صداهایی از شعر معاصر رفته است. ازین رویکرد، درباره‌ی آن‌چه از آن با عنوان «گفتمان رسمی‌ مسلط» یاد می‌کند به تشریحی در قالب نهادها و کردارهای اجتماعی بر‌نمی‌خوریم (حتماً به این دلیل که کتاب در ایران منتشر شده است). نمی‌توان گفتمان دینی را در تشکیل آن گفتمان رسمی‌ مسلط نادیده گرفت و به تأثیر دیرپای آن نپرداخت. برای تأثیر این گفتمان دینی حتی در گفتمان روشنفکرانه‌ی چپ (سکولار) هم می‌توان مثال‌ها و شواهدی آورد. سوای شکل‌گیری انواع نحله‌های التقاطی به صورت اسلام‌های سیاسی و انقلابی و برخورد آنها با «دیگری»، می‌بینیم که حتی در گفتمان چپ نیز «دیگری» همواره «خائن» دانسته شده است. مورد خلیل ملکی یک نمونه‌ی تاریخی است و در فضای سیاسی ما به طور کلی بختیار نمونه‌ای دیگر و نزدیک به زمان ماست. در سال‌های اخیر اگرچه بعضی روشنفکران دینی سعی کرده‌اند به تبیین یا تعریفی از مفهوم «دیگری» در گفتمان دینی بر اساس نص قرآن دست یازند (مثلاً با گوشه‌ی چشمی ‌به آرای لویناس) اما مشکل بتوان سرانجامی ‌برای این تلاش آنان متصور شد. در کل قرآن ما به مفهومی ‌از «دیگری» برنمی‌خوریم. در قرآن، «دیگری» یک «غیر» مغضوب است. مقصود این که در پرداختن به ادبیات از دیدگاهی جامعه‌شناختی نمی‌توان زمینه‌های گفتمانی و اجتمای این یا آن گرایش ادبی را نادیده و ناگفته گذاشت. اگر با دیده‌ی باختین بنگریم متن ادبی همواره عرصه‌ی گفت‌وگویی است میان ذهن نویسنده و گفتمان‌های زمانه‌ی او. 

می‌توان فشرده‌ی نظر مؤلف را درباره‌ی مفهوم «دیگری» در ادبیات معاصر در پرداختن به دیدگاهی از محمد مختاری یافت آنجا که از مختاری نقل می‌کند، « زبان انسان در شعر به وحدت می‌رسد، همچنانکه در عشق با انسانی دیگر به وحدت می‌رسد» ( ص ۷۹) و می‌پرسد که آیا این وحدت در بهترین حالت امحای دیگری (‌معشوق) نیست؟ هرچند نظرات باختین بیشتر ناظر بر رمان است تا شعر و مثلاً در مقایسه با چندصدایی در رمان مدرن (داستایفسکی) حماسه و به طور کلی شعر را تک‌صدا می‌داند اما اساس رویکرد باختین را در زمینه‌ی ارتباط زبانی و به‌ویژه پس از شروح کریستوا و دیگران برآثارش می‌توان به شعر و تحلیل شعر نیز بسط داد. بنابراین، می‌توان گفت به هر حال اما حرکت مؤلف در کاربست نظریه‌ی باختین در تحلیل شعر کار آسانی نبوده است. مثلاً درباره‌ی نیما، آغازگر شعر مدرن در ایران، مؤلف رویکرد نیما را بیشتر دیالکتیکی (هگلی) قلمداد می‌کند تا «گفتاگویی». می‌توان گفت که نزدیک شدن به امر روزمره (همچون ساحت «دیگری») در شعر نیما خود حرکتی گفتاگویی است و یا این نکته که ورای درک ادبی عصر خود جایی در یادداشت‌هایش نوشته است : «…هیچ چیز نتیجه‌ی خودش نیست، بلکه نتیجه‌ی خودش با دیگری است».( از متن کتاب ص ۷۳) 

به طور کلی، نظریه‌ی گفتاگویی و چند‌صدایی باختین را نمی‌توان و نباید فقط به استفاده از اصطلاحات خاص یا ویژه‌گفت‌های (idioms) یک یا چند شخصیت (صدا) در یک اثر فروکاست (سؤتفاهمی‌که گاه در نوشته‌ها و اظهارنظرهای اخیر در نقد ادبی به آن برمی‌خوریم و خوشبختانه در این کتاب دیده نمی‌شود). ابداع نیمایی نوعی ابداع حرکتی بود از «همان» (سنت) به سوی چیز دیگری (چیزی «به کلی دیگر» به تعبیر دریدا). حتی از رویکردی صورت‌گرایانه که مؤلف به آن اشاره کرده حرکت ابداعی نیمایی به معنای تعطیل امر همگانی به سود امر شخصی نبود. اغلب شعرهای او گواه این مدعاست. زبان لهجه‌دار او نیز در برابر زبان رسمی ‌ادبی روزگارش عملکرد دیگری از یک «دیگری» زبان‌شناختی است. در زبان رسمی ‌و به اصطلاح فاخر شعری، قید «بی‌خودی» به معنایی که این واژه در گفتار روزمره دارد، هرگز اجازه‌ی ورود نمی‌یافت. اما می‌بینیم که او به سادگی و با قدرت در شعری از خود آن را به کار گرفته است: 

زردها بی‌خود قرمز نشده‌اند
قرمزی رنگ نینداخته است
بی‌خودی بر دیوار


ذکر یکی دو نکته درباره‌ی اشارات مؤلف به ادبیات کلاسیک هم ضروری است. برخلاف نظر مؤلف باید گفت که در غزل حافظ ابیات لزوماً از سازمانی تعبدی پیروی نمی‌کنند. برعکس، ابیات یک غزل حافظ به دنبال مطلع (بیت نخست) فرزندانی هستند که در برابر اقتدار پدر طغیان می‌کنند و هر کدام به راه خود می‌روند. با نظر به همین ویژگی، یعنی جامعیت پارادوکسیکال غزل حافظ است که می‌توان آن را متنی چندصدایی در شعر کلاسیک دانست. افزون بر این، در شاهنامه نیز که هر چند به لحاظ شکلی اثری حماسی است و ناگزیر متنی تک‌صدایانه، اما به لحاظ محتوایی ایران در شاهنامه خود را دربرابر توران تعریف می‌کند و این دیگری (توران) خود دارای موجودیتی است که محق در دیگریت خود شناخته می‌شود و گاه طرف جنگ یا مذاکره و صلح یا حتی وصلت‌های فامیلی قرار می‌گیرد. در سعدی نیز، این آینه‌ی فرهنگ ایرانی با همه‌ی بدی‌ها و خوبی‌هایش، راوی گلستان اگر چه در جایی از همسایگی با یک یهودی نفور است ( به تبع رویکردی اسلامی) اما این هم هست که از دیدگاه او ابنای بشر اعضای یکدیگرند و شأن انسانیِ «من» در گرو درک محنت دیگری و دیگران است.