تاریخ انتشار: 
1395/03/18

فیفا: آدم‌ها، افسانه‌ها و پول

کُرمَک مور

* این مقاله به مناسبت آغاز جام ملت‌های اروپا 2016 منتشر شده است.

اگر بپذیریم که فیفا به بازنگری اساسی نیاز دارد، پیش از هرگونه تلاش برای اصلاح این سازمان باید به این پرسش پاسخ دهیم که فیفا چگونه و چرا به این وضعیت دچار شد؟ این کتاب می‌کوشد پاسخی برای این پرسش بیابد.[1] 


فیفا: آدم‌ها، افسانه‌ها و پول، نویسنده: آلن تاملینسُن، انتشارات راتلِج، 2015.

 

آلن تاملینسُن از دهه‌ی 1980 سرگرم پژوهش درباره‌ی فیفا بوده است. این چهارمین کتاب او درباره‌ی فدراسیون بین‌المللی فوتبال است؛ وی اکثر آثار پیشین خود را با همکاری جان ساگدِن نوشته است. تاملینسُن در 30 سال تحقیق درباره‌ی این سازمان، اطلاعات فراوانی را از بایگانی‌های فیفا و شش کنفدراسیون قاره‌ای گردآوری کرده است (البته به دفاتر حساب فیفا دسترسی نداشته؛ در غیر این صورت، می‌توانست به بسیاری از پرسش‌هایی که در این کتاب مطرح کرده، پاسخ دهد). این کتاب گواه شناخت و درک کم‌نظیر او از سیاست فوتبال دنیا است. پرسش‌های تندوتیزِ پُرشمار او خواننده را مطمئن می‌سازد که فیفا نیازمند نظارتی گسترده‌تر است و باید نحوه‌ی اداره‌ی آن را بازبینی کرد.

هدف این کتاب بررسی تاریخ فیفا و رشد آن با تأکید بر دوران ریاست سِپ بلاتر است. نویسنده در مقدمه به رویدادهای ناگوار اواخر سال 2010 تا نیمه‌ی اول سال 2011 اشاره می‌کند- وقتی که بلاتر برای چهارمین بار به ریاست فیفا انتخاب شد و تصمیم گرفتند که کمیته‌ی اجرایی را که مسئول گزینش میزبانان جام جهانی بود، حذف کنند. تاملینسن از هیأت «مستقلی» به نام هیئت اتحادیه‌ی بین‌المللی فوتبال یاد می‌کند که پاسدار قوانین این بازی است و 18 سال پیش از تأسیس فیفا بنا نهاده شده و حالا با فیفا «زد‌و‌بند» کرده است (ص 7). به نظر می‌رسد که اعضای این هیئت را با پول خریده‌اند زیرا از بلاتر به طور جدی انتقاد نمی‌کنند.

فصل‌های اول و سوم به سال‌های ابتدایی و رؤسای فیفا می‌پردازد (فصل دوم طرز کار فیفا را شرح می‌دهد). فیفا در سال 1904 با گرد‌آوردن هفت اتحادیه‌ی ملی تأسیس شد (بعضی از آنها تا آن موقع حتی فدراسیون ملی هم نداشتند). یک سال بعد، اتحادیه‌ی «مغرور» بریتانیا هم به فیفا پیوست اما تا سال 1946 چند بار از فیفا گسست و به آن بازپیوست. در این سال، استنلی روس پادرمیانی کرد و از آن پس بریتانیا عضو دائمی فیفا بوده است (ص 14). تاملینسُن دوران مهم ریاست ژول ریمه و استنلی روس را با دوره‌ی ریاست هاوه‌لانژ و بلاتر مقایسه می‌کند. ریمه و روس آدم‌های ساده‌ای بودند که رسالت تبلیغ و ترویج فوتبال را بر عهده داشتند اما هاوه‌لانژ و بلاتر افراد بانفوذی بودند که در دوران ریاست آنها پایگاه ‌قدرت فوتبال به نیم‌کره‌ی جنوبی منتقل شد و قدرت و ثروت این صنعت ورزشی به طور چشمگیری افزایش یافت.

به نظر تاملینسن، لحظه‌ی سرنوشت‌ساز عبارت بود از شکست روس از هاوه‌لانژ در انتخابات سال 1974. روس هاوه‌لانژ را رقیب مهمی نمی‌دانست، هاوه‌لانژی که برنامه‌های بلندپروازانه‌ای برای گسترش فوتبال داشت و به کنفدراسیون‌های آسیا و آفریقا وعده داده بود که آنها را در اداره‌ی فیفا شریک خواهد کرد. به عقیده‌ی تاملینسن، هاوه‌لانژ در دوران 24 ساله‌ی ریاست خود به اکثر اهدافی که اعلام کرده بود، دست‌یافت. شمار تیم‌های حاضر در جام جهانی از 16 به 32 افزایش یافت، 11 رقابت جدید، از جمله جام جهانی زنان و نوجوانان، بنا نهاده شد، فوتبال حرفه‌ای فراگیر، و به لطف تلویزیون، به صنعتی چند میلیارد دلاری تبدیل شد. تاملینسن از بعضی از روش‌های هاوه‌لانژ انتقاد می‌کند اما این کتاب بیش از هر چیز نوعی اعلام جرم علیه سپ بلاتر است. چهره‌ای که تاملینسُن از «رهبر معظمِ» فیفا ارائه می‌دهد مردی تنها و بی‌خانواده است، رئیسی مستبد و غیرپاسخ‌گو که در محیطی آلوده به رشوه و سوءاستفاده‌ی مالی، امتیاز می‌دهد و سرسپردگی می‌خرد، رئیسی که نمی‌خواهد کسی از فیفا انتقاد کند و منتقدان را هرگز نمی‌بخشد؛ مردی که، به قول یکی از مدیران اخراجی فیفا، صداقت را از یاد برده است (ص 77). در دوران ریاست بلاتر، فیفا چنان فاسد شده که سخن گفتن از شفافیت و درست‌کاری در این سازمان بی‌معنا است.

تاملینسن بلاتر را با لنارت یوهانسن، رئیس وقت یوفا و رقیب بلاتر در انتخابات سال 1998، مقایسه می‌کند. بلاتر در تبلیغات انتخاباتی خود دنبال جلب حمایت بسیاری از اتحادیه‌های ملی کوچک‌تر بود و به آنها وعده می‌داد که با اجرای برنامه‌ی توسعه‌ی گُل پیشرفت خواهند کرد. یوهانسُن بیشتر اروپامحور بود و قول می‌داد که طرز اداره‌ی فیفا را اصلاح و دموکراتیک خواهد کرد. اعلامیه‌ی انتخاباتی یوهانسُن با عنوان چشم‌انداز مدیریت آینده‌ی فوتبال یکی از ضمایم این کتاب است. در آن زمان، حدود 148 اتحادیه به کمک فیفا نیاز داشتند. بنابراین، عجیب نیست که پیام انتخاباتی بلاتر برای آنها، به‌ویژه اتحادیه‌های آفریقایی، جذاب بود و به پیروزی او انجامید.

فصل‌های پنجم و ششم به پول و تأثیر رسانه‌ها و تلویزیون بر درآمدزایی فیفا می‌پردازد. فروش حق پخش بازی‌ها و واگذاری محل تبلیغات به حامیان مالی، درآمد فیفا را به ‌شدت افزایش داده است. در فاصله‌ی سال‌های 2007 تا 2010، 65.9 درصد از درآمد فیفا از حق پخش، 29.3 درصد از حق بازاریابی و 4.8 درصد از منابع نامعلوم به دست می‌آمد. همان طور که برگزاری جام جهانی در آفریقای جنوبی و برزیل نشان داد، کشور میزبان بار همه‌ی ریسک‌ها را بر دوش می‌گیرد و فیفا بی‌آن‌که در مخاطرات میزبانی سهیم شود، صرفاً سود هنگفت می‌برد. حامیان مالی می‌کوشند تا قراردادهای بلندمدتی با فیفا ببندند، راهبردی که برای اکثر آنها به‌شدت سودمند بوده است. برای مثال، هر چند روسیه در جام جهانی 2006 غایب بود اما پس از این مسابقات آشنایی مردم این کشور با هیوندای 253 درصد افزایش یافت زیرا این شرکت یکی از حامیان مالی این دوره از رقابت‌های جام جهانی بود. تاملینسن به مناقشه‌هایی نظیر اعطای میزبانی جام جهانی 2006 به آلمان، پیامدهای ورشکستگی شرکت بازاریابی فیفا موسوم به «ورزش و تفریح بین‌المللی» در سال 2001، بهره‌برداری بلاتر از گُل برای انتخاب مجدد در سال 2002، و جایگزینی ویزا به جای مَستِرکارد به عنوان حامی مالی می‌پردازد.

فصل‌های هشتم و نهم به آینده‌ی فیفا می‌پردازد: چه چیز سلطه‌ی بلامنازع‌ فیفا بر فوتبال را تهدید می‌کند و این سازمان برای ترمیم وجهه‌ی مخدوش خود چه باید بکند؟ حامیان مالی می‌توانند پیشگام اصلاحات در فیفا شوند زیرا بدنامی فیفا وجهه‌ی محصولات آنها را خدشه‌دار می‌سازد. بسیاری از فدراسیون‌های ملی و کنفدراسیون‌های قاره‌ای می‌خواهند قدرت بیشتری در فیفا داشته باشند. دولت‌ها و نهادهایی نظیر سازمان ملل هم می‌توانند به پاسخگوتر شدن فیفا کمک کنند. پس از رسوایی‌های مربوط به اعطای میزبانی بازی‌های المپیک به سیدنی و ساوت لِیک سیتی، دادگاه‌ها و حامیان مالی آمریکایی، کمیته‌ی بین‌المللی المپیک را وادار کردند که رفتارش را تغییر دهد. هر چند بسیاری در فیفا حُسن‌نیت دارند اما به علت سکوت در برابر تخلف‌های بلاتر و گروهش مقصرند.

به نظر تاملینسن، تغییر محتاج اصلاحات از داخل و خارج از فیفا (حامیان مالی/دولت‌ها/نهادهای بین‌المللی) است. او می‌گوید فیفا دیگر نباید در پس قوانین مخفیانه‌ی سوییس پنهان شود و باید اجازه‌ی وارسی دفاتر حساب خود را صادر کند. فیفا همچنین می‌تواند قدرت واقعی کمیته‌ی اجرایی را افزایش دهد. تاملینسن از این اصلاحات حمایت می‌کند: شفافیت مالی، نظارت دقیق بر گُل، اعلام منافع و/یا تضاد منافع از سوی نامزدهای تصدی مقام در فیفا، تعیین حداکثر مناصبی که یک نفر می‌تواند اشغال کند، و منصفانه‌تر شدن سهم کنفدراسیون‌های مختلف. هر چند فیفا سازمانی مدرن است اما در واقع به شیوه‌ای استبدادی اداره می‌شود.

تاملینسُن چنان دل‌مشغول انتقاد از بلاتر است که معدود کارهای خوب او را هم نادیده می‌گیرد. هر چند وی می‌پذیرد که گُل نتایج خوبی داشته (به بیش از 500 طرح توسعه 200 میلیون دلار کمک کرده) اما بیشتر بر افزایش قدرت بلاتر در پی اجرای این برنامه تأکید می‌کند. افزون بر این، تاملینسن به مخالفان بلاتر، از جمله اتحادیه‌ی باشگاه‌های اروپا، نمی‌پردازد. او همچنین می‌توانست علاوه بر کمیته‌ی بین‌المللی المپیک، دیگر سازمان‌های ورزشی جهانی را هم با فیفا مقایسه کند تا درک ما از الگوهای مدیریتی بهبود یابد.

مطالعه‌ی دقیق این کتاب آگاهی خوانندگان از تکوین و تبدیل فیفا به یک سازمان عظیم جهانی را افزایش می‌دهد. خواننده‌ی این اثر درمی‌یابد که چرا کسب اعتبار از دست رفته‌ی فیفا تنها از طریق اصلاحات اساسی ممکن است. این کتاب پژوهشی و جذاب، مهم‌ترین اثری است که تاکنون درباره‌ی فیفا منتشر شده است. می‌توان همچون تاملینسن امیدوار بود که انتشار این کتاب، مطالعات پژوهشی درباره‌ی شیوه‌ی اداره‌ی محبوب‌ترین ورزش دنیا را افزایش دهد.


[1]  آنچه خواندید برگردان و بازنویسی گزیده‌هایی از مقاله‌ی زیر است:

Cormac Moore, FIFA (Federation Internationale de Football Association): the men, the myths and the money, in Soccer and Society. 12 October 2015.

برگردان و بازنویسی:
عرفان ثابتی