تاریخ انتشار: 
1399/01/31

بازخوانی داستان یوسف در دوران مدرن؛ نگاهی به کتاب «انسان بودن»

ایقان شهیدی

youtube

انسان بودن: دیدگاه بهائی درباره‌ی اسلام، مدرنیته و صلح، نویسنده: تاد لاوسون. انتشارات: کلمات ۲۰۲۰

 

تاد لاوسون استاد اندیشه‌ی اسلامی در دانشگاه تورنتو است. از او کتاب‌ها و مقالات متعددی در موضوعات مرتبط با قرآن، اسلام، مذهب تشیع، مکتب شیخیه و همچنین آثار سید علی‌محمد باب منتشر شده است. از جمله کارهای او میتوان به «تصلیب و قرآن: مطالعهای در تاریخ تفکر اسلامی» (2009)، «مکاشفات عرفانی و اسلام: تفسیر قرآن، موعودگرایی، ریشه‌های ادبیات دین بابی» (2011)، «قرآن: حماسه و مکاشفه» (2017)، «تفسیر به عنوان تجربه‌ای عرفانی: قرابت و وجد در تفسیر قرآن» (2018) اشاره کرد. لاوسون همچنین ویراستار مجموعه‌های «عقل و وحی در اسلام: الهیات، فلسفه و تصوف در تفکر اسلامی» (2006) و نیز «سبیل جنت: معاد و مفاهیم آخرت در اسلام» (2017) است. آخرین اثری که از لاوسون منتشر شده کتاب «انسان بودن: دیدگاه بهائی درباره‌ی اسلام، مدرنیته و صلح» است. این کتاب توسط انتشارات کلمات در اوایل سال 2020 منتشر شده و بیست و پنجمین کتاب از مجموعه‌ی «مطالعاتی در ادیان بابی و بهائی» است که به مطالعات درباره‌ی الهیات، تاریخ و فلسفه‌ی بابی و بهائی اختصاص دارد. هدف نهایی لاوسون از نگارش این کتاب آن است که به‌رغم تأکید بر ماهیت جهانیِ آیین بهائی، جنبه‌هایی از آن را که ارتباطی وثیق با ریشه‌های اسلامی آن دارد برجسته سازد.

کتاب «انسان بودن» علاوه بر پیشگفتار و مقدمه‌ای تاریخی، مشتمل بر چهار مقاله است که همگی بین سال‌های 2003 تا 2005 منتشر شده بودند و در این نسخه از کتاب، با تغییراتی اندک، و با اجازه‌ی ناشرین اصلی بازنشر شده‌اند. لاوسون در پیشگفتار می‌گوید که «راه‌های انسان بودن بسیار است» و به نقش ادیان در تحقق ظرفیت‌های درونی انسان اشاره می‌کند. از نظر او، هر کدام از ادیان در تحقق و تقویت وحدتی که به صورتی پیوسته در طول تاریخ گسترش یافته نقش داشته‌اند. چالش کنونی بشر دستیابی به وحدت در سطحی است که در گذشته بیسابقه بوده است؛ وحدتی در سطح جهان. تلاش در راستای تحقق چنین هدفی، به عقیده‌ی لاوسون، یکی از راههای انسان بودن در این روزگار است.

لاوسون معتقد است که هدف مذکور به صورت استعاری در اسلام و از طریق داستان یوسف بیان شده است و آئین بهائی، که رابطهای تنگاتنگ با اسلام دارد، اکنون برای انعکاس چنین واقعیتی در جهان تلاش می‌کند. به نظر او تمام ادیان با یکدیگر ارتباط محتوایی و مفهومی دارند اما رابطه‌ی آیین بهائی با اسلام، رابطه‌ای خاص‌تر است. این رابطه از همان آغاز تاریخ آیین بهائی، یعنی اولین اثری که باب برای مؤمنین بابی می‌نویسد، خود را نشان می‌دهد و آغاز می‌شود؛ یعنی از طریق نگارش تفسیر سوره‌ی یوسف. داستان یوسف در قرآن با عنوان «احسن القصص» (بهترین داستان‌ها) تعبیر شده است و نمادی است از مسیری که بشریت در دوران بلوغ خود باید بپیماید. لاوسون با بازخوانی داستان یوسف، بیان می‌کند که یوسف در مسیر روحانیِ زندگی خود، با انواع سختی‌ها، خیانت‌ها و تبعید مواجه می‌شود، چیزی که شاید بتوان نمونه‌های امروزین آن را تبعیض و تعصبات فرهنگی و نژادی دانست. اما نکته‌ی مهم آن است که او در نهایت موفق می‌شود بر این دشواری‌ها، از طریق امیدواری، صبوری، عشق ورزیدن و بخشش فائق آید و به خانواده‌ی اولیه‌ی خود باز گردد و «اسرائیل» را از تجزیه و انشعاب محفوظ دارد. به این ترتیب، داستان یوسف در واقع نمادی از بازگشت به همان وحدت اولیه است؛ وحدتی که غلبه بر انتقام، حسادت یا نفرت، محور اخلاقیِ اقدامات معطوف به تحقق آن را تشکیل می‌دهد.

لاوسون با اشاره به داستان سورهی یوسف، که اولین اثری است که باب آن را تفسیر کرده، بر اهمیت و مرکزیت نمادین داستان سورهی یوسف در آیین بهائی، و در نتیجه بر ارتباط وثیق دین اسلام و آیین بهائی تأکید می‌کند. «پیام یوسفیِ» آیین بهائی «اتحاد مجدد» ابناء بشر، آن هم از مسیری خشونت‌پرهیز و از طریق احترام، صلح و عشق متقابل است. لاوسون با تأکید بر عبارت «اتحاد مجدد» توضیح می‌دهد که قرآن نیز از وحدت اولیه‌ای سخن می‌گوید که در «زمان و مکانی روحانی» به وجود آمده است و خداوند در «یوم میثاق» از آدمیان عهدی ناگسستنی گرفته است؛ عهدی که همه‌ی ابناء آدم آن را پذیرفته‌اند (قرآن، سوره‌ی 7: آیه‌ی 172). با این مقدمه، لاوسون قسمت آغازین کتاب خود را به وام گرفتن بخش‌هایی از الهیات بهائی از اندیشه و فرهنگ اسلامی اختصاص می‌دهد.

در فصل «بازگشت یوسف»، لاوسون به نمونه‌های متعددی از پیام «یوسفی» در آثار بهاءالله اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد که چگونه اصل صلح و بخشش، در الهیات بهائی منعکس شده است. لاوسون سعی در نشان دادن ابعاد مختلف این پیام صلح و نفی جهاد خشونتآمیز در آثار بهاءالله دارد. او با بیان داستان قرآنی یوسف، به شخصیت متفاوت یوسف، آنطور که در قرآن به تصویر کشیده شده است، اشاره می‌کند و صبوری، خرد و شکیبایی را در مفهوم «حلم»، که به دفعات در قرآن به کار رفته، می‌یابد. او میراث چنین مفهومی را در ادبیات و فرهنگ پسااسلامی نیز پیدا می‌کند. اما لاوسون پیام بهاءالله را در وهله‌ی اول پاسخی به خشونت تاریخی‌ای می‌داند که در سلسله‌های سیاسی، در دنیای پسامحمد، ظاهر شده‌اند که نسبتی با پیام داستان یوسف ندارند؛ سلسله‌هایی همچون مغول، صفویه و عثمانی. آثار بهائی، با بازتعریف و تأکید بر داستان یوسف، سعی در نفی آن خشونت تاریخی دارد. اما این تنها وجه بارز این بازتعریف نیست. یوسف عناصری را با خود حمل می‌کند که همواره مورد توجه شیعیان بوده است. او جامع خصوصیات رازگونگی و تقیه، غیبت، رهبری و ولایت است. اما تصویری از وی که در سنت بهائی مطمح نظر قرار می‌گیرد، شخصیت صلح‌طلب، صبور، پرهیزگار، و خردمند اوست. تصویری که می‌تواند قدرت و شجاعت لازم را برای راهگشایی مراوده و سلام بین فرزندان اسلام، نظیر سنی و شیعه، و بخشایش یکدیگر ارائه کند.

youtube/nli


فصل دوم این کتاب مقاله‌ای با عنوان «انسان بودن: از شیخ احمد تا بهاءالله» است که به قوای بی‌شمار انسانی و ظرفیت‌های نامحدود روحانی نوع بشر می‌پردازد. لاوسون در این فصل او در ابتدا به نحوی موجز به بررسی مفهوم انسان در منظومه‌های فکری شیعه و شیخیه در سنت اسلامی می‌پردازد و مختصراً در باب مقام انسان، امام و پیامبر می‌نویسد. سپس نسبت چنین نگاهی را با تصویری که از انسان در آثار باب ترسیم شده است بررسی می‌کند. لاوسون نشان می‌دهد که بخشی از الهیات بهائی که در تضاد با الهیات اومانیستی مادی‌گرایانه است، ریشه در الهیات فلسفی شیخ احمد احسائی و مکتب شیخیه دارد. موضوعی که با فهم مقام انسان نسبتی وثیق دارد، ارتباط و فاصله‌ی مقام انسان از امامان، پیامبران و حتی خداست. لاوسون با شرح تصوری که از مفهوم و مقام امامان در اسلام شیعی وجود دارد، نسبت آن را با تصویر امامان در آثار شیخیه و سپس الهیات بابی مقایسه می‌کند. به نظر او الهیات شیعی با نسبت دادن مقام امامان به رتبه‌ای والاتر از آن‌چه در سنت اسلامی رایج بود، تصور از خداوند را عظیم‌تر و وارسته‌تر کرد. در شیخیه، و همچنین در اسماعیلیه، امامان نه انسان هستند و نه موجودی کاملاً قدسی بلکه مقامی بینابین و متمایز از هر دو را دارا هستند. انسان کامل، در مکتب شیخی، نه پیامبر است، آنطور که در عرفان منشعب از افکار ابن عربی ترسیم شده است، و نه فردی که بتوان او را پیامبر یا امام دانست، برخلاف آنچه که الهیات شیعه‌ی دوازده امامی به آن معتقد است. انسان کامل، فردی است که می‌تواند مقام روحانی و یکتای چنین شخصیت‌هایی را دریابد.

فصل سوم کتاب، بازگشتی به مفهوم میثاقی است که در فصل اول کتاب به آن اشاره شده بود. لاوسون با تدقیق در مفاهیم یکی از مناجات‌های مهم بهاءالله، با نام لوح احمد، بار دیگر به تعامل مفهومی آئین بهائی با اسلام باز‌می‌گردد. او در این مقاله به قوای روحانی و اگزیستانسیال مندمج در میثاق می‌پردازد. به نظر لاوسون علت آن که این مناجات در آثار بهائی متمایز شده است محتوای آن است که صریحاً به موضوع «میثاق» ربط دارد. او می‌گوید که در مواجهه با متون قدسی آن‌چه فهم عمیق‌تری به خواننده می‌دهد توانایی مطالعه‌ی آنها در دو سطح است؛ هم در سطح متون و هم در سطحی که معانی استعاری متن را که ورای ظاهر متن است بتوان دریافت. این «دوبینی» (seeing double) مستلزم درک زمینه‌ی مفهومی متن است. از این جهت برای دوبینی متن لوح احمد نیز زمینه‌ی مفهومی آن، و از جمله مفهوم میثاق در اسلام را باید دریافت. لاوسون در این مقاله‌ی نسبتاً طولانی، ابتدا به بررسی تاریخی مفهوم میثاق در اسلام می‌پردازد و سپس همان مفهوم را در آیین بهائی بررسی می‌کند. در ادامه او به بررسی مفهوم میثاق در لوح احمد روی می‌آورد و زمینه‌ی مفهومی آن را در بستر اسلامی بررسی می‌کند. نمونه‌هایی از این واژگان عبارت‌اند از مفهوم سدرة‌المنتهی (و مفاهیم متناظر آن نظیر شجر، رضوان) و همچنین مفهوم قیامت، ذکر، سبیل، آیه، ثقلین و غیره. لاوسون در انتهای این مقاله می‌گوید که هر چند دیدن شباهت‌ها و زمینه‌های مفهومی اسلامی در آثار بهائی به فهم بهتر این اثر کمک می‌کند اما نباید این حقیقت را نادیده گرفت که آیین بهائی، دینی مستقل از اسلام است و خود را در پارادایمی دیگر می‌یابد. از این رو تأکید بر شباهتهای آیین بهائی با اسلام به معنای نفی استقلال ماهوی آیین بهائی نیست.

فصل آخر کتاب «انسان بودن» به یکی از آثار عرفانی بهاءالله با عنوان «کلمات مکنونه» می‌پردازد. لاوسون در این فصل بار دیگر به استعاره‌ی پیام یوسف باز‌می‌گردد و بیان می‌کند که «کلمات مکنونه»، دیدار روحانی پدر و پسر است. او پدر را در این متن، قرآن و احادیث اسلامی و پسر را، که از خلال آن آثار اولیه بروز می‌یابد، همانا بازخوانی و بازسازی جدید آن متن در نظر می‌گیرد. لاوسون معتقد است که ترجمه‌ی «کلمات مکنونه» به صدها زبان زنده دنیا توانسته است که آن اثر عرفانی را در دسترس اکثر مردم از هر قاره، کشور و زبانی قرار دهد.به این ترتیب، مفاهیم عرفانی اسلامی که در چارچوب آیین بهائی بازخوانی شده‌، جهانی شده‌ و در اختیار میلیون‌ها نفری قرار گرفته است که نیازهای روحانی و گرایش‌های عرفانی دارند.

لاوسون در این فصل به رشد و تکامل آیین بهائی، از یک فرقه‌ی حاشیه‌ای مرتبط با تشیع اثنی‌عشری به یک دین جهانی می‌پردازد. به عقیده‌ی او گسترش جغرافیایی جوامع بهائی و تنوع آنها سبب می‌شود که نتوان آیین بهائی را نوعی «جنبش دینی جدید» (New Religious Movement) خواند. او تکامل جنبش بابی به آیین بهائی را نوعی حرکت به طرف جهانیشدن و رها شدن از زمینههای اسلامی میداند. به نظر لاوسون، در دو قرن گذشته پدیده‌ای همچون آیین بهائی در دنیای اسلام وجود نداشته است؛ پدیده‌ای که در جهان اسلام زاده شده و توانست خود را از چنین بستری رها سازد و ماهیت مستقل و جهانی خود را عیان کند. از نظر لاوسون، «کلمات مکنونه»‌ی بهاءالله حلقه‌ی رابط میان این بستر و نیز موقعیت فعلی جامعه‌ی بهائی است. او این متن را متنی اساساً عرفانی می‌داند که ریشه‌های عمیقی در ادبیات اسلامی دارد اما اکنون افرادی از فرهنگ‌های مختلف و زمینه‌های فکری گوناگون آن را مطالعه می‌کنند و به مفاهیمش می‌اندیشند. لاوسون می‌گوید که این متن از همان ابتدا مخاطبان متنوعی داشته و به گونه‌ای نگاشته شده است که هم اصول روحانی و عرفانی اساسیِ هستی‌شناسیِ بهائی را دربر‌گیرد و هم بتواند رضایت مخاطبان متکثر خود را، که در ابتدا حداقل مشتمل بر اهل تسنن، شیعیان، و برخی از فرقه‌های متصوفه بودند، برآورده کند. لاوسون در ادامه‌ی مقاله به نمونه‌هایی از بازسازی‌های مفهومی در «کلمات مکنونه» اشاره می‌کند که آن را فراخور حال مخاطبانی جهانی و متکثر می‌کند.