تاریخ انتشار: 
1401/02/22

دیوارنگاری، اعتراضی برای بازپس‌گیری فضای شهری

مهدی شبانی - نهال تابش

نخستین نقاشی‌های دیواری، هزاران سال پیش روی دیواره‌های غارها کشیده شدند. بعدتر و در زمان تمدن‌های باستانی،‌ یونانی‌ها و رومی‌ها، اسامی و شعارهای اعتراضی‌شان را روی دیوارهای ساختمان‌ها می‌نوشتند. در زمان جنگ جهانی دوم اما سربازان آمریکایی با نوشتن عبارت «کیلروی اینجا بود» و ترسیم آدمی طاس، با بینی دراز و آویزان از دیوار با دو دستی که در اطراف سرش گذاشته بود از این گرافیتی ساده بهعنوان ابزاری برای ارتباط بهره بردند. هدف سربازان آمریکایی در آن دوران سخت،‌ نشان دادن همبستگی در سرزمین‌های بیگانه و «دیده شدن»‌شان بود. این دیده شدن همسو با انگیزه‌ی غایی دیوارنویسیِ معاصر بود:‌ اثبات حضور و نشان دادن تکرار این حضور تا جایی که ممکن بود. «کیلروی اینجا بود»‌ بهسادگی در فرهنگ عامه نفوذ کرد. 

دیوارنگاری در شکل امروزی‌اش ابتدا در اوایل دهه‌ی 1960 در فیلادلفیا آغاز شد. داریل مک‌کری، معروف به «نون ذرت»، اولین دیوارنویسی که نامش در سراسر شمال فیلادلفیا دیده می‌شد، مردی بود که به دختری به نام سینتیا علاقه داشت. «نون ذرت» در سراسر فیلادلفیا شروع به نوشتن دیوارنگار «نون ذرت، عاشق سینتیا است» کرد. شهرت «نون ذرت» در منطقه پیچید و اقداماتی مشابه آغاز شد.

شکل هنریِ دیوارنگاری اما در دهه‌ی 1970 آغاز شد، زمانی که تعدادی از دیوارنگاران شروع به نوشتن یا برچسب‌ زدن نام‌شان بر روی ساختمان‌های سراسر شهر کردند. اقدامی که پس از چاپ مقالهای درباره‌ی آن در روزنامه‌ی نیویورک تایمز موجب شهرت‌ دیوارنگاری شد.

بلافاصله پس از اینکه گرافیتی‌ها روی سطوح شهر ظاهر شدند، واگن‌های مترو و قطارها، به دلیل طی مسافتی طولانی و گسترده شدن دایره‌ی بینندگان، به کانون گرافیتینویسان و برچسبنویسان اولیه‌ی نیویورک تبدیل شدند و مترو بهسرعت به محبوب‌ترین مکان برای نوشتن تبدیل شد. در اواسط دهه‌ی 1970، گاهی تماشای مناظر از پنجره‌ی واگن مترو سخت بود، زیرا قطارها کاملاً پوشیده از نقاشی بودند. دهه‌ی ۱۹۸۰ شاهد حرکت به سمت دیوارنگاری مفهومی و آثار هنریِ شهری بود که هنرمندانی مانند ژان میشل باسکویا، کیت هرینگ و ریچارد همیلتون در آن نقش مهمی داشتند. از سوی دیگر در همین دهه، دیوارنگاری و هنر خیابانی به طور جداییناپذیری با موسیقی نوظهور هیپهاپ پیوند خورده بود و به گسترش فرهنگ گرافیتی در سراسر جهان انجامید. «خلسه» از گروه «بلوندی» نخستین ویدئو کلیپی بود که از شبکه‌ی MTV پخش شد. در یکی از صحنههای این ویدئو کلیپ پرفروش و پرمخاطب، ژان میشل باسکیا در حال کشیدن دیوارنگاری نشان داده شد.

اما سنت دیوارنگاری به سال‌ها قبل و نقاشی‌های دیواری برمی‌گردد.

 

سه بزرگ:‌ لوس تِرِس گراندِس

دیوارنگاری بخشی از میراث هنری تمدن‌های آمریکای میانه پیش از دوران اشغالِ اسپانیایی‌ها بوده است. آنها همه چیز، از وقایع تاریخی مانند جنگ تا مراسم مذهبی، را روی دیوار کاخ‌ها و معابدشان به تصویر میکشیدند. و در سنت آمریکای لاتین یکی از شکل‌های مقابله با استعمار نقاشی‌های دیواری است. تاریخ نقاشی‌های دیواری مکزیکی با انقلاب، خودمختاری و نوآوری گره خورده است. این تاریخ با اوج‌گیریِ هنر نقاشی‌های دیواری بهمثابه‌ی ابزار سیاسی با سایر نقاط آمریکای لاتین و آمریکای جنوبی همزمان است. در مکزیک اما نقاشی‌های دیواری اغلب ابزاری برای ارج نهادن به ریشه‌های بومی و انعطاف‌پذیریِ مردم مکزیک و همچنین تأکید بر استقلال‌‌شان است.

دیوارنگارانِ پس از انقلاب مکزیک،‌ رئالیسم اجتماعی پس از انقلاب را به تصویر کشیدند. اینان از اولین گروه‌هایی بودند که مسئولیت گسترش بسیاری از واژگان و ویژگی‌های رئالیسم اجتماعی پس از انقلاب مکزیک را برعهده گرفتند. آنها از اولین کسانی بودند که کارگران روزمزد و زنان و مردان عادی را همچون قهرمانانی به تصویر کشیدند که می‌توانند در حیات سیاسی اجتماعی یک ملت تغییر چشم‌گیری ایجاد کنند. دیوارنگاران مکزیکی برای خلق واژگان بصریِ هنر پسااستعماری، کار خارق‌العاده‌ای انجام دادند و بستر مناسبی را برای هنرمندان آینده فراهم کردند. هنر آنان بازتابی از حرکت اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها به سمت اکسپرسیونیسم بود.

گروه «سه بزرگ»، شامل دیگو ریورا، خوزه کلمنته اوروزکو ودیوید سیکویروس، سه دیوارنگار بزرگ مکزیکی‌اند که بعد از انقلاب مکزیک (در سال ۱۹۲۰) به دعوت وزیر آموزش عمومی، مأمور خلق هنری شدند تا تاریخ مکزیک را به توده‌های عمدتاً بی‌سواد آموزش دهند. تجلیل از پتانسیل مردم مکزیک برای ساختن تاریخ کشور، موضوعی کلیدی در نقاشی دیواریِ مکزیکی بود. هر سه بین دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۵۰ خالق سبکی شدند که هویت مکزیک پس از انقلاب را تعریف می‌کرد.

اینان داستان مکزیک پیشااستعمار را به تصویر کشیدند و برای نخستین بار بومیان آمریکای میانه را که بنیان‌گذار مبانی مکزیک امروزی بودند گرامی داشتند. صورت‌های کشاورزان و کارگران را همچون قهرمان به تصویر کشیدند. جنگجویان آزتک که با اسپانیایی‌ها می‌جنگیدند، دهقانان تهی‌دستی که برای انقلاب مبارزه می‌کردند، کارگران روزمزد مکزیکوسیتی و دورگه‌هایی که آینده‌ی مکزیک را می‌ساختند عناصر تکرارشونده‌ی آثارشان بود.

دیوارنگاری در جهان امروز

در دنیایی که معنا و هویت ارگانیک شهر را برندها،‌ لوگوها و تبلیغات سیاسی-اجتماعی و مصرف‌گرایی به تسخیر درآورده‌، دیوارنگاری ابزاری است برای بازپس‌گیری این فضا؛ ظهور دیوارنگاری در سراسر دنیا بسترهای جدیدی را برای بیان خلاقانه‌ی نارضایتی‌های سیاسی-اجتماعی‌ جوانان باز کرده است. رشد بینالمللی دیوارنگاری در کلانشهرهای جهانی از جمله لندن، بوئنوس آیرس، توکیو، نیویورک، برلین، استانبول و تهران به این پرسش درباره‌ی تأثیر دیوارنگاری بر شرایط سیاسی-اجتماعی مشروعیت میبخشد. 

در چنین بستری بود که در اواخر دهه‌ی 1990 ظهور «بنکسی» با اسپری رنگ و تصاویر استنسیلا‌ش، تصویر تازه‌ای از دیوارنگاری را در لندن و بعدتر سراسر جهان ترسیم کرد. دیوارنگاری‌های استنسیل بنکسی بحث‌برانگیز و سیاسی بود. او در دیوارنگاری‌هایش سرمایهداری، دوربین مدار بسته، مصرفگرایی و جنگ را هدف قرار داده بود. بنکسی زمانی گرافیتی را «انتقام» طبقه‌ی فرودستی می‌دانست که آنان را قادر می‌سازد تا قدرت،‌ قلمرو و شکوه طبقه‌ی برخوردار را تصاحب کند. البته از زمان ورود آثارش به گالری‌های هنری و تصویرسازی از او بهمثابهی چهره‌ای پاپ‌آرت‌گونه، برخی با این استدلال که هنر خیابانی بنا به ذات عصیانگرش متعلق به گالری‌ها نیست،‌ بنکسی را به‌رغم نقد ارزش‌های جامعه‌ی کاپیتالیستی، «سوسیالیست شامپاینی» می‌نامند.

اما این تنها بنکسی نیست که می‌کوشد دیوارهای شهرها را به تریبونی برای نقد فرهنگ تبدیل کند. جوانان سراسر دنیا هم می‌کوشند تا از طریق این هنر پویا که ارتباطی ارگانیک با فضای شهری و چهره به چهره با مردم دارد، هم کوچه، خیابان و فضای کوچک شهری خود را تغییر دهند و هم صدای خود را در ابعادی وسیع‌تر به گوش جهانیان برسانند. از نمونه‌های متأخر می‌توان به دیوارنگاری‌ها در زمان جنگ داخلی سوریه اشاره کرد.