تاریخ انتشار: 
1398/05/26

اعاده‌ی حیثیت از استالین در روسیه‌ی معاصر

ایرینا شرباکووا

theguardian

جشن تولد استالین، مسکو، ۲۰۱۵. عکس: خبرگزاری آناتولی/گتی ایمجز

سال ۱۹۸۹ سال انتظارات بزرگ بود. در روسیه، گروه موسیقیِ راکِ «کینو» آواز «ما منتظر تغییریم!» را خواند. در راه‌پیمایی‌های بزرگ عمومی در خیابان‌های مسکو، میلیون‌ها نفر آزادی و دموکراسی را مطالبه می‌کردند. دوران گورباچف دوره‌ی اوج تحول‌خواهی بود، و مردم هر هفته شاهد رویدادهای شگفت‌انگیزی بودند: آنها با حرص و ولع روزنامه می‌خواندند، چشم از تلویزیون برنمی‌داشتند و روز به روز خود را سرزنده‌تر و آزادتر می‌شمردند.

بسیاری هم فهمیده بودند که برای تغییر دادن نظام فاسد شوروی باید به حقایق مربوط به گذشته‌ی استالینی‌اش پی‌برد. سازمان حقوق بشریِ «یادمان» در همان سال بنا نهاده شد و صدها فعال حقوق بشر را از سراسر اتحاد جماهیر شوروی دورِ هم جمع کرد. برخی از آنها زندگی در گولاگ را تجربه کرده بودند. بعضی، از جمله آندری ساخاروف دانشمند فیزیک هسته‌ای، دگراندیشانی بودند که به تازگی از اردوگاه‌های کار اجباری یا تبعیدگاه‌ها برگشته بودند. مأموریت این سازمان مشخص بود: قرار بود که یاد و خاطره‌ی قربانیان استالین را از نو زنده کنیم و مردم را از آن آگاه سازیم.

در بهار ۱۹۸۹، اتفاقی رخ داد که حتی به خواب هم نمی‌دیدم: به «مؤسسه‌ی تاریخ و بایگانی» در مسکو دعوت شدم تا برای دانشجویان درباره‌ی سرنوشت زندانیان سابق گولاگ سخنرانی کنم. بعد از سخنرانی یک نفر از من پرسید که آیا هرگز در زندگیِ واقعی یک حامی استالین را دیده‌ام یا نه. اول خندیدم اما بعد به فکر فرو رفتم و از خودم پرسیدم: آیا واقعاً زمانی فرارسیده است که بیست ساله‌ها فکر می‌کنند که دیگر هیچ کسی حامی استالین نیست؟ سی سال بعد با تلخ‌کامی آن لحظه را به یاد می‌آورم.

در اوایل دهه‌ی ۱۹۹۰، مردم دسته‌دسته به ساختمان کوچک مقرِ «یادمان» می‌آمدند. آنها اسناد، خاطرات زندان‌ها و اردوگاه‌های کار اجباری، نامه‌های ارسالی از گولاگ، و یادداشت‌های کوتاهی را می‌آوردند که طی حمل‌ونقل از ماشین‌های باربری بیرون افتاده و به طرز معجزه‌آسایی به دست گیرندگانشان رسیده بود. از میان دیگر اشیای باقی‌مانده از گولاگ می‌توان به چمدان‌های تخته‌سه‌لای اردوگاه‌های کار، لباس‌های راه‌راه و شماره‌دارِ زندانیان، و قاشق‌ها و بشقاب‌های ناهموار و دندانه‌دار اشاره کرد. بازدیدکنندگان کتاب‌ها، سوزن‌دوزی‌ها، نقاشی‌ها و آبرنگ‌هایی را می‌آوردند که توانسته بودند هنگام بازرسی سلول مخفی نگه دارند. این امر به ایجاد بایگانی‌ای در «یادمان» انجامید که هزاران قطعه از خاطرات خانوادگی را در خود جای داده است.

در آن زمان تصور می‌کردیم که این تازه آغاز روندی طولانی است و رهبران سیاسیِ جدیدمان دریافته‌اند که فهم گذشته یکی از وظایف اصلی است. اما اصلاح‌طلبان به تاریخ علاقه نداشتند؛ آنها برای ساختن اقتصاد بازاری عجله داشتند. آنها نمی‌دانستند که موفقیت اصلاحات اقتصادی در گرو وجود جامعه‌ی مدنیِ سرزنده است. دولت بوریس یلتسین تنها پیش از انتخابات به سرکوب سیاسی در اتحاد جماهیر شوروی اشاره می‌کرد تا در برابر کمونیست‌ها از خود دفاع کند.

به زودی، بحران شدید اقتصادی سبب شد که بسیاری از روس‌ها «دموکراسی» را واژه‌ای زشت و مبتذل بشمارند. آنها مأیوس بودند و احساس می‌کردند که اصلاحات هرگز واقعاً انجام نشده است. جامعه‌ی روسیه به فرسودگی و بی‌تفاوتی مبتلا شد. زمانی افشای جنایت‌های استالینی مطلوب به شمار می‌رفت اما این جنایت‌ها چنان هولناک بود که مردم دیگر نمی‌خواستند به آنها فکر کنند.

ولادیمیر پوتین سقوط اتحاد جماهیر شوروی را «بزرگ‌ترین فاجعه‌ی ژئوپلیتیک» قرن بیستم خوانده است. عکس: مارکو راوالی/بارکرافت میدیا


در میانه‌های دهه‌ی ۱۹۹۰، حسرت خوردن به حال دوران شوروی شروع شد. مردم کم‌کم از دوران بی‌روح برژنف، با صف‌های بی‌انتها و مغازه‌های خالی‌اش، همچون دورانی پر از صلح و صفا و رفاه یاد می‌کردند. و به تدریج چیزی که در دوران پروسترویکا ناممکن به نظر رسیده بود، واقعی شد: دوباره استالین اذهان مردم را به خود مشغول کرد.

به قدرت رسیدن ولادیمیر پوتین با ظهور نوع جدیدی از میهن‌پرستی مصادف شد که بر وجوه «حماسی» و «درخشان» اتحاد جماهیر شوروی تکیه می‌کرد. دوباره تصویر استالین به عنوان رهبر قدرتمندی رواج یافت که کشور را در جنگ جهانی دوم به پیروزی رساند و شورویِ ابرقدرت را رهبری کرد. تبلیغات تلویزیونی دوباره به شدت کوشیدند تا این تصویر را بیافرینند. میلیون‌ها نفری که بر اثر سرکوب سیاسیِ دوران استالین از بین رفتند از حافظه‌ی جمعی پاک شدند.

امروز بسیاری از روس‌ها آزادیِ اروپای شرقی در سال ۱۹۸۹، سقوط دیوار برلین و پایان جنگ سرد را شکست و حتی فاجعه می‌دانند. البته چنین تصوری عجیب نیست زیرا پوتین سقوط اتحاد جماهیر شوروی را «بزرگ‌ترین فاجعه‌ی ژئوپلیتیک» قرن بیستم خوانده است. امروز تصویر استالین در همه‌جا، از تابلوهای بزرگ آگهی گرفته تا دیوار متروها و پنجره‌ی کتابفروشی‌ها، دیده می‌شود. ده‌ها بنای یادبود استالین در گوشه و کنار روسیه مثل قارچ از زمین روییده شده است.

چنین نیست که روس‌ها ارتباط مستقیم میان نام استالین و سرکوب سیاسیِ‌ مبتلا به تقریباً تمام خانواده‌ها را از یاد برده باشند. اما آنها نمی‌خواهند به این دوران هولناک، عامل اصلی یا دلیل منطقی‌اش فکر کنند. آنها حاضر نیستند بپذیرند که کل آن نظام بر استالین مبتنی بود.

آن‌چه تجلیل از پیروزی‌های ما و سرپوش گذاشتن بر جنایت‌های استالین را ممکن کرده این است که امروز روسیه هیچ تصوری از آینده ندارد. دوست داریم که در چه نوع کشوری زندگی کنیم؟ کشوری که «روی پاهای خودش ایستاده» و مسیر منحصربه‌فرد خودش را دنبال می‌کند؟ اما این مسیر چیست؟ ایدئولوگ‌های کرملین نتوانسته‌اند که تصویر مشخصی از این مسیر ترسیم کنند.

دشوار است که سال ۱۹۸۹ را به یاد آوریم و عمیقاً احساس نکنیم که فرصت را از دست داده‌ایم و امیدمان بر باد رفته است. در نخستین سال‌های حکومت پوتین، اکثریتی خاموش امکان آزادی را با وعده‌های «ثبات» و احیای غرور ملیِ «روسیه‌ی کبیر» معاوضه کرد؛ روسیه‌ی کبیر کشوری است که مرزهای بی‌شماری به دور خود ترسیم کرده و همچون دژی محصور است.

۳۰ سال قبل به نظر می‌رسید که آزادی‌مان روز به روز در حال افزایش است؛ امروز احساس می‌کنیم که آزادی‌مان به همان سرعت در حال کاهش است. «یادمان» در عمل تنها سازمانی است که دهه‌ها به صورتی خستگی‌ناپذیر، و بدون حمایت دولت، برای حفظ خاطره کوشیده است. در سال ۲۰۱۶، مقام‌های روسیه این سازمان و ده‌ها سازمان غیردولتی دیگر را «عامل بیگانه» خواندند. یوری دمیتریِف، یکی از مورخان ما در منطقه‌ی کارِلیا، از حدود سه سال قبل بنا به اتهامات جعلی در زندان به سر می‌برد، و ایوب تیتیِف، فعال حقوق بشر، هم به علت فعالیت‌هایش در چچن آزار و اذیت شده است.

اما هنوز هم نیروهای مقاومی در جامعه‌ی روسیه وجود دارند. مردم می‌خواهند از سرنوشت نیاکان خود مطلع شوند. درست مثل سال‌ها قبل، مردم گوشه و کنارِ کشور از «یادمان» حمایت می‌کنند. داوطلبان بیشتری به این سازمان می‌پیوندند، جوانان بیشتری در فعالیت‌های ما مشارکت می‌کنند و به‌رغم همه‌ی موانعی که مسئولان ایجاد کرده‌اند، پرو‌ژه‌های جدیدی را شروع می‌کنیم و حافظه‌ی تاریخی را می‌کاویم.

تاریخ کاملاً از نو نوشته نخواهد شد. ممکن است که پوتین مایه‌ی نگرانیِ شدیدی در سراسر جهان باشد اما در روسیه برای بسیاری از ما بدیهی است که تا وقتی استالین و نظام مخلوقش را محکوم نکنیم احیای دموکراسی در این کشور محال است.

 

برگردان: عرفان ثابتی

 


ایرینا شرباکووا مورخ روسی و از بنیان‌گذاران سازمان حقوق بشریِ «یادمان» است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ی او با عنوان اصلیِ زیر است:

 

Irina Sherbakova, ‘Vladimir Putin’s Russia is rehabilitating Stalin. We must not let it happen’, The Guardian, 10 July 2019.